امشب داشتم به لفظ
[من الغریب
الی الحبیب...💔]
فکر میکردم...
میگن که
شب عاشورا
یکی از کسانی که با ارباب بود
رفت به آقا گفت میخوام برم...
+چیزی نداری که باهاش برگردی...
-اسبی زین کرده کنار خیمه دارم...
میگن ارباب
با حسرت بهش نگاه میکرد و میگفت:
{کاش همراهِ ما میماند...}