یوزارسیف
قسمت۴۳:
از جا پاشدم رفتم سمت دسشویی ,در حالیکه اب دست وصورتم میچکید رفتم طرف اشپزخانه,خونه سوت وکور بود اما بوی,غذایی که داخل خونه پیچیده بود ,نشان میداد مادر هست...
درست حدس زده بودم مادرم دوروبر اجاق گاز مشغول بود ,اینقدر توفکربود که متوجه امدن من نشد,ارام سلام کردم...
سرش را بالا گرفت وبا مهربانی ,لبخندی به روم زد وگفت: سلام عزیزم,صبح که تمام شد,ظهرت به خیر...بعد خیره بهم شد ,انگار میخواست چیزی,بگه ,ادامه داد:زری جان میگم...میگم...هیچی برو یه چی بخور,رنگ به رو نداری...
مطمینا مامان میخوادچیزی درباره یوزارسیف بگه اما نتونست ,منم که حس کردم چیزی میخواد بگه,انقدرا به نفع من نیست,پس پاپی ادامه ی حرفش نشدم.
لیوان شیر را با یه کیک خوردم وزنگ در به صدا درامد وگفتم:مامان من باز میکنم سمیه است....
مادرم سرش را تکانی داد وگفت:برا نهار نگهش دار...
درحالیکه ایفون را میزدم گفتم:بابا کجاست ؟امروز که تعطیل بود,زرگری که نمیرفت..
مادر درحالیکه من من میکرد ارام گفت:نزدیک اذانه,وضو گرفت رفت مسجد...
وای خدای من....نکنه....نکنه....بند دلم پاره شد...
سمیه با سروصدا اومد داخل یه سلام بلند وشاداب به مادرم داد وگفت:مادر عروس خانم چطورن؟
مادرم اهی کشید ولبخندی زدوگفت:سلام دخترم,خوبم...بشین برات چای بیارم...
سمیه درحالیکه دست من را گرفته بود وبه سمت اتاقم میکشید گفت:نه نه اول کارای مهم تری هست,باید تخلیه ی اطلاعاتی صورت بگیره بعد سرفرصت چای بااون شیرینی را میخوریم.
وارد اتاقم شدیم,سمیه مثل همیشه روی مبل کنار تخت نشست ومنم پشت میز کامپیوترم روی صندلی چرخانش روبه رو سمیه نشستم...
سمیه همونطور که خیره به چشام شده بود گفت:ور پریده,اولا چرا زودتر به من نگفتی,یعنی من اینقدر نامحرمم؟یا فکر کردی میخوام از دستت درش بیارم؟بعدشم دختر خوب,مگه قلب تو هتل است که یکی بیاد ویکی بره...اگه اگه بخوای به کسی بله بگی ....پس تکلیف یوزارسیف چی میشه.....فرا فکنی هم نکن...من کاملا میدونم چی تو دلت میگذره...تمام رفتار وحرکاتت نشان میداد,یوزارسیف دلت را ربوده درسته؟؟
درحالیکه اهی ممتد میکشیدم گفتم:سمیه ..دست به دلم نزن...الان بیا چاره کاری بجوییم...
سمیه:خوب از همون ب بسم الله بگو تا من برات نسخه بپیچم...
من:راستش ناگهانی شد,اصلا من نمیدونستم قراره خواستگار بیاد,دیروز سرنهار وقتی بابا گفت که حاج محمد پیغام داده شب میان امر خیر....
سمیه با التهاب ولرزشی در صداش گفت:حاج محمد؟!! همین همسایه تان؟؟صابخونه یوزارسیف؟؟
با شیطنت سری تکان دادم وانگار که از حرکات سمیه چیزی نفهمیدم گفتم:اره خودشه ودرحالیکه بلند میشدم به سمت سمیه اومدم وخودم را تو اغوشش انداختم وگفتم:من دوسش دارم سمیه....اما خانوادم مخالفند....
سرم تو بغل سمیه بود وصدای نفس نفس زدن وتاپ توپ قلبش هرلحظه شدیدتر میشد که....
ادامه دارد...
یوزارسیف
قسمت ۴۴:
با دوتا دستش که به دوطرف صورت من زده بود,سرمن را از بغلش کند ودرحالیکه خیره درنگاهم شد گفت:چ چ چی؟؟تو تو تو علیرضا را دوست داشتی؟؟مگه میشه؟؟اونا اومدن خواستگاریت وتومیخوای وخانوادت نمیخوان؟؟ وبااین حرف اشک توچشاش جمع شد,دلم به حالش سوخت وفوری گفتم:علیرضا کیلویی چنده بابا....تا یوزارسیف باشه ,که توجهی به علیرضا میکنه...حاج محمد از جانب یوزارسیف پیغام اورده بود اخه بمیرم برا بچم ,پدرو مادر نداره...اصلا هیچ کس را نداره ....
سمیه که بااین حرفم از,شوک قبلی دراومده بود وبین بغضش با صدای بلند زد زیرخنده وگفت:وای یوزارسیف!!! خدای من باورم نمیشه.....چقد دل به دل راه داره ودرحالیکه میامد پایین مبل روبه روی من مینشست ،دستهام را تو دستاش گرفت وگفت:حتما یه جوجه اخوند اس وپاس,اومده خواستگاری,تک دختر اقاسعید زرگر مخالفند هااا؟؟؟
بغضم ترکید وگفتم:یوزارسیف هم درس طلبگی خونده وهم مهندسی برق...همدانشگاهی علیرضا بوده,اینقد صمیمی بودن مثل دوتا داداش...اصلا اصرار علیرضا باعث شده یوزارسیف بیاد این محله,تازه تویه شرکت هم کار,میکنند درامد ثابت داره...
سمیه از خوشحالی کف دو دستش رابهم زد وگفت :وای دختر ,یوزارسیف معرکه است معرکه...پسر به این خوشگلی,هلووو,درس خونده,با ایمان,باکمالات,تواین محله هم ,ریزودرشت قبولش دارند...اخه اخه چرا باید خانوادت نه بیارن...وای وای زری...من وتو مثل دوتا خواهر...یوزازسیف وعلیرضا هم مثل دوتا برادر...که یکدفعه حرفش را خورد وادامه نداد وگفت :نگران نباش...رگ خواب مامان جونت دست منه,اینقد براش وراجی میکنم تا نظرش را عوض کنه,اونموقع مامان خانمت هم بابات را راضی میکنه ویکدفعه انگار چیزی یادش اومده باشه,مکثی کرد وگفت:خداییش دلیل مخالفتشون چیه ؟؟ها؟؟اصلا منطقی به نظر نمیاد...
سرم را تکون دادم وقطره اشکی را که از گوشه ی چشمم داشت فرو میافتاد با انگشتم گرفتم وگفتم:اخه...اخه...
ادامه دارد....
♨️ جلسه فوق العاده گفتگوی زنده تصویری گروه بصیرتی اهل البصر:
🌏سخنران :
استاد گرامی جناب آقای رجبعلی بازیاد
کارشناس مسائل سیاسی
موضوع :
نقش مرکز مبادله ارز و طلا درشفاف سازی نظام پولی ومالی کشور
همراه با پرسش و پاسخ مسائل اقتصادی
زمان: یکشنبه ۱۹ شهریور ساعت ۲۰:۳۰
🎥پخش لایو جلسه در کانال اهل البصر روبیکا:
https://rubika.ir/ahlolbasar
#روشنگری | #ثامن
#اطلاعیه
مسابقات سراسری قرآن ❤💐
مرحله ی شهرستانی(ناحیه ای)
✅بخش انفرادی👇
🕖یکشنبه۱۹شهریور،ساعت۸،ناحیه
شرق سپاه،انتهای خ امام محمد باقر ع
✅بخش گروهی و خانوادگی👇
⏰دوشنبه۲۰شهریور،ساعت۸،ناحیه
نفرات برتر مرحله حوزه ای امادگی حضور داشته و به دوستان اطلاع دهید.
در پناه قرآن باشید🕋
#حوزه_مقاومت_بسیج_سیدالشهداءع_بجنورد
📸 گستردهترین رسواییهای اخلاقی در شبکههای معاند
🔹زلزله ۱۸+ در اتاق جنگ
➕ اینفوگرافیک
جزئیات و ارسال نظر در👇
http://www.jahannews.com/news/850423
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مفهوم آزادی !!!!
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخش سانسور شده از سریال گاندو. تا می توانید آنرا نشر بدهید تا بدانند که چه چیزی حذف شده بود.
✅✅✅
مردم کوفه با #امام_حسین آزمایش نشدند چون هنوز امام حسین به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند
👈بلکه آنها با نایب امام حسین علیهالسلام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی امام حسین رسید که دیگر مقابل امام حسین هم ایستادند.
👈ما در زمان غیبت با نایب
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان میشویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست بلکه اگر در اطاعت از نایبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود ان شاءالله
اما اگر نسبت به منویات نایبش کوتاهی کنیم در یاری از امام زمان هم کوتاهی خواهیم کرد
👈لذا شهید سلیمانی فرمود شرط عاقبت بخیری ارتباط دلی و قلبی با امام خامنه ای است و فرمود هر کس صدای نایب امام زمان را نشنود صدای امام زمان را نخواهد شنید❌
پایگاه مطهره دشت حوزه شهید باهنر
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📰 نشریه اخبار و تحلیلهای یکشنبه 19 شهریور ۱۴۰۲
🔗ادامه مطلب در لینک زیر
https://basirat.ir/fa/news/350751/
📌#نشریه_اخبار_و_تحلیل_ها
"امام خامنهای(مدظلهالعالی): لازم است كه یاد مرحوم آیتالله طالقانی و همچنین یاد شهید آیتالله مدنی(ره) را گرامی بداریم. این ایام، مناسبت با هر دوی این بزرگواران دارد و این دو نفر جزو كسانی هستند كه خاطره آنها از تاریخچه امامت جمعه در كشور ما انفكاكناپذیر است. حقاً و انصافاً هركدام از این دو مرد بزرگ به نحوی حقوق فراموشنشدنی دارند و یاد فراموشنشدنیای از آنها در ذهنها و در تاریخ ما خواهد ماند.(1388/6/20)"
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✔️احتیاط کن!
🔺 در ذهنت باشد که یکی دارد #مرا_میبیند، یک آقایی دارد مرا میبیند. دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(سلام الله علیها) خجالت بکشد.
💯وقتی میرود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده نشود و سرش را پایین بیندازد، بگوید: «مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است.»
#شهید_مجتبی_علمدار
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
#اربعین
#امام_حسین
🌱@ShahadatNameOshagh