eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
۞«يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ»۞ اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد. چه این که او و طایفه اش شما را مى بینند از جایى که شما آنها را نمى بینید. (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى آورند. (سوره مبارکه اعراف/ آیه ۲۷) 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
﷽❣ ❣﷽ 🌤سـه‌شنبه دلم در آرزوے دیـدنت گیرد بهـانه بہ سوے جمڪرانت می‌شود هر دم روانـه چه می شد که ز کویـت یابن الزهـرا🌼 تو می دادی بہ ما قدری نشانه 💚🍃 اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 #شادی_روح_شهدا_صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
از دنیا که بگذریم... از همان... دلبستگی هایمان... همان خودِ خودمان..! از همه‌ی اینها که گذشتیم... تازه می شویم لایق ... لایق شهادت ... 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🌺 غــم مخور جوانيم و لشـگر توييم آقا 🌼تو علـۍ و آقايـے ، قنـبر توييم آقا 🌼ای رهبر فرزانه«سيد‌علـے»اے مولا 🌼در جبهه جنگ نرم، افـسـر توييم آقا ✨ «»✨ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
- چرا ناراحتی؟ +خیلی خراب شده، آدم به گناه🔞 می افته! -خب رو گذاشتن واسه این جور موقع ها ... +وقتی یه قطره💧 جوهر می افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی 💥اما آینه میشه! 🌷اینجا بود که فهمیدم این بشر چقدر جلوتر از ما می پرد🕊 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#پنجمین_طرح چه حسی بهتون از تصویر شهید میاد نظر پنجمین بزرگوار #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
34.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی و روایتگری سردار حاج علی پیراسته مهدیه خندق - شبی با شهدا 1398 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
1_17282760.mp3
382K
🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران 🔰 نوحه سرایی بعد از آزادی شهر هویزه #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
شرمنده ام که از دنیای من تنها کپسول اکسیژنش سهم تو شد! و من هنوز در غفلتم که ریه هایم را از صدقه ریه های پـُر تاولِ تو از هوای تازه پـُر میکنم... با توأم ای #رزمنـده_دیروز، #غریب_امروز، #شهیــد_آینده... ! ای کاش میتوانستم دنیا را از دریچه نگاهِ تو ببینم... ! سلامتی و طول عمر همه #جانبازان_عزیز #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊.• چھ زیبا #شھآدٺــ بھ پایتاݧ پیچیددرایݧ دنیآ، نگذاشتیددنیآپاپیچتآݧ شود..♥️ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
48.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 | شادی ارواح شهدا صلوات🌹 | رفیقِ روزهای تنهاییم یه شهیدهِ گمنامِ من الان کجام ، الان کجاس😭 میدونم الان کنار سفره امام رضاس میدونم الان تو روضه خونی بهشتیاس میدونم کنار سفره غریبه کربلاس ♦️هیئت فدائیان حسین(ع) https://eitaa.com/piyroo
😂 😍😂😂😂 یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟ بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!» ترق! ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!» ترق! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید! 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#وصیتنامه #شهید_علیرضا_شهبازی بسم رب الزهرا (س) اهل دل چون نامه انشاء می کنند ابتدا با نام زهرا (س) می کنند از آنجا که وظیفه هر مسلمانی است که پیش از مرگ خود وصیت نامه ای بنویسد این حقیر نیز انجام وظیفه می نمایم. خوب باید عرض کنم خدمت شما خانواده ی عزیزم که اولاً برای بنده ی سرا پا تقصیر حدود یک یا دو سال نماز و روزه ی قضا بگیرید و از شما پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنید و از تمامی دوستانم می خواهم که ایشان هم این حقیر را حلال کنند و در آخر از تمامی شما عزیزان التماس دعا دارم. والسلام 10/4/77 #سالروز_شهادت در تاریخ ۱۳۸۰/۰۹/۲۶ #شهدای_تفحص #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#شهید_محمد_زمانی آخرین بار که می خواست برای #تفحص برود یک شب بعد از شب های قدر بود. باتک تک افراد خانواده #خداحافظی کرد حتی از فردی که او را در مسیر تا جایی رسانده بود نیز حلالیت طلبیده بود. محمد قبل از #شهادت، دفترچه تلفن وکارت هایش را در دستگاه خردکن ریخت وبه عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد. حتی انگشترش را هم بخشید واینها آخرین ورق های دفتر خاطرات زندگی اش بود وبالاخره در ۲۶ آذرماه سال ۱۳۸۰ در منطقه #فکه بعد از عید فطر حرفی که همیشه می زد به حقیقت پیوست:” من مال این دنیا نیستم” وشعرش که دائم زمزمه می کرد بر سنگ مزارش نقش گرفت: عشق است در آسمان پریدن💚 عشق است در خاک وخون غلطیدن❤ و عاشقان شهادت، برسنگ یادبودش دربهشت زهرا(س) قطعه ۲۷ و مزارش در امامزاده عباس چهاردانگه، آوای یس و الرحمن می سرایند #سالروز_شهادت در تاریخ ۱۳۸۰/۰۹/۲۶ #شهدای_تفحص #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🖌 #کلام_امام مثل چمران بمیرید ؛ مثل این سربازهایی که در مرزها کشته می‌شوند بمیرید. این #وصیتنامه‌هایی که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید.... پنجاه سال عبادت کردید ، و خدا قبول کند ، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.... 📗 صحیفه امام خمینی ، ج ۱۴، صفحه ۴۹۱ 🌹 #شهدا_را_فراموش_نکنیم‌ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
Atch_33_zit2uto0rz0.mp3
2.77M
#بشنوید #پیشنهاد_دانلود ♥️ #روایت_فتح 🎤 #شهید_آوینی 🕊شهادت پایان نیست آغاز است تولد ستاره ایست که پرتو نورش زمان را در می نوردد و زمین را به نور رب الارباب اشراق می بخشد... اگر شهید نباشد چشمه های اشک می خشکد و دلها سنگ می شود ... #یاد_شهدای_تفحص_شده_با_صلوات #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🍂 🔻 #خاکریز_اسارت 💢 قسمت دویست و بیستم: سرطانی به اسم حسین مجید مدتی که گذشت و داشت
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و بیست و یکم: گوشه گیری ممنوع! یه ویژگی بارز بچه ها این بود تا فرصت مناسبی پیش میومد و امکان فعالیت آموزشی و فرهنگی مهیا می‌شد سریع جنب و جوش هم شروع می‌شد و هیچ وقت انزوا و گوشه‌گیری و غصه خوردن در دستور کار بچه‌ها نبود. به استثای ماه اول که اختناق کامل حاکم بود. تو سه ماه دیگه واقعا استفاده‌های خوبی کردیم و بصورت چهره به چهره و کلاسای متعدد چند نفره برگزار می‌شد و عراقیا هم نمی‌تونستن تشخیص بدن که داریم صحبت معمولی می‌کنیم یا برنامۀ کلاسی و آموزشیه. چون همیشه بصورت متراکم کنار هم بودیم و هر وقت می پرسیدن چی می‌گید؟ می‌گفتیم: داریم از خاطراتمون تو ایران برای هم می‌گیم که حوصله مون سر نره. لا مصبا انگار اگه ما دو کلمه به هم یاد می‌دادیم از اونا چیزی کم می‌شد و خسارتی بهشون می‌خورد. یکی دیگه از مشکلات بزرگ بچه ها در فصول گرما، تشدید بیماری‌های پوستی مانند گال بود که قبلا اینو تو خاطرات تکریت یازده توضیح دادم. ولی اینجا بخاطر کمبود جا و شرجی بودن داخل اتاق این مشکل مضاعف شده بود. چند نفر از بچه ها مبتلا شدن و تکرار همون معالجه کذایی عراقیا. این طفلکی‌ها رو اینقد جلو آفتاب گذاشته بودن که مثل قیر سیاه شده بودن و پوست بدنشون سوخته بود. ما هم تنها کاری که تو این جور مواقع از دستمون بر میومد این بود که دستامون رو به درگاه خدا دراز کنیم و برای شفای عزیزانمون دعا کنیم. یه نفر هم به بیماری سل مبتلا شد و خطر شیوع این بیماری می‌رفت که خوشبختانه بردنش بیمارستان و مداوا شد. دوران پر از فراز و نشیب زندان ملحق داشت طولانی می شد و به ماه چهارم خودش رسید و ما باورمون شده بود که دیگه تا آخر اسارت همین جا جامونه و باید خودمون رو با شرایط موجود وفق بدیم ، ولی خیلی وقتا هم به درگاه خدا التماس می‌کردیم که شرایطی فراهم بشه که دوباره برمون گردونن اردوگاه ۱۱ پیش بچه ها. تنگی جا و نداشتن هواخوری بشدت آزارمون می‌داد. بالاخره خداوند همیشه بنده‌های مضطر و گرفتار خودشو دائم در سختی قرار نمی ده و اونا را رها نمی‌کنه. دعای بچه‌ها که با اخلاص تموم باخدا مناجات می‌کردن مستجاب شد و از گوشه و کنار زمزمه‌هایی بگوش می‌رسید که احتمالا دوباره برمون می‌گردونن اردوگاه. بالاخره انتظارات به سر رسید. چهار ماه تموم در اون زندان تنگ، همراه با اعمال شاقه و بدون حق استفاده از هواخوری سپری شد. زمزمه‌هایی از برخی نگهبان‌های عراقی بگوش می‌رسید که بزودی جابجا می‌شید ، اما کجا ؟معلوم نبود!! ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و بیست و دوم: شهر پرتقال و سال پایانی اسارت پانزدهم مهر ماه سال ۶۸ عراقیا اومدن و گفتن وسایلتون رو جمع و جور‌کنید و آماده حرکت بشید. حالا طوری می گفتن وسایلتون رو جمع کنید که انگار هر کدوم یه وانت وسیله داشتیم. سر و تهش یک کیسه بود که یه دست لباس اضافی با یه خمیر دندون و مسواک و یه حوله ویه دونه صابون و دو تخته پتو توش بود. این همۀ اموال و وسایلی بود که باید جمع و جور می‌کردیم. همه خوشحال شدیم و تصورمان این بود که دوران تبعید و زندان چهار ماهه تموم شده و ما رو بر می‌گردونن پیش بچه‌ها در اردوگاه ۱۱، لحظه شماری می‌کردیم و با لبخند به صورت یکدیگه نگاه می‌کردیم. تصور اینکه همرزمانمون در اردوگاه از بازگشت دوباره ما چقدر جا می‌خورن و خوشحال می‌شن، مثل نسیمی فرح‌بخش ما رو نوازش می‌داد، اما این خوش‌خیالی‌ها دوام زیادی نداشت و با اومدن اتوبوس‌ها رشتۀ همه این افکارِ خوب و خوشایند پاره شد. ظاهر قضیه این بود که تصمیم گرفته بودن ماها رو به جایی دیگه بفرستن. به همین خاطر فرمانده اردوگاه دستور داده بود تموم مخالفین رو جمع کنن و تبعید کنن تا از سرشون خلاص بشن. برامون محرز شد که قراره دوباره به مکان دور دستی تبعیدمون بکنن. اگه می‌خواستن ببرن اردوگاه ۱۱ که دیگه نیازی به اتوبوس نبود. حدود صد نفری هم از مشعوذینِ(خلافکارها) جدید از اردوگاه خودمون -یازده تکریت- بهمون اضافه شد و سوار تعدادی اتوبوس شدیم و به راه افتادیم. حالا باید منتظر جای جدید با نگهبانایِ جدید و روحیه‌های متفاوت بودیم و باز آینده مون در هاله ای از ابهام قرار گرفت. از همه نگران کننده‌تر همون تکرار تونل مرگ بود که دیگه واقعاً طاقتشو نداشتیم. اگه آدم بفهمه مثلاً قراره ببرنش جوخۀ اعدام، باور کنین تحملش از بلا تکلیفی و تشویش ذهن خیلی بهتره. یکی از تشویشای همیشگی‌مون تو جابجایی‌ها سردرگمی و مبهم بودن آینده بود. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
وقتی معرفتت بره بالا میشی رسول تُرڪ.. رسول تُرڪ میدونی چطورۍ روضه میخوند؟! میومد مینشست میگفت: میدونید با امام‌حسین(ع) چیکار کردند؟! به حسین گفتند: "تو".. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo