🔴 چرا رهایم نمی كنی؟
🖊 فاطمه شهیدی
🔺قفسم را می گذاری درِ بهشت تا بوی عطر مبهم دوردستی مستم كند؛ تا تنم را به دیواره ها بكوبم؛ تا تن كبودم درد بگیرد و درد، نردبانی است كه آن سویش تو ایستاده ای برای در آغوش كشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و بیش از آن چه باید، خودم را درگیر نمی كنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم حسرتم را فقط آه می كشم. تن نمی كوبم به دیواره ها كه درد، مرا به تو برساند.
⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️
🔴 چرا رهایم نمی كنی؟
🖊 فاطمه شهیدی
🔺قفسم را می گذاری درِ بهشت۱ تا بوی عطر مبهم دوردستی مستم كند؛ تا تنم را به دیواره ها بكوبم؛ تا تن كبودم درد بگیرد و درد، نردبانی است كه آن سویش تو ایستاده ای برای در آغوش كشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و بیش از آن چه باید، خودم را درگیر نمی كنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم حسرتم را فقط آه می كشم. تن نمی كوبم به دیواره ها كه درد، مرا به تو برساند.
🔺قفسم را می گذاری در بهشت تا تاب خوردن برگ ها، تا سایه های بی نقص درختان انبوه، دیوانه ام كند؛ تا دست از لای میله ها بیرون كنم؛ تا دستم لای میله ها زخم شود و زخم، دالانی است كه در پایانش تو ایستاده ای برای در آغوش كشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و خود را درگیر نمی كنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم هوسم را فقط نگاه می كنم و دستم را زخمی هیچ آرزویی نمی كنم.
🔺با من چه باید بكنی كه به میله هایم، به فضای تنگم، به دیواره ها، آن چنان مأنوسم كه اگر در بگشایی پر نخواهم زد؟۲ بال هایم چیده نیست؛ پایم به چیزی بسته نیست كه نیازی به این همه نیست. در من خاطره درخت مرده است. آبی، رنگ امسال نیست و واژه آسمان، مرا یاد هیچ چیز نمی اندازد. من صحنه را سال هاست ترك كرده ام.
🔺صحنه آماده بود. گفتی تماشاگران بنشینند. ردیف ردیف؛ صف به صف؛ تماشاگران نشستند. رقبای من كه پیش از من برای نقش اول، انتخابشان كرده بودی و نتوانسته بودند و نكشیده بودند، نشستند. چشم دوختند به صحنه و من پشت پرده چه حالی داشتم.
🔺كوه ها سر در هم، پچ پچ كنان؛ دریاها دامن در دامن، غرّش كنان؛ فرشته ها بال در بال و آسمان آن بالا... نخوت از چشم هایشان می بارید و هیچ كدام باور نداشتند كه كسی بتواند؛ كه كسی نقش اول باشد. وقتی كه آنها باخته اند؛ وقتی كه آنها كنار رفته اند.
گفتی: «وقتش نزدیك است؛ آماده باش»! گفتم: «نه تنها من؛ نه فقط آنها كه آن سویند؛ تو حتی خودت هم می دانی كه می افتم؛ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».۳ گفتی: «می دانم آن چه نمی دانند؛۴ آماده باش»! یادم هست گریه می كردم. شاید برای اولین بار. گفتی: «پرده بالا رفته است» و من هنوز گریه می كردم.
كوه گفت: «این كوچك»؟ آسمان گفت: «این فرودست»؟ فرشته ها گفتند: «خون می ریزد»!۵ و تو حتی خودت گفتی: «این ستمكار نادان»!۶ و رقبای من همه خندیدند. من ایستاده بودم آن وسط. روبه روی همه ذراتی كه برای من آفریده شده بودند و كنجكاوانه سرك می كشیدند تا بدانند چرا برترم. ایستاده بودم آن وسط و خیلی ترسیده بودم. خودم حتی نمی دانستم ظالم و خونریزم؛ فراموشكار و عجول یا آن چیز دیگری كه فقط او می داند. ایستاده بودم تا روح دمیده در من را تماشا كنند و شرم، روی پیشانی ام عرق می كرد. شرم نقشی كه می دانستم توانش در من نیست؛ نمایشی كه می دانستم كار من نیست. لم نجد له عزماً در من تكرار می شد. هزاران بار! و نمی فهمیدم چرا با من چنین می كند اگر دوستم می دارد. تماشای حقارت من و فرو افتادنم آیا لذتی دارد؟ و نیشخندهای تمسخر بود كه از لب های ذرات می بارید. حتی فكر كردم این یك بازی است.۷ فكر كردم من مهره بازی شده ام، برای این كه بخندند؛ برای این كه... و نبود و صدایت آمد كه گفت: «بار را بگذارید.۸
ناگهان شانه های خردم سنگین شد. نفس در سینه هستی حبس بود. لب ها روی نیشخند، همان طور خشك شده بودند و من آن زیر، آن پایین، رنجی سترگ را عرق می ریختم. زانوانم آماده تاشدن بودند و فرو افتادن. گفتی: «حالا بیا»! نمایش، آغاز شده بود و نقش من - نقش اول - همین چند گام بود كه باید بر می داشتم. حتی ایستادن با آن فشار روی گرده ها ناممكن می نمود؛ چه برسد به پیش رفتن...
◀️ ادامه دارد...
📝 پی نوشت:
۱. خطبه پیامبر پیش از ماه رمضان: ای مردم! همانا درهای بهشت در این ماه باز است.
۲. مفاتیح الجنان، مناجات التائبین: فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ.
۳. طه، آیه ۱۱۵: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً.
۴. بقره، آیه ۳۰: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.
۵. بقره، آیه ۳۰: قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یفْسِدُ فِیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ.
۶. احزاب، آیه ۷۲: انّه كان ظلوماً جهولا.
۷. مؤمنون، آیه ۱۱۵: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً.
۸. احزاب، آیه ۷۲: حَمَلَهَا الْإِنْسانُ.
🔴 چرا رهایم نمی كنی؟
🖊 فاطمه شهیدی
🔺تو گفتی: «بیا» و عجیب بود كه گفتم: «لبیك»! راه افتادم كه بیایم و همان لحظه زانوانم شكست و خاك را لمس كرد و خاك را لمس كردم. ذرات، خیره خیره مرا می پاییدند. نفس در سینه هستی حبس بود. افتاده بودم آیا؟ تمام بود؟ رد شده بودم یا هنوز نمایش دنباله داشت؟ زانوانم را آهسته از خاك جدا كردم. دوباره برخاستم و بار هنوز آن جا بود؛ روی شانه های ترد من! عجیب بود؛ تا ایستادم، نیشخندها محو شد؛ نفس ها آزاد شد و ذرات فریاد زدند: «تبارك الله احسن الخالقین»!۹ فریادشان از صدای شكستن استخوان طاقت من زیر ثقل بار بیشتر بود.
من گیج بودم. كجای این منظره رقت آور، این همه با شكوه بود كه بر چشم ها و لب ها، حیرت و تحسین نشسته بود؟ عجیب بود كه تو دوباره گفتی: «بیا»! عجیب بود كه دوباره گفتم: «لبیك»! و باز مثل مورچه ای زیر سنگینی نانی بزرگ تر از دهان خودش، افتادم و برخاستم؛ باز همهمه شد؛ باز گفتند: «تبارك الله»! من لای همهمه ها، صدایت را شنیدم كه به همه شان گفتی: «این بود آنچه می دانستم». و گیج تر شدم. افتادنم را می دانستی یا برخاستنم را؟ نقش اول نمایشت همین بود؟ همین كه با این كه می دانم كه می شكنم، بار را بر می دارم؟ همین كه می افتم و باز برمی خیزم؟ همین كه با تن نحیفی كه هیچ تناسبی با كوه ندارد، می گویم لبیك؟ همین شكوه رنج سترگ من؟
🔺تماشاچیان هنوز نشسته اند؛ درست همان جا؛ ولی من صحنه را سال هاست ترك كرده ام؛ گریخته ام. آخرین باری كه افتادم روی خاك، دیگر برنخاستم. تو مدام صدایم می كنی كه بیایم جلو؛ كه این صحنه را تمام كنم؛ ولی من...
رمضان كه می شود، صدایت را بلند می كنی؛ بلند و بلندتر. من بیشتر و بیشتر پشت پرده پنهان می شوم. تو هر رمضان، قفسم را می گذاری در بهشت تا هوس كنم؛ ولی من... چرا رهایم نمی كنی؟ می خواهم بچرم؟...
من هیچ مولای كریمی را بر بنده زشت كارش صبورتر از تو بر خودم ندیده ام!۱۰
📝 پی نوشت:
۹. مؤمنون، آیه ۱۴: فتبارك الله احسن الخالقین.
۱۰. مفاتیح الجنان، دعای افتتاح: فَلَمْ أَرَ مَوْلًی [مُؤَمَّلا] كَرِیما أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْكَ.
🔸احکام نماز و روزه اساتید و دانشجویان
📌 نسخه نمایشی
https://www.porseman.com/!ahkam1401
📌نسخه چاپی
https://www.porseman.com/images/ahkam1401.jpg
📲 شماره پیامک طرح سوال 30001619
🔸وب سایت رسمی پرسمان
www.porseman.com
🔸صفحه پرسمان در اینستاگرام
https://www.instagram.com/porseman_com
🔸صفحه پرسمان در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/porseman
◀️ شماره جدید نشریه الکترونیکی معارف منتشر شد
♦️هفتمین شماره الکترونیکی نشریه معارف (فروردین و اردیبهشت ماه 1400) با پرونده اختصاصی «با عرفان در رمضان» منتشر شد
❇️عناوین مطالب این شماره:
🔸 ید بیضاء را چگونه تفسیر کنیم؟
🔸 نقد و بررسی روش «تفسیر تنزیلی» تفسیر به ترتیب نزول
🔸 نمادهای جاهلیت مدرن با تکیه بر قرآن و سنت
🔸 چیستی و چونی «عبادت»
🔸 عرفان در «زیارت امینالله»
🔸 تجلّی عرفان در صحیفه سجادیه
🔸 عرفان در ادعیه
🔸 انسان کامل در صحیفه سجادیه
🔸 عناصر تمدن نوین اسلامی در بیانیه گام دوم
🔸 حکمت درس معارف اسلامی در دانشگاه
🔸 بازنمود شاخصههای تحقق «جهاد تبیین» در 🔸 تدریس دروس معارف در دانشگاهها
🔸 توفیق تبلیغ (نگاهی به شیوه تبلیغی استاد قرائتی)
🔸 کتابستان
🔸 اخبار صنفی
💚صفحه ما در اینستاگرام
www.instagram.com/maarefmags_ir
💚صفحه معارف در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/maarefmags_ir
🔰 اسلامیت یا جمهوریت؟
🔸شهید سیدمرتضی آوینی
یادم هست آن روزها که تازه انقلاب اسلامی پیروز شده بود و برای نخستین بار، عنوان «جمهوری اسلامی» برای این نظام تازه ای که همچون ثمرۀ سیاسی انقلاب، تلقی می شد، بر سر زبان ها افتاده بود، یکی از نویسندگان سیاسی صاحب شهرت، مِن باب تشکیک در امکان تحقق چنین نظامی، به این استدلال آویزان شده بود که «اصلاً این جمهوری اسلامی دیگر چه صیغه-ای است؟ این که جز یک ترکیب موهوم بیش نیست و... مگر جمع این دو - جمهوریت و اسلامیت - ممکن است»؟ بعد از سال ها که از آن روزها می گذرد، یک بار دیگر، سخن از انتزاع و انفصال این دو امر از یکدیگر می رود و هر چند امروز به صورتی دیگر...
«جمهوری اسلامی»، تعبیری نیست که از انضمام دو جزء «جمهوریت» و «اسلامیت»، حاصل آمده باشد و چنین دریافتی، از همان آغاز، بر یک اشتباه غیر قابل جبران، بنا شده است. «جمهوری اسلامی»، تعبیری است که بنیانگذار آن، برای «حکومت اسلامی، آن سان که دنیای امروز، استطاعت قبول آن را دارد»، ابداع کرده است و تعبیر «جمهوری اسلامی»، اگرچه حد و رسم این نظام را تبیین می کند، اما در عین حال، از اظهار ماهیت و حقیقت آن، عاجز است...
مسلم است که مرجع ما برای تشکیل حکومت، نمی توانست هیچ یک از تجربیات تاریخی بشر، جز حکومت مدینه در صدر تاریخ هجری باشد؛ زیرا موجد انقلاب اسلامی نیز از لحاظ نظری، نظریۀ «ولایت فقیه» بود که بنیان گذار جمهوری اسلامی، آن را درکتاب «ولایت فقیه»، طرح و تفسیر کرده است. پس هنگامی که نه در علل نظریِ ایجاد و نه در مرجعیت تاریخی، بین انقلاب اسلامی و انقلاب های دیگری که در دنیای جدید، رخ داده است، اشتراکی وجود ندارد، به طریق اولی، نمی توان انتظار داشت که این اشتراک، در نظام حکومتی برخاسته از انقلاب اسلامی، پیدا شود...
نسبت و تعلق این حکومت به مردم، از طریق توافقی است که آنان را برای قبول قوانین اسلام و عمل به آن، آماده کرده است و این توافق، از طریق «بیعت»، انجام می شود. نکتۀ ظریفی که در اینجا وجود دارد، آن است که بیعت یا انتخاب مردمی، اگرچه شرط لازم و مطلق احراز مقام ولایت نیست، اما شرطی است که ولایت یا حاکمیت را به فعلیت می رساند؛ چنان که تجربۀ تاریخی خلافت علی علیه السلام، به آن اشاره دارد. بیعت مردم با او بعد از مرگ عثمان، ولایتی را فعلیت بخشید که پیش از این در غدیر خم، از جانب خدا و به دست رسول الله به آن انتصاب یافته بود؛ یعنی احراز صلاحیت برای ولایت، اگرچه با بیعت یا انتخاب مردم، به اثبات نمی رسد، اما این هست که تا اتفاق جمهور مردم نباشد، ولایت، صورتی بالفعل نمی یابد...
حقیقت جمهوری اسلامی، نه تنها در دنیای جدید، بلکه در دنیای قدیم نیز جز در حکومت مدینه – سال های اول تا دهم هجرت - فرصتی برای ظهور نیافته است. سنت دنیای قدیم، اگرچه با رویکرد به ادیان اساطیری، شرک آمیز و یا وحیانی، تحقق یافته، اما باز هم این تجربۀ تاریخی که حقیقت دین، در صورتی از یک نظام حکومتی، ظاهر شود، انجام نگرفته است. شریعت، صورت متنزل حقیقت دین است و تصور حکومت دینی بر این تصور مقدماتی، مبتنی است که [نظام] تشریعی دین، حائز شمولیتی است که حیطۀ سیاست را نیز شامل شود و این، عین واقعیت است...
«ولایت فقیه»، تنها صورتی است که حکومت اسلامی به خود می گیرد و این، از حقایقی است که تصور آن، موجب تصدیق می شود و نیاز به استدلال ندارد. این ولایت، پیش از مرحلۀ تأسیس حکومت، خودبه خود فعلیت و تحقق دارد؛ زیرا فرد متعهد نسبت به دین، فطرتاً برای استضائۀ احکام عملی دین، به مرجعی رجوع می کند که او را اعلم و اعرف در شریعت می شناسد و بنابراین، تقلید، شیوعی کاملاً فطری و خودبه خودی دارد. در مرحلۀ تأسیس حکومت نیز خواه ناخواه، موجبیت های فعلی و ضرورت های عقلی، ما را ناگزیر می دارد که ولایت فقیه را در مقام ثبوت، از گزند تکثر و تفرقی که به آن دچار است، خارج کنیم و به آن، صورتی واقعی و قابل حصول ببخشیم. آرای مردم در اینجاست که یا مستقیماً وظیفۀ انتخاب ولی فقیه را بر عهده دارد و یا غیرمستقیم، از طریق خبرگانی که منتخب و معتمد مردم هستند؛ چنان که حضرت امام خمینی در سخنان شگفت آور خود در روز 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا فرمود: «من به پشتیبانی این ملت، دولت تعیین می کنم؛ من به واسطۀ اینکه ملت مرا قبول دارد، دولت تعیین می کنم». یعنی رأی مردم و پشتیبانی آنها، میزانی است که مشروعیت و استخلاف اعتباری ولی فقیه را محقق می سازد و او را به تأسیس حکومت، مخیّر می دارد. بنابراین، در حکومت اسلامی، جمهوریت، در طول اسلامیت و به تبع آن وجود دارد و از سوی دیگر، حکومت اسلامی، واقعیتی نیست که فارغ از اتفاق جمهور و یا بیعت و انتخاب مردمان، فعلیت پیدا کند. بیعت، به مفهوم عهد و پیمان است و وجود آن، از آنجا ضرورت می یابد که حکومت اسلامی، عقدی است که میان خداوند، والی و مردم، انعقاد پیدا می کند و همراه با این پیمان، والی و مردم، نسبت به یکدیگر، حقوق متقابل می یابند.
🔺متن بالا از کتاب «آغازی بر یک پایان»، نوشته شهید سید مرتضی آوینی انتخاب شده بود. «آغازی بر یک پایان»، مجموعهای از مقالات اوست که بیشتر وجهه نظر اعتقادی و سیاسی او را نشان میدهد و در چهار بخش، تنظیم شده است:
بخش اول، حاوی نوشتههایی در سوگ حضرت امام خمینی و تبیین جایگاه ایشان در تاریخ حیات باطنی انسان است؛
بخش دوم، مقالاتی درباره مبانی حکومت دینی و نظام ولایت فقیه، به ویژه در تقابل با نظم سیاسی غالب در عالم متجدد و غربی را در بر میگیرد؛
بخش سوم، به فاجعه نسلکُشی مسلمانان در بوسنی اختصاص یافته و در آن، تشکیل امت متحد اسلامی، بهمثابه راهی برای مواجهه با سیطره نظم نوین آمریکایی بر جهان، پیشنهاد شده است؛
در بخش چهارم و پایانی کتاب نیز نگارنده، انقلاب اسلامی را دلالتی تأویلی بر سپری شدن عصر تمدن غرب میداند.
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️لحظه شهادت سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی
#احمقان_محترم
عکس نوشته ۵۱
هر 🔟عکس نوشته یک مسابقه ⬅️ 🖋ثبت نام در مسابقه: https://porseman.com/!emamema-sabtenam
★ــــــ★ــــــ★ــــــ★
#پویش_امام_بزرگوار_ما
#جهاد_تبیین
#زندگی_و_زمانه_امام_خمینی
#روایت_انقلاب_اسلامی
#تبیین
#تاریخ_معـاصـر
#سیره_امام_خمینی
#روایت_امام_خمینی_ره
#امام
#پرسمان+