eitaa logo
نجمه
69 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
248 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برگزاری نشست کتابخوان با معرفی کتب حوزه دفاع مقدس و شهدا با حضور بانوان فعال عضو کتابخانه در محل کتابخانه سلمان فارسی ایور🌹 ۱. خانم خواجه  با معرفی کتاب خاتون و قوماندان ۲.خانم صادقی با معرفی کتاب آن بیست و سه نفر ۳.خانم صادقی با معرفی کتاب کاش برگردی ۴. خانم قاضوی با معرفی کتاب خانوم ماه: روایتی از زن بدون هیچ پسوندی ۵. خانم حسین زاده با معرفی کتاب  آرزوی دیدار ۶. خانم صفرزاده با معرفی کتاب مهاجر سرزمین آفتاب جلسه خانم خواجه مسول علمی پژوهشی پایگاه حضرت معصومه(س) وهمه پایگاههای تابعه خواهران ایور حوزه سردارهمدانی
🌷پیامبر گرامی(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ✍به راستی نوزادى كه در امّت من متولّد شود، براى من از آنچه خورشيد بر آن می‌تابد، محبوب‌تر است. وسائل‌الشیعه ج۱۷، ص۱۳۷ https://eitaa.com/childbearing1401
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا ادعای براندازا در رابطه با آرمیتا دروغ؟ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📸 «احمدی‌نژاد» مسئولیت امنیتی سفر را پذیرفت و‌ مجوز خروج گرفت 🔹«محمود احمدی‌نژاد» رییس جمهور اسبق کشورمان ساعتی پیش با پذیرش مسولیت امنیتی سفر خود به گواتمالا، مجوز خروج از کشور را دریافت کرد. @jahaannews jahannews.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹صفحه: 329 💠سوره انبیاء: آیات 82 الی 90 @ahlolbait_story
یوزارسیف قسمت ۸۵ وقت خوابیدن نبود,دوشی گرفتیم ولباسی عوض کردیم وهمراه بقیه ی کاروان راهی حرم بی بی رقیه س شدیم... یوزارسیف مثل راهنمایی کارکشته که انگار عمری را دراین کشور به سر کرده بود,جای جای شهر را بااسم ومشخصات کامل میگفت وگاهی خاطراتی,از دوران اسارت آن مکانها در چنگال داعش میگفت,جالب,اینجا بود که نام تک تک عملیات ازادسازی,مکانهای شهر وحتی نام شهدایی که جلوی چشمانش در ان مکانها پرکشیده بودند را میدانست,در دلم به حال یوزارسیف غبطه خوردم وارزو کردم کاش من هم مرد بودم میتوانستم مثل یوزارسیف ,خدمت کنم وبااین فکر اهی کوتاه کشیدم,یوسف که تک تک حرکات من برایش مهم بود ,دست مردانه اش را روی دستم گذاشت وگفت:چرا آه کشیدی؟ با من ومن گفتم:هیچ...ارزو.میکردم کاش مثل تو مرد بودم میتوانستم مدافع حریم زینبی,باشم... بالبخندی ملیح نگاهم کرد ودست مرا به لبهایش نزدیک کرد وهمانطور که بوسه ای,برمیچید گفت:تو مرا همراهی کن وهیچ وقت,هیچ وقت حتی زمانی که شاید من نبودم,ناشکری نکن,مثل بی بی زینب س صبوری کن ومن قولت میدهم اجر مجاهدتی بیش از سربازی ما,برایت بنویسند... بااین حرف یوزارسیف,پشتم لرزید ,اخر من طاقت فراق هرکه را داشته باشم ,طاقت هجران یوسف را نخواهم داشت... در همین صحبتها بودیم که به ورودی خیابان حرم رسیدیم وگنبد فیروزه ای رنگی چشمها را مینواخت,باید پیاده میشدیم,از ابتدای خیابان تا رسیدن به حرم دکانهای زیادی بود اما بیشتر انها هرچه که داشتند,ازخوردنی وپوشیدنی و...بازهم عروسک جز اجناسشان بود,اخه حریم روبه رویمان,حرم دخترکی سه ساله بود که با دستان کوچکش,گره های بزرگی باز میکرد...دخترکی پاک که روزگاری اسیر خفاشان خون اشام شده بود وبرای التیام داغ پدرش,نه عروسک,نه اب وغذا ,بلکه شلاق وکتک برایش,به ارمغان میاوردند وناجوانمردانه برای پاشیدن نمک به زخم دلش,سر بریده پدر را به دختر نشان دادند تا از دست بهانه هایش که همه به نبود پدر ختم میشد ,خلاص شوند....مگر یک دختر....مگر یک کودک...مگر یک موجود سرشار,از,مهر وعاطفه چقدر میتواند توان ناملایمات را داشته باشد....وای من....خاکم به سر....رقیه س ان شب چه کشید با مهمانی که باسر به سویش امده بود؟؟!! درحین رفتن ناخوداگاه به سمت دکانی رفتم که عطروانگشتر و...داشت وعروسکی را که زیباتر از,بقیه بود به دست گرفتم,اخر میخواستم دست خالی,به حرم نروم ,یوزارسیف درحالیکه لبخندی غمگین میزد,پولش را حساب کرد... هرچه که جلوتر,میرفتم,بغض گلویم سنگین تر میشد وعروسک را بیشتر,به خود فشار میدادم... وارد حرم شدیم,حالم دست خودم نبود,با زبان بی زبان با سه ساله ی شام واگویه میکردم شه زاده ی خیرالنسا,رقیه ی بنت الحسین دخت علی مرتضی,رقیه ی بنت الحسن اری,اینجا حریم سند مظلومیت حسین ع است,اینجا گوشه ای از,عرش اعلاست که بر زمین فرو افتاده وملایک برای دیدار دختری سه ساله ,صف کشیده اند ,اینجا حریم ناموس شیعه است وما چشمان هیز,شیطان صفتان عالم را از کاسه به در خواهیم اورد اگر گوشه ی چشمی به این حریم داشته باشند,ما به این دنیا امده ایم برای,اثبات همین عشق ,برای به تصویرکشیدن همین ارادت,برای از جان گذشتن در,حریم ال طه.... ادامه دارد... یوزارسیف قسمت۸۶ بعداز نماز,از حرم حضرت رقیه س به هتل مراجعت کردیم وعجب صفایی داشت وبه قول قدیمیا ,دلی سبک کردیم. وارد سوییت مجللمان شدیم وهمانطور که چادر سرم بود روی تخت نشستم,یوزارسیف هم طبق عادت این چندوقته ,مثل همیشه ور دلم بود,کنارم نشست وگفت:چطوری حاج خانم...کیف حالک؟ خنده ای زدم وگفتم:حاجی...یه سوریه اوردیتمان وحاجیه خانم به دلمان میبندی؟اول ببرمان مکه ,بعدش حاج خانمت میشم... یوسف هم خنده ی صدا داری کرد ودستش را روی چشمش گذاشت وگفت:ای به چشم,حج هم میبریمتان,اما تا وقتی که خانه ی خدا دست سعودیهای کثیف ,اسیر است ,قول بردن نمیدهمت.. با ناز گفتم:خوب پس همینطور بگو,تعارف الکی کردم چون تابوده وهست سعودیا چمبره زدن رو کعبه... یوسف خیره شد به نقطه ای روی سقف وزمزمه کرد:نگران نباش,دیری نمیپاید که مولای غریبمان خواهد امد,نفحات ظهور به وزیدن گرفته,عطر دل انگیز گل نرگس تمام دنیا را فرا گرفته باید کمی همت کنیم,ان شاالله به زودی در لشکر مهدی زهراس در جوار کعبه نماز عشق به جماعت مولا میخوانیم. غرق حرفهای,شیرین یوسف بودم که در سوییتمان را زدند... یوسف در را باز کرد وچهره ی مملواز شیطنت سمیه پدیدار شد وبااجازه ای گفت وداخل شد,یوسف در را بیشتر باز کرد ودید خبری,از,علیرضا نیست,برگشت طرف سمیه وگفت:خانم محمدی...پس اقاتون کجا تشریف دارن؟ با خنده گفتم:احتمالا یا ابشون کردن رفتن داخل زمین ویا با کارهای,عروس خانم تبخیر شدن رفتن هوا... سمیه درحالیکه خط ونشان برام میکشید گفت:اصلانم ,من بهشششت را برا اقامون به ارمغان اوردم... با شیطنت گفتم:وا خاک عالم یعنی کشتیش فرستادیش اون دنیا؟؟ سمیه:باشه ,زر زری ,دم دراوردی هاااا....ن
ه خیرررم اقااا رفته واسه شما تنبلهای شاه عباس نهار بگیره وبیاره بالا تا داخل سوییت در معییت هم غذا را صرف کنیم... یوسف که از کل کل من وسمیه به وجد امده بود,به طرف میز وسط سوییت رفت وگفت,اینجا دوتا صندلی بیشتر نیست,پس اول من وعلیرضا میخوریم بعدش شما خانمهای بزرگوار,اخه شنیدم شما با دیدن خوردن همسرانتان عشششق میکنید خخخخ دادم دنبالش وگفتم:عه....عه. این تجارب نغز وشنیده های گرانبها را کی به گوشتان خوانده؟؟ یوسف به طرف در رفت وتا در راباز کرد به قامت علیرضا تصادف کرد.. خلاصه با خنده وشوخی مشغول خوردن شدیم,همینطور که یوسف وعلیرضا ارام با هم صحبت میکردند ومنم گرم گفتن احساساتم در حرم بی بی رقیه س ,برای سمیه بودم ,که با اشاره های چشم وابروی سمیه ,متوجه حرفهای درگوشی یوسف وعلیرضا شدم... وای اینا چی داشتن میگفتند؟یعنی چی؟؟مگه.... ادامه دارد... نویسنده...حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از بارورسازیِ ابرها با پهپاد سیمرغ @Farsna
📌تصویری از امام در نوفل لوشاتو؛ کاغذهای چسپانده شده روی دیوارها را دقت کنید: «حجاب رعایت شود.» ✅ امام خمینی در شرایطی که در کشور فرانسه به عنوان یک میهمان موقت و پرحاشیه حضور داشت و دولت این کشور هم روی اقدامات ایشان حساس بود، الزام کرده بودند که خبرنگاران خانم که به منزل ایشان می‌آیند، باید باحجاب بیایند. ✅ حجت‌الاسلام محتشمی‌پور در مورد این ماجرا می‌گویند: يك جریانی که در آنجا اتفاق افتاد این مسئله بود که طبیعتا در غرب خانم‌ها بی‌حجاب هستند و حجاب اسلامی ندارند، و خبرنگارهائی که می‌آیند و احيانا كساني كه می‌آمدند برای دیدن امام در آنجا بدون حجاب اسلامی بودند و در محوطه منزل امام می‌آمدند و رفت و آمد می‌کردند و احیانا در بحث‌ها هم دیده می‌شد که بعضی از برادران غيرروحانی با بعضی از این خانم‌های بی‌حجاب بحث و صحبت می‌کنند، و این منظره خوبی نداشت، لذا خدمت امام نوشتیم كه يك همچنین مسئله‌ای هست، این محوطه مربوط به شماست و صرفنظر از اینکه اینجا غرب هست، می‌بایست موضوع حجاب مراعات بشود که منزل امام است و امام فرمودند که: در داخل محوطه منزل حجاب اسلامی بایستی رعایت بشود و از آن به بعد در محوطه داخلی منزل امام این مسئله سخت رعایت می‌شد و وسائل حجاب اسلامی هم آنجا فراهم شد تا کسانی که حجاب اسلامی نداشتند مثل خبرنگارها بتوانند وارد شوند. .... 📖 منبع: سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام خمینی به روایت جمعی از فضلا، ج ۱، صص ۵۷ - ۵۸. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
دوس دارم یه روزی انقدر پولدار بشم که وقتی رانی میخورم اون تیکه آخر آناناس برام مهم نباشه :) 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴💭 | شیرین عبادی و نرگس محمدی چه کردند که در کنار جانیان تقدیر می‌شوند 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی برای بردنِ جایزۀ نوبل به نرگس محمدی تبریک گفت! 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔵🔺جانم فدای رهبری که آیت الله العظمی میلانی او را در 24 سالگی مجتهد صدا میکرد... 🔵🔺جانم فدای رهبری که از سن نوجوانی با دیدار با شهید نواب انقلابی شد و انقلابی ماند... 🔵🔺جانم فدای رهبری که زیر شدیدترین شکنجه ساواک که تا آن لحظه بی سابقه بود لب نگشود... 🔵🔺جانم فدای رهبری که در فقر به دنیا آمد و در اوج قدرت هم فقیرانه زندگی میکند...6 🔵🔺جانم فدای رهبری که آنقدر مخلصانه و بی توقع مبارزه میکرد که امام ره برای حضورش در شورای انقلاب شهید مطهری را مامور کرد... 🔵🔺جانم فدای رهبری که در جبهه ها در خط مقدم و در نمازجمعه ها باصلابت بود... 🔵🔺جانم فدای رهبری که دشمنانش به فضل و زهدش اذعان میکنند و حتی مهاجرانیِ فراری در جمع معاندان نظام در خارج از کشور میگوید : من منتقد ایشانم اما در مسایل مالی حتی یک نقطه خاکستری در پرونده اش نیست... 🔵🔺جانم فدای رهبری که استادش آیت الله العظمی بهاالدینیِ عزیز میگوید : اجازه بدهید من دست شما را ببوسم تا در قیامت مباهات کنم به اینکه مطیع ولی خود بوده ام... 🔵🔺جانم فدای رهبری که حضرت آیت الله العظمی بهجت در حالی که به استقبالش در ورود به قم رفته بود فرمود : که اگر مردم بدانند استقبال از این سید چه ثوابی دارد هیچکس در خانه نمیماند... 🔵🔺جانم فدای رهبری که علامه حسن زاده آملی گفت : که گوشتان به دهان رهبر باشد که او گوشش به دهان امام زمان (عج) است... 🔵🔺جانم فدای رهبری که یک تنه روبروی همه قدرت های ظالم و استکباری ایستاده و ٣٠ ساله که کمر خم نکرده است... 🔵🔺جانم فدای رهبری که ميلياردها تومان پول داره صرف میشه تا با اتهام زنی های دروغ به خودش و فرزندانش ، بتوانند کمی از محبتش و اعتبارش را در بین مردم خدشه دار کنند.... 🔵🔺پروردگارا سایه این مجتهد عادل و این سیاستمدار باتقوا و این جانباز شجاع و این قدرتمند فقیر و این مدیر مدبر و این سلاله زهرای مرضیه (س) را بر سر ما مستدام بدار..... 🔵🔺خدایا نَپَسند که زمانی بر ما بیاید که کسانی بر ما مُستولی شوند که به دین و ناموس و دنیا و آبرو و جان و مالِ ما بی تفاوت باشند... *💡💡ای مسلمِ امام زمان.عج. ما تو را در این کوفه ی بی غیرتی تنها نمیگذاریم ...* پخش این نوشته صدقه جاری است. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ ‌🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش https://eitaa.com/asatid_enghelabi https://splus.ir/asatid_enghelabi ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
مشارکت مردم دلیل راه‌اندازی درمانگاه شبانه‌روزی گرمه بود 🔹حجت الاسلام والمسلمین رحمانی، امام جمعه گرمه گفت: مشارکت مردم دلیل راه‌اندازی درمانگاه شبانه‌روزی گرمه بود و امیدواریم همین مشارکت باعث راه‌اندازی فاز دوم نیز شود. fna.ir/3fbqh1 @Farsna_nkh
⭕️‏خانم آذرمنصوری رئیس جبهه اصلاحات هم همچون رضا پهلوی و وزیر اطلاعات رژیم موقت اسرائیل و بقیه براندازان و بدنامان مخالف جمهوری اسلامی به نرگس محمدی فعال حوزه تحریم و تجزیه ایران دریافت جایزه سیاسی صلح نوبل را تبریک عرض کردند.😏 📌 پ ن👇 هر چه زمان بگذرد هویت اصلاح طلبان روشن می شود. مریم رجوی و نتانیاهو تبریک گفتند حالا رئیس جبهه اصلاحات هم تبریک گفته ، وجه مشترک اینها را پیدا کنید! 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 یعنی تو ایران بز نبود که بهش غذا بدی، رفتی آلمان‌ پول میدی به بز آلمانی غذا بدی!!!🤔 🍃🌹🍃 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سید علی لب تر کند، جان را فدایش می کنم...❤️😘 👀چشم منافقین رو بترکونید با نشر حداکثری این کلیپ زیبا👍 🇮🇷✋❤️ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹صفحه: 330 💠سوره انبیاء: آیات 91 الی 101 @ahlolbait_story
یوزارسیف قسمت۸۷ یوزارسیف با علیرضا از سفر حرف میزدند,من که نمیدونستم چی به چیه,اما انگار سمیه از خیلی وقت پیش تونخ حرفهای اقایون بود ,با تحکم گفت:عه چی چی میگن شما اقایون بزرگوار!!!دارین خودتون میبرین ومیدوزین ومیخواین ما هم ,بی حرف بکنیم تنمان؟!! زری را نمیدونم,اما من که مثل دم پشت سر علیرضام خواهم رفت.... علیرضا سری تکان داد ودرحالیکه بشقاب غذاش را عقب میزد گفت:زبله...تو غذا میخوردی یا کسب اطلاعات واستراق سمع میکردی؟!!بعدشم مگه ما قراره کجا بریم,نهایتش یه نصف روز طول میکشه,قرار نیست که همسران گرام را درماه عسل تنها بزاریم ویوسف هم درتایید حرفهای علیرضا روبه من گفت:اره دیگه ما صبح بعداز نماز قبح که شما درخواب ناز هستید یه سر میپریم به طرف حلب ویه سرکی به لشکر میزنیم وعصرهم برمیگردیم,تا شما یه زیارت برین وبیاین ماهم اومدیم... حالا فهمیدم که سمیه چرا اینهمه غیرتی شده,انگار حلب عملیات داشتند وبه قول خودشان میخواستند سرکی بزنند...پس منم سرم را تکان دادم وگفتم:این که مسیله ای نیست,چشمکی به سمیه زدم وادامه دادم:اقایون میخوان برن با دواعش یه تجدید دیدار کنن,خوب ما مانع خیر که نمیشیم بفرمایید...علیرضا که انگار حرفهای من به مذاقش خوش امده بود پرید توحرفم وگفت:احسنت به این درک وفهم ,سمیه خانم از ایشون یاد بگیر... یوسف که تک تک حرکات من را حفظ بود وگویا تا اخر نطق من را خونده بود روبه علیرضا گفت:صبرکن برادر,فکر کنم زود قضاوت کردی وحرفهای زری خانم ادامه داشته باشه وروبه من گفت:بفرمایید بانو...لپ کلام؟؟ لبخندی زدم وگفتم:افرین به ادم چیز فهمم,همانطور که گفتم مااصلا مانع خیر نمیشیم اما از انجایی که اومدیم ماه عسل,برما واجب است که همسران عزیزتراز جانمان را همراهی کنیم... خلاصه از ما اصرار واز اقایون انکار که انجا منطقه جنکی هست وجای زن نیست و..... ولی از پس زن من وسمیه نتونستند بر بیان وعاقبت با کمال استیصال وبا زور واحبار پذیرفتند که ما همراهیشان کنیم... بازهم حسهای مبهمی به سراغم امده بود اما پررنگ ترین حس,حس بی قراری بود,اخه قرار بود تا ساعتی دیگر به حرم خانوم زینب کبری س مشرف شویم... ادامه دارد.... یوزارسیف قسمت۸۸ دست در دست یوزارسیف روبه روی حرم خانوم زینب کبری س ایستادم ,چشمهام را بستم وبا تمام وجود ریه هایم را از عطر حرم زینبی پر کردم,دست روی سینه گذاشتم وگفتم:السلام علیک یا بنت رسول الله...السلام علیک یا بنت علی مرتضی,السلام علیک یا بنت فاطمه الزهرا...سلام بر بانوی قصه های پر غصه,سلام بر نقش افرین, میدانهای سخت ونفس گیر,سلام بر صبورترین پرستار عالم,سلامم را که از قلبی که مالامال عشق به شما وال علی ع ست بپذیر..عمه جانم ,زینب, به قربان دل غریبت وغربت عظیمت بشوم که روزگاری اشک برفراق مادر ریختی وهمسنگر پدر مظلوم وتنهایت شدی,روزگاری پاره های جگر را درتشت به نظاره نشستی وخون دل خوردی,روزگاری تیر برتابوت حسنت زدند وجگرت را سوزاندند,زمانی پرپر شدن فرزندات را دیدی,پیکر اربن اربای علی اکبر,تیر در چشمان عباس ودستان بریده ی برادر را دیدی اما هنوز هم قصه ی غصه ات به نیمه نرسیده بود,اخر چه صبری داشتی بانو ,توکه شرط ازدواجت را همراهی همیشه با حسین ع قرار دادی,چگونه از بالای تل بریده شدن سر عشقت حسین ع را دیدی وباز هم صبوری کردی,اتش زدن خیمه ها را به چشم خویشتن نظاره کردی وخود را فدایی امام زمانت کردی,یتیم بچه های کربلا را از زیر بوته های خار در تاریکی بیابان گرد هم جمع کردی وناله هایشان را با ناز ونوازشهایت التیام دادی وباز هم خم به ابرو نیاوردی,به اسارت در امدی ودرهمین شام,همین جا,کربلایی دیگر شکل گرفت ورقیه پرکشید وداغ دل داغدیده ات تازه شد ووقتی ناکسی از شما پرسید دیدی خدا با شما چه کرد؟؟! فرمودی:ما رأیت الا جمیلا....هرچه دیدم زیبایی بود... اری انان که دلشان را به متاع ناچیز,دنیا خوش کرده اند چه میفهمند که عشق الهی چیست ومقربان درگاهش چگونه برگزیده میشوند وبارها وبارها مورد ابتلا قرار میگیرند,چه زیبا فرموده ان زیبا سخن که: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زدقدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور.. بانویم زینب س,الان دراین هنگام سعی میکنم ,شاگرد مکتبی باشم که معلمه اش شمایی ودر ناملایمات ان کنم ,که شما کردی...وتا پای جان ,مانند شما در مسیر امام زمانم وفدایی وجود نازنینش باشم.... ناگاه با فشار دست یوزارسیف که دستم را گرفته بود به خود امدم واز اشکهای روان یوسف که برچهره اش نقش بسته بود ,فهمیدم ,هرچه گفتم,او شنیده... یوسف دست ادب بر,سینه نهاد وسلام دادوروبه گنبد گفت:سلام عمه جان,این غلام حلقه به گوشت دوباره امد واینبار با هدیه ای امد که داشتنش را از آستان ودرگاه وکرم شما میدانم واشاره کرد به من وادامه داد:زری بانویم...قرار است مانندبانویش زینب س صبوری کند... پشتم لرزید از,حرف یوسف...این حرف معنایی عمیق داشت که اصلا دوست نداشتم به ان م
عنا حتی لحظه ای,فکر کنم . ادامه دارد... نویسنده.....حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 فیلمی از لحظه انهدام تانک رژیم صهیونیستی توسط مقاومت فلسطین در نزدیکی مرز غزه با کوادکوپتر 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
SedayeEnghelab-Panjare1113-01.MP3
3.39M
🔴 تحلیل کوتاه سیاسی 💠کارشناس برنامه : دکتر سعدالله زارعی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بین‌الملل ✅ موضوع: آخرین وضعیت بهم ریخته رژیم صهیونیستی، حمله فلسطینی‌ها به شهرک‌های صهیونیستی 🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat