eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
16هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
☺️🌸 ___ نماز هات سر وقت اند قبول ! واجبات رو انجام میدی درست ! مستحبات هم خیلی خوب انجام میدی ! ولی تا به "...و بالوالدین احسانا..."عمل نکنی... داری اینارو می‌ریزی توی کیسه سوراخ‌... :) ‌ https://eitaa.com/piyroo
‹♥️🕊› بزرگی‌میگفت: ازعَقرب‌نبایدترسید! ازعَقربه‌هایۍبایدترسید که‌بدون‌یادخدابِگذره🙂✋🏼 https://eitaa.com/piyroo
✍️ دفتر اشکالات ▫️دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالاتِ هم را در آن بنویسیم، تقریبا همیشه با ایرادات من پُر می‌شد. حمید می‌گفت: تو به من بی‌توجهی! چرا اشکالات مرا نمی‌نویسی؟ گوشه چشمی نگاهش کردم و گفتم تو فقط یک اشکال داری! دست‌هایت خیلی بلند است. تقریباً غیر استاندارد است. من هر چه برایت می‌دوزم، آستین‌هایش کوتاه می‌آید. حمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن و... دقت می‌کرد. 🕊 📚 کتاب نیمه پنهان ماه 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
•• جدی گرفته ‌ایم ‌‌زندگی دنیایی را •• و ‌‌شوخی گرفته ‌ایم ‌‌قیامت ‌‌را..! •• کاش ‌‌قبل ‌‌از‌‌ اینکه ‌بیدارمان‌‌کنند؛ •• ‌بیدار‌‌شویم... 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -هی جون مادرت چه خبرته؟ ارشیا ابرویی بالا انداخت و دست ماکان را از جلوی دهانش کنار زد و گفت: -از این به بعد هر چی گفتم می گی چشم وگر نه لیست دوست دختراتو برای ترنج ردیف می کنم. ماکان ارشیا را هل داد و گفت: -نامرد بذار لااقل خواهرمو عقد کنی بعد برا من قیافه بگیر. ارشیا خیلی خونسرد رفت طرف در و گفت: -همینی که هست. و از در اتاق خارج شد. وقتی از پله سرازیر شد با شوق به ترنج که درست روبروی او نشسته بود خیره شد. بهتر بود ماجرای محرمیت را مطرح می کرد تا هم خودش و هم ترنج راحت تر باشند. با ورودش به سالن مهرناز خانم دوباره کل کشید و این باعث شد تا ترنج دوباره شرم زده شود. ولی ارشیا این بار با سرخوشی خندید و کنار ترنج نشست. همه پیشنهاد ارشیا را قبول کردند. چون چیزی به عروسی آتنا نمانده بود و فرصتی برای عقد نبود. قرار شد تا بعد از محرم که فرصتی پیش بیاید و مراسمی بگیرند فعلا یک محرمیت ساده بخوانند تا آنها راحت باشند. روز شنبه بود و ترنج داشت می رفت دانشگاه با ارشیا قرار گذاشته بودند کسی از نامزدیشان با خبر نشود. صبح ارشیا تماس گرفته بود و به ترنج گفته بود صبر کند عصر می اید دنبالش. سر ساعت ارشیا امد. ترنج وسایلش را روی صندلی عقب گذاشت و خودش جلو سوار شد: -سلام استاد. ارشیا نگاهی به ترنج انداخت و گفت: -روز بخیر خانم اقبال. بعد با لحن بدجنسی گفت: -می گم خانم اقبال بد نشه سوار ماشین استادت شدی؟ ترنج خیلی خونسرد گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -من سر بلوار پیاده میشم با تاکسی میام. -چی؟ خل شدی؟ -خوب ارشیا جان. اگه قراره کسی نفهمه ما نامزد کردیم خوب باید مواظب باشیم من جلوی در از ماشینت پیاده شم همه می فهمن بعد هم ریز ریز خندید و گفت: -این بار می گن آقای مهرابی دو تا زن گرفته. ارشیا با تعجب به ترنج نگاه کرد و گفت: -جریان چیه؟ -آخه تو دانشکده شایعه شده تو با خانم منصوری نامزد کردی. ارشیا محکم روی ترمز کوبید که اگر ترنج کمر بند نبسته بود حتما با سر توی شیشه رفته بود. -چی گفتی؟ ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت: -نگران نباش تو سومین نامزد خانم منصوری هستی. بدخت شوهر نداره بچه ها هی براش شوهر دست و پا می کنن. ارشیا سری تکان داد و گفت: -امان از دست شما دخترا. من اصلا نمی دونستم خانم منصوری مجرده. ترنج در حالی که سعی میکرد لحنش بی تفاوت باشد گفت: -پس برای چی اون روز سوارش کردی؟ ارشیا که ازلحن پر حسادت ترنج که خیلی هم سعی می کرد بی خیال باشد خنده اش گرفته بود گفت: -بابا بنده خدا گفت منو تا سر بلوار می رسونی منم گفتم باشه. ولی بش نمی خوره مجرد باشه. -سی و خورده ای داره. -اوه تازه از منم بزرگتره؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج با اخم ساختگی گفت: -اگه کوچیک تر بود اونوقت چی؟ ارشیا دست ترنج را گرفت و بوسید و گفت: -هیچی بازم می اومدم التماس خودت می کردم زنم شی. ترنج خندید و باز چال گونه اش معلوم شد. ارشیا با جدیت گفت: -سعی کن کمتر اینجوری بخندی چون من از کنترل خارج میشم امکان داره هر کار بکنم. ترنج بیشتر خندیدو ارشیا دستش را بوسید. -ای وای ارشیا همین جا نگه دار من پیاده میشم. ارشیا نگه داشت و گفت: -ولی اینجوری نامردیه که. من با ماشین برم تو با تاکسی. -ای بابا نزدیک یک سال و نیمه دارم این راهو می رم. اشکال نداره. و پیاده شد. وقتی داشت وسایلش را بر می داشت ارشیا گفت: -تا چند کلاس داری؟ -من تا شیش. -با اتوبوس بیا سر اولین ایستگاه پیاده شو من خودم میام دنبالت. ترنج نیم نگاهی به ارشیا انداخت و گفت: -نه خودم می ام. -فدای ناز کردنت. نه وایسا خودم میام -باشه. -من منتظر میشم تو سوار شی پشت سرت میام. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 چه شود گر تو بیایی و بری غم زِ دل ما که به هر خسته دوایی و به هر بسته کلیدی 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
اولِ صبــح را هیچ چیز بخیر نمی کند جز دو خط شعرِ فروغ دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تــو... 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر مطهر ۱ شهید دوران دفاع مقدس 💠 امروز چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ گروه‌های تفحص شهدا موفق شدند پیکر مطهر شهیدی را از منطقه جزیره مجنون شمالی تفحص نمایند 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید حسن آقاسی‌زاده ✍️ مهندس خانه‌دار ▫️وقتی می‌اومد خونه دیگه نمی‌ذاشت من کار کنم. زهرا رو می‌ذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون غذا می‌داد. می‌گفتم: یکی از بچه‌ها رو بده به من با مهربونی می‌گفت: نه، شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی. مهمون هم که می‌اومد پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می‌گفتند: مهندس که نباید تو خونه کار کنه! می‌گفت: من که از حضرت علی علیه السلام بالاتر نیستم. مگه به حضرت زهرا سلام الله علیها کمک نمی‌کردند؟ 📚 فلش کارت مهروماه، مؤسسه مطاف عشق 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
‏کوتاه میگویم چه کسی بدبخت تر از آنکه "صفحه مجازی اش " بوی ‎ و ‎ را می دهد و "زندگیش" نه! :)🌿 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🦋 دخترم شهدای مدافع حرم را الگو بگیر و مهمترین شادی آنها عفت و است . 📚 یادداشت شهید برکتاب سربلند 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا