بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
روایت دلدادگی
قسمت۱۰۸🎬:
پیرمرد همانطور که داس را بالا سرش می چرخاند فریاد زد : آهای ننه صغری دوباره کجا؟! هوووی زن ، وایستا...صبر کن...
ننه صغری ،اوفی کرد و همانطور که از سرعت قدم هایش کم می کرد گفت : بازم می خواد راه منو ببنده...بگو برو درو و گندم و زمینت برس...به من چکار داری؟!.
پیرمرد نفس زنان خودش را به او رساند وگفت : ننه صغری ، یه چند وقت بود که مثل یک زن خوب ، سر خونه زندگیت بودی ، خدامیدونه هر روزش صدها بار سجده شکر می کردم که بالاخره خوب شدی ، اما حالا می بینم که...
زن ،درحالیکه دندان هایش را بهم می سایید گفت : هااا عبدالله ،حالا می بینی که چی هااا؟!
نکنه تو هم می خوای مثل تمام اهالی ده ،من را مجنون بخوانی ؟! خوب مثل اونا بگو صغری دیوونه...چرت میگی ننه صغری...
عبدالله داس دستش را محکم به زمین کوبید و گفت : زن تو چرا حرف تو دهن آدم می گذاری؟ دو ساله که مدام مثل مرغ سرکنده این ور و اون ور میری ، یک شب هستی و یک شب نیستی ، تمام مردم فکر می کنن که دیوانه شدی ، حتی بچه های نوپا هم مسخره ات می کنن و سر به سرت می گذارن ،اما کی شد یک بار، حتی یکبار من به روی تو بیارم؟! کی شد که من بگم تو دیوانه ای هااا؟!
همیشه به درگاه خدا التماس می کردم که یک روزی بشی ننه صغری دو سال پیش و مطمئن بودم که میشی... این یک ماهی هم که گذشت ، فکر می کردم دعاهام اثر کرده...حالا چی شده که دوباره مثل قبل شدی؟ نکن ننه صغری...نکن عمر عبدالله...بیا و برگرد خونه...بیا و امیدم را ناامید نکن...
ننه صغری که از استیصال همسرش دلش گرفته بود ، دستان زبر و خشن او را در دستش گرفت وگفت : عبدالله ، یه امروز را نادیده بگیر...قول میدم ،از فردا همونی باشم که تو می خوای...آخه دیشب خواب عجیبی دیدم....جمیله بود....دختر عزیزم...می گفت فردا میاد...با همون لباس زر زری عروسی اش...
پیرمرد آهی کشید و سرجایش نشست و همانطور که با دو دستش بر سرش میزد گفت : چرا نمی فهمی زن...ما دو ساله خاک به سرمون شد...دو ساله جمیله را گرگ های همین بیابون دریدن....مظفر هم شاهدش...برو برو برای چندمین بار ازش بپرس، اصلا همون چشم کورش که از کاسه درآمده ،نشانهٔ اون روز شوم هست، برگرد زن....برو خانه....بزار منم با خیال راحت برم سر زمین و پی بدبختیم...
ننه صغری که می دانست هر چه کند ،نمی تواند به عبدالله راستی حرفش را و اون خوابی که انجار بیداری بود را ثابت کند، سری تکان داد و همانطور که از عبدالله دور می شد گفت : می خوام برم گردنه...همونجا می مونم تاشب...شبم بر می گردم خیالت راحت، برو به کارت برس...
و عبدالله با نگاهی ملتمس ،رد رفتن او را دنبال می کرد.
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
قسمت ۱۰۹🎬:
ننه صغری پیش می رفت ، کمی جلوتر ،تکه ای چوب بلند و ضخیم را پیدا کرد و مانند عصا در دست گرفت ، هر چه که جلوتر می رفت ،نگاه جستجوگرش ،اطراف را می پایید...به گردنه که نزدیک می شد ، هیجانی عجیب که وجودش را گرفته بود ، بیشتر و بیشتر می شد.
ننه صغری از سربالایی نفس گیر گردنه بالا رفت ، تخته سنگی را نشان کرد و با شتاب به طرفش رفت، روی آن نشست و به راه پیش رویش چشم دوخت..
ننه صغری همانطور که نفسی چاق می کرد ، همه جا را از نظر می گذراند ، یادش می آمد که بارها و بارها این گردنه و آن درهٔ زیرش را جستجو کرده همانجایی که می گفتند جمیله را گرگ دریده و او هیچ وقت باور نکرد که این قصه راست باشد، چون اگر گرگی بود ، حتما تکه استخوانی، پیراهن خونی ، لنگ کفشی ، تکیه ای از چارقد و...نیز باید بود که او باور می کرد جمیله رفته اما وقتی که فقط خبر خشک و خالی به او دادند ،می دانست که همه اش دروغ است، او می گشت یا جمیله اش را پیدا کند یا اگر واقعا گرگی وجود داشت ، ننه صغری بینوا هم بدرد تا از رنج این دنیا راحت شود.
تمام کاری که ننه صغری می توانست برای جمیله اش انجام دهد همین بود ، البته صدها نذر کوچک و بزرگ هم کرده بود که اگر جمیله را پیدا کرد ، می بایست نذرهایش را ادا کند.
روز به نیمه رسید ، اما خبری نشد که نشد...ننه صغری ، خسته از گشتن بیهوده، دوباره خود را به تخت سنگ رسانید و روی آن نشست ،همینطور که آواز لالایی را زیر لب زمزمه می کرد ،چشم به درهٔ پایین که رودخانه ای خروشان از آن می گذشت دوخت..
همینطور که با چشمان تیزش خیره به آبهای دره بود ، ناگهان از دور متوجه چیزی شد...کنار درخت بید مجنون که برگهایش چون چتری بر سرش ریخته بودند و داخل آب را جارو می کردند، چیزی شبیه جسم یک انسان ،یک زن و شاید یک دختر به چشمش خورد..
ننه صغری هراسان از جا برخاست...
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بالستیکهای سپاه پاسداران
┄┅┅┅┅♦️BASIRAT♦️┅┅┅┅┄
🇮🇷| basirat.ir
🇮🇷| @basirat_fa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تقدیر یکی از قاریان در دیدار امروز از رهبر انقلاب به زبان عربی
@jahaannews
jahannews.com
14021203_43852_64k.mp3
9.38M
🎙 صوت کامل بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار شرکتکنندگان در چهلمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم جمهوری اسلامی ایران.
۱۴۰۲/۱۲/۰۳
#صوت_کامل
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
@khamenei_voice
@t_manzome_f_r
✅ ابلاغ اعتراض ایران به سفیر کویت
🔹به دنبال رویکرد دولت کویت در هفته های اخیر جهت طرح موضوع میدان آرش در فضای رسانه ای اعتراض ایران به سفیر کویت ابلاغ شد.
📌مسئولان مصری: حماس اسرای اسرائیلی را جابجا کرده است
در پی مانعتراشیهای آمریکا و رژیم صهیونیستی درباره حصول توافق آتشبس درغزه و تبادل اسرای اسرائیلی و فلسطینی، روزنامه الاخبار لبنان گزارش داد، مسئولان مصری به اسرائیل گفتهاند که «دیگر از طریق اقدامات نظامی، فرصتی برای نجات اسرای اسرائیلی حاضر در نوار غزه وجود نخواهد داشت».
مسئولان مصری همچنین گفتند: «گروههای فلسطینی موفق شدند آنان (اسرای اسرائیلی) را به مناطقی انتقال دهند که دست اسرائیل به آنها نمیرسد. لذا قبل از هرگونه اقدام نظامی، این مسئله را باید به خوبی بررسی کنند و تبعات آن را هم بپذيرد».
مسئولان قاهره همچنین هشدار دادند که خطرهای زیادی جان اسرای اسرائیلی را تهدید میکند.
وستانیوز
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
املا رو انتخاب کن بعد هر کار میکنی بکن...
فرار مغزهاست بخدا
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat