eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
164 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رسول‌خدا(ص)‌مۍفرمایند:‌ رجب ماه ‌و شعبان ماه من ‌و رمضان ماه امت من است.🌸 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
﴿ :)💭♥️ + خدایا صلوات‌بفرست‌برمحمد{ص}و آل‌محمد،درخت‌نبوت‌ و جایگاه‌رسالت و محل‌تردد فرشتگان‌و معدن‌علم، و خاندان‌وحی،خدایا درود فرست... برمحمد وآل‌محمد{ص}آن‌کشتیِ در حرکت‌ در دریاهای‌عمیق :)🌱 | »..ادامه‌دارد..« |
[-------🌱--------] هر کس‌در شب‌اول‌ماه‌شعبان؛ دوازده‌رکعت‌به‌این.کیفیت‌بجا آورد که‌:در شش‌نماز دورکعتی،‌در هر.. رکعت‌پس‌از سوره‌حمد،پانزده‌‌مرتبه سوره«قل‌هو‌الله»بخواند.🌈 خداوند ثواب۱۲هزارشهید وعبادتِ ۱۲سال‌را به‌او عطامی‌کند و از . . گناهانش‌بیرون‌می‌رود مانند‌روزی ‌که‌متولد شده....!🥰🌙 به‌تعداد آیات‌قرآن،‌قصری‌در بهشت به‌او می دهد‌ . + اقبال‌الأعمال،ج۲،ص۶۸۳
•°~✨💚 جنت‌نشانے‌از‌حـرم‌توسٺ‌یا‌حسن فردوس‌سائل‌ڪرم‌توسٺ‌یاحسن تنها‌نه‌آسمان‌و‌زمین‌عاݪــم‌وجود در‌زیر‌سایه‌عݪـم‌توسٺ‌یا‌حسـن...⁦⁦♡ 🍃 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
•°~✨💚 جنت‌نشانے‌از‌حـرم‌توسٺ‌یا‌حسن فردوس‌سائل‌ڪرم‌توسٺ‌یاحسن تنها‌نه‌آسمان‌و‌زمین‌عاݪــم‌وجود در‌ز
. . 🖇♥️ عاقبَت‌عِشقِ‌حَسَن‌پاڪ‌از‌گناهَم‌میکُند هرچھ‌‌باشَم‌‌حُبِ‌مٰولا‌سَر‌به‌راهَم‌میکُند..🌿 🍃 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
•• اولین ماهی است که تمام‌مان را می‌آورد؛ ماهی که رنگ می‌دهد، را، و می‌دهد به جان مجنون، ماهی که آغازش؛ به نام ♥️ است ... براستی شعبان یعنی میلاد! وقتی امام حسین «ع» آید، چه بهانه‌ای برای مرگ؟ امام حسین «ع» یعنی ماندن و رستن از زمین، شاید برای همین است که شعبان را شهادتی سیاهپوش نمی‌کند انگار این ماه رسم ادب می‌آموزد، وقتی که ♥️ بعد از امامش پای به دنیا می‌گذارد، انگار سقا از همان ابتدا می‌داند، امامش بر همه وجودش مقدم است ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
آپشنِ دلتنگی‌ها 💔 این روزا بھ مرز هشدار رسیده... ‏دمِ عمیقی نیاز است ؛ کھ بازدمش حسیــــن«؏» باشد! + :) •🌱• ❖【 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me 】❖
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 🗣 ماه شعبان ماه استغفاره... ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🖐🏽 جمعہ‌نیست اما‌یهو‌دلتنگ‌شدم... چیہ؟! شرطے‌شدیم فقط‌جمعہ‌ها‌بایدیادشون‌کنیم؟!...💔 (: ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
•°~💗🦋 ماه شعبان‌ماه‌استغفاره ماه‌تخلیه‌ست.. بایدزیاداستغفارکنیم! زیادازاین‌ماه‌استفاده‌کنیم دست‌خالی‌ردنشیم، روزی‌۱۰۰مرتبه ‹ استغفرالله‌أسأله التوبھ› +وقتشه‌آشتی‌کنیم‌باخٌدا:)✨ ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌙 حلول‌ماه‌شعبان‌المعظم‌مبارڪ😍🌸 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌷 ﷽ 🌷 ۳۸۹ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ............ کار چیدن وسایل خانه تا بعد از ظهر طول کشید و ما جز چند قوطی حبوبات و قند و نمک در اسبابمان چیزی نداشتیم که نهار هم میهمان سفره با برکت مامان خدیجه بودیم و دیگر چیزی به غروب نمانده بود که به خانه خودمان آمدیم. حتی به خواب هم نمی دیدم که بدون هیچ پول پیش و اجاره ای و تا هر وقت که بخواهیم، چنین خانه دلباز و زیبایی نصیب‌مان شود و پروردگار مان در برابر این همه مصیبت، با چه معجزه شیرینی وجودمان را غرق شادی کرده بود. با این که بیشتر کارها را خود آسید احمد انجام داده بود، همین چند ساعت سرِ پا ایستادن، مجید را حسابی خسته کرده بود که دوباره رنگ از صورتش پریده و نفس نفس می زد. برایش لیوانی آب آوردم و همان‌طور که کنارش می نشستم، با شیرین زبانی تشکر کردم:" دستت درد نکنه مجید! خیلی قشنگ شده!" لیوان آب را از دستم گرفت، در برابر لحن شیرینم لبخندی زد و به کلامی شیرین تر جواب داد:" من که کاری نکردم الهه جان! دست تو درد نکنه که همه جوره با من ساختی! به خدا خیلی ازت خجالت می کشیدم!" و نمی دانم دریای دلش به چه هوایی موج زد که نگاهش پیش چشمانم شکست، گلویش از بغضی مردانه پُر شد و با لحنی لبریز شرمندگی ادامه داد:" هنوزم ازت خجالت می کشم! خیلی اذیت شدی الهه!" و من ناراحت خودم نبودم و هنوز حسرت حضور حوریه را می خوردم و داغ دار دخترم بودم که چشمانم در دریای اشک فرو رفت. مجید هم می دانست دلم از چه داغی می سوزد که خجالت زده سرش را به زیر انداخت و من زیر لب زمزمه کردم:" ای کاش الان حوریه هنوز تکون می خورد! ای کاش هنوز پیشم بود..." و دیدم همان‌طور که صورتش را به سمت زمین گرفته، قطرات اشک از زیر چانه اش می چکد و نمی خواستم بیش از این جانش را آتش بزنم که دیگر چیزی نگفتم، ولی حالا دل عاشق او برای این همه بی قراری ام به تب و تاب افتاده بود که سرش را بالا آورد، سوختن جراحت پهلویش را به جان خرید و با همه دردی که رنگ از صورتش بُرده بود، به سمتم چرخید. دست راستش در اتصال آتل بود و دست چپش را نمی توانست از روی پهلویش جدا کند که با نرمی نگاه نمناکش، صورتم را نوازش می داد و عاشقانه زمزمه می کرد:" الهه جان! آروم باش عزیز دلم!" و شاید سوز گریه های مظلومانه ام بیش از سوختن پارگی پهلویش، دلش را آتش می زد که زخمش را رها کرد تا دستش را از قطرات اشکم پُر کند و به پای این همه دلشکستگی ام به التماس افتاده بود:" فدات بشم! ای کاش می دونستم چی کار کنم تا آروم شی..." و من می دیدم نگاه مردانه اش به طپش افتاده و سرانگشتانش روی گونه ام می لرزد که عاشقانه شهادت دادم:" من آرومم! همین که تو کنارمی، آرومم می کنه..." و نتوانستم جمله ام را تمام کنم که کسی به در زد. مجید اشک هایش را پاک کرد و برای باز کردن در از جا بلند شد که صدای "یا الله!" آسید احمد مرا هم از جا بلند کرد. با عجله چادرم را سر کردم و آسید احمد با تعارف مجید وارد خانه شد. نگاهی به دور و برش کرد و همچنانکه روی مبل مینشست، خندید و گفت:" ان شاءالله! چقدر خونه تون قشنگه!" و هر بار به بهانه ای بر لفظ "خونه تون!" تأ کید می کرد تا خیالمان از هر جهت راحت باشد. ✍🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me