𝓐.𝓜:
زن، زندگی، آزادی
سحر از جا بلند شد ، ناگهان الی به صدا درآمد و گفت: ببخشید کریشا خانم اگر دندونمون را پر کرده باشیم اینم شامل اون فلزات میشه؟!
کریشا لبخندی زد و گفت: خوب شد گفتید و با سرعت به سمت میز رفت، کشوی میز را باز کرد و کاغذی را بیرون آورد و همانطور که دنبال یک اسم میگشت گفت: اشکال که داره، اما نه برای همه تان ،صبر کنید...و بعد با نگاهی به دخترها گفت: سحر...سحر کدومتون هستین...
سحر که سر جایش خشکش زده بود گفت: سحر منم، چیزی شده؟!
کریشا به طرف سحر آمد و گفت: ببینم تو دندون پر کرده، یا پلاتین توی بدنت نداری که؟!
سحر سری به نشانهٔ نه تکان داد و گفت: نه شکر خدا سالمم و دندون هام هم طبیعی هستند..
کریشا لبخندش پررنگ تر شد و گفت: این خوبه! حالا چیز فلزی که همراهت نیست؟
در این هنگام الی به وسط حرف کریشا پرید و گفت: اما من دندونم را پرکردم، سارینا هم من من کنان گفت: منم دندون پر کرده دارم
کریشا نگاهی به سخر کرد و گفت: شما اشکال نداره، سحر مهم بود که مشکلی نداره...
سحر ساعت دستش را دراورد و به طرف کریشا داد و گفت: فقط همین..
کریشا ساعت را گرفت و به سحر اشاره کرد که وارد اتاق شود.
درب اتاق گر چه کم عرض بود اما مشخص بود که چند لایه و محافظت شده است.
وارد اتاق شد، اتاقی ساده و کوچک که تنها وسیله داخل اتاق ، جالباسی بود که سمت راست در، به دیوار چسپیده بود.
روی جالباسی چهار کیف که محتوی بسته های لباس بود، آویزان بود و جالب تر از همه این بود که روی هر کیف اسم دخترها نوشته شده بود.
سحر مشغول تعویض لباس شد، داخل بسته پک کامل لباس بود که اتفاقا اندازهٔ اندازه هم بود ،انگار چندین بار به طور دقیق اندازه گرفته شده بود و بعد مختص سحر دوخته شده بود
کت و دامن کرم رنگی که جلوهٔ زیبایی به سحر میداد، سحر خودش را داخل آینهٔ قدی که کنار جالباسی داخل دیوار تعبیه شده بود، نگاهی انداخت، شال کرم رنگ را هم روی سرش انداخت و زیر لب گفت: فکر همه چی را هم کردند و میدانستند انگار ما مسلمانیم و با زدن این حرف یاد صحنهٔ اغتشاشات افتاد و آرام گفت: انهم چه مسلمانی!!!
بعد وارد اتاقکی شد که تنها در داخل اتاق بود ، همانطور که کریشا گفته بود ،یک دقیقه آنجا ماند و با بلند شدن بوق از اتاقک خارج شد و از اتاق بیرون آمد.
به محض بیرون آمدن، کریشا به الی اشاره کرد که داخل اتاق شود.
الی که انگار با دیدن تیپ جدید سحر به وجد آمده بود، چشمی گفت، جلو آمد و قبل از رفتن به اتاق با دو دستش دست های سحر را گرفت و همانطور که بوسه ای از گونهٔ سحر میگرفت گفت: چه خوشگل شدی عزیزم
و بلافاصله سرش را کنار گوش سحر اورد و آرام تر گفت: جان الی نگهش دار یادگار مادرمه و سحر حس کرد، الی چیزی را در دستش جای داده..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
زن، زندگی، آزادی
سحر که انگار خشکش زده بود، بدون اینکه حرکت اضافی کند دستش را عقب کشید ، حس می کرد یه زنجیر با پلاک باشه.. با خودش فکر میکرد، چرا الی اینو به کریشا نداد؟!
اون که گفت هر چی بهش بدن بعدا پس میده...
بالاخره آخرین دختر هم رفت و حالا چهار دختر با لباس یک رنگ و یک شکل و البته قد و قامت مختلف کنار هم ایستاده بودند.
الی و سحر قد بلند بودند، سحر لاغر اندام و الی هیکلی تر اما خوش اندام
سارینا کمی کوتاه تر از سحر و الی و یه جورایی معمولی بود نه چاق و نه لاغر..
نازگل که حدودا بهش میخورد ۱۵۵ قدش باشه ، لاغر اندام و کلا ریزه میزه بود.
با آماده شدن دخترها، بالاخره کریشا رضایت داد که وارد ساختمان اصلی بشن.
وارد ساختمان اصلی شدند
یه هال که سرامیک کف آن مثل سرامیک همون اتاق بود ،یه آشپز خانن اوپن هم رو به روی راهروی ورودی به چشم می خورد
دور تا دور هال با مبل های چرمی قهوه ای رنگ پوشیده شده بود و جلوی هر مبل هم یه میز اصلی به همون رنگ به چشم میخورد.
رو به روی آشپز خانه دری چوبی دیده میشد و از بغل در چوبی پله های مرمرین مار پیچ به بالا میرفت.
کریشا به سمت آشپزخانه اشاره کرد و گفت: معمولا غذا ، صبحانه و نهار و شام را توی آشپزخونه صرف میکنیم
اتاق پایین مال من هست و اتاقی پشت آشپزخانه هست که برای خدمه در نظر گرفته شده.
چهار اتاق هم بالا هست که هر کدوم دو نفره هست، سرویس حمام و دستشویی داخل هر اتاق موجود است
دوتا اتاق برای شما آماده شده
دونفری یک اتاق انتخاب کنید تا بگم وسایلتون را بیارن به اتاقتون...
سحر ناخودآگاه خودش را به الی چسپوند و آروم گفت: خودمون با هم باشیم...
الی چشمکی نامحسوس زد...هنوز امانتی الی توی مشت سحر بود.
دخترا به همراه همون خانمی که در را براشون باز کرده بود از پله ها بالا رفتند
الی و سحر اولین درب سمت راست را انتخاب کردند و اتاق بغلش هم برای سارینا و نازگل شد.
سحر بدون تعارف خودش را داخل اتاق انداخت و الی هم پشت سرش وارد شد
در را آهسته بست ، سحر می خواست مشتش را به طرف الی بدهد و باز کند
که الی خیلی زیرکانه د
ست سحر را گرفت و می خواست نشون بده که هیجان زده است و سحر را به طرف پنجره کشاند و آرام زمزمه کرد: حرکت مشکوکی نکن...احتمالا اینجا دوربین کار گذاشته باشن...
سحر با شنیدن این حرف یکه ای خورد اما الی زرنگتراز این حرفها بود و او را به طرف پنجره کشانید ..
سحر با خودش فکر میکرد: چقدر الی باهوش و چقدر خودش ساده انگار هست...
و ترسی مبهم به جانش افتادن بود که واقعا با چه کسانی طرف هست؟
چرا روی او حساسیت بیشتری داشتند؟!
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🔴💭 #توئیت| در این تصویر شرافت مشاهده میشه
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺اخبار انتخاباتی
با پررویی سیاسی میتوان عملکرد فاجعه آمیز را پاک کرد؟/ کنگرهای برای یادآوری مشکلات دولتهای روحانی👇
https://jahannews.com/vdcb8sbwzrhbswp.uiur.html
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
تو قلب آمریکا و خط و نشون برای آمریکا😎
حلال اولسوون
#طوفان_الاقصى
#ایران_قوی
#غزه
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آسانترین جنگ در دنیا ، جنگ با اسرائیلیهاست
🌹شهید والامقام سردارحاج محمد ابراهیم همت.
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
بطریهای خونآلود/ چه شرکتهایی حامی اقتصادی رژیم صهیونیستی هستند؟
شرکت «کوکاکولا» یکی از شرکتهای چندملیتی طرفدار رژیم صهیونیستی است و سالانه ۱۷% از درآمد خود را به پروژه ارض موعود صهیونیستها اختصاص میدهد.
با یک جستوجوی کوچک میتوانیم کالاهای اسرائیلی که در بازار ایران نیز فراوان است را پیدا کنیم؛ سرلاک، کیت کت، مگی، کافی میت، نسکافه، کوکاکولا، پپسی، دنت، دامستوس و داو.
حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به مردم بیدفاع غزه که باعث شهادت چندین هزار کودک و زن و مرد شده است، آتش خشم مردم آزاده جهان را شعلهور ساخته و هرچند دست آنها از یاری رساندن مستقیم به مردم فلسطین کوتاه است؛ اما روشهای دیگری همچون تحریم کالاهای رژیم صهیونیستی موضوع داغ پویشهای جهانی است.
برای مشاهده ادامه مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید:
http://fna.ir/3fvgd6
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماز آیات هنگام ماهگرفتگی امشب واجب است
🔹رئیس کمیته علمی ستاد استهلال دفتر رهبر انقلاب: خواندن نماز آیات هنگام ماهگرفتگی امشب واجب است.
🌓 ماهگرفتگی جزئی از ساعت ۲۳:۵ امشب آغاز خواهد شد.
@jahaannews
jahannews.com
🚨هشدار بسیار مهم
🔹هم اکنون موشک های بسیار زیادی در نقاط مختلفی از خاورمیانه درحال قرارگیری بر روی لانچرهای پرتاب هستند.
🔹فرماندهان بسیاری با زبان ها و ملیت های مختلف در آتلیه های فرماندهی دست بر روی کیف های پرتاب گذاشته اند!
🔹این پیام را جهت آگاهی ارتش تروریستی آمریکا و اسرائیل در سراسر فضای مجازی منتشر کنید.
تحلیل سیاسی ثامن