هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
از هیجان دست و پاهام یخ زده بود
به وحید گفته بودم که امشب خونه مامانم میمونم اما قبل از اینکه تایم کاریش تموم بشه اومدم خونه تا سوپرایزش کنم و بهش بگم که داره پدر میشه.
از سر کوچه ماشینش رو که دیدم سریع چراغ هارو خاموش کردم و دوربین رو روشن کردم و خودم پشت مبل قایم شدم
حس میکردم الاناست که از هیجان زیاد سکته کنم ، چند دقیقه بعد در باز شد و وحید وارد خونه شد اما قبل از اینکه خودم رو نشون بدم صدای آشنای زنی رو شنیدم که .....
🔥😱🔥😱🔥😱🔥😱
https://eitaa.com/joinchat/2001404844Cadfb0e35ca
❌باورم نیست سرگذشت زندگیم آنقدر تلخ باشه❌⛔
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
دنبال مانتوهای بلنـــد و پوشیــده ای⁉️
کلی کارهای خوشگل بلند،مانتوهای شیک و شومیزهای کارشده با قیمت مناسب آوردم🔥
حـــراج هفتــــگی👇
ست مجلسی با ۵٠ درصد تخفیف
شومیز ۱۰۰ تومن 🔥
ازاینجا بخر و دعا بِجونم کن😌👇
https://eitaa.com/joinchat/2569404723C4c871a14ed
عضـــــو شــــو زود پــاک میـــشه 🤯👆
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
دنبال مانتویی هستی که پوشیــــده و دکمــــه داره باکیفیت و ارزون باشه اما پیدا نمیکنــــــــــی ؟ 🤔😞
یه کانال پیدا کردم عالـــــــــــــی😍😳
کلی مانتو با طرح های سنتی و اصیل ایرانــــــــی داره مخصوص خانم های محجبه عضو شو🧕👇
https://eitaa.com/joinchat/2569404723C4c871a14ed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خــدا تو رو میبره
تا مـرز ناامـیدی
ایمــان داشته باش بهش✔
🌀اگه سوال تو هم هست
که چراخدا حاجتم رونمیده
حتــما این کلیپ رو ببین👌
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
علت تاخیر زایمان دوقوها (واقعی)😱😞
درکشورعمان زنی دوقولو باردار بود.یک دختر و یک پسر.پزشکان ب او گفته بودند ک پسرمشکل داخلی داره واحتمال مرگش چ قبل از تولدچ بعدازتولدوجوددارد.
درد زایمان ب درازاکشید و پزشکان مجبور ب سزارین شدند،هنگامی ک شکم مادر رابازکردند.پزشکان علت تاخیرزایمان دوقولوهارا ب چشم دیدند و باصحنه ای متحیرمواجه شدند😱
تصویری ک همه رو مات و مبهوت ساخت😳
همه دیدند ک نوزاد......
ادامه این داستان...👇
https://eitaa.com/joinchat/538706456C9408a6acf1
سرگذشت وداستانهای جذاب #واقعی رااینجابخوانید👆
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
❌کار وحشتناک دکتر❌
شوهرم دکتر بود .هفته ای یک شب منو به زور میفرستاد خونه مادرش تا پیشش بمونم ولی خودش نمیومد، یه روز بهش مشکوک شدم و یواشکی برگشتم خونه.وقتی داخل حیاط شدم متوجه شدم که از انباری زیر خونه صدای چند نفر میاد.خیلی آروم نزدیک شدم و از پشت پنجره نگاه کردم .شوهرم و دونفر دیگه اونجا بودند.قشنگ که نگاه کردم ناگهان احساس کردم قلبم از تپش داره میوفته. با دیدن این صحنه حالم بد شد.....
ادامه داستان...👇👇
https://eitaa.com/joinchat/538706456C9408a6acf1