eitaa logo
💚 پروفایل مذهبی 💚
2.9هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
❁﷽❁ ﷽بسم‌الله‌الرحمـن‌الرحیـم﷽ 💚سلام خوش آمدید💚 سعے میڪُنیمـ بہٺریڹ ها رو براٺوڹ بذاریمـ👋 کانالی از زیبـاترین پروفایل هاے👇 مذهبی و مناسبتی❤️ ادعیه ،حدیث💜 ❌کپی فقط باذکر منبع 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
💫🌹دریافت انرژی الهی🌹💫 خدایا🙏 شب ما را لبریز آرامش کن سد مشکلات دوستانم را بشکن و فراوانی را در زندگیشان جاری کن ما را بندگان شاکر قرار ده نه شاکی آمیـــن🙏 آسمان دلتون نور بارون✨ چراغ خونتون روشن فرداتون قشنگ‌تر از هر روز شبتون ستاره باران🌙 -------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ...⁦❄️⁩...
⁠ - یـَ ... یـعـنی همش ... همش دروغ بود؟! بغض تو گلوم انقدر تیز و بُرنده بود که نمیتونستم حرف بزنم. دلم میخواست بگه همه چی دروغه ... اما این حرکاتش نشون میداد که درسته حرفایی که گفتن بهم... با این فکر اولین قطره اشکم چکید . صدای لرزونم خیلی رو مخم اسکی میرفت : - چِـ ...چر؟ ... دلت برام ... دلت برام نسوخت؟ همیشه میگفت گریه هام خط قرمزشه ، فکر کنم حداقل اینو راست گفته چون صداش پر از اظطرابش همراه قدماش که سمتم میومدن بلند شد : -بخدا .. بخدا اون چیزایی که اون عوضی بهت گفته همش درست نیست ... من ... من دو... هق هقم اوج گرفت و پریدم وسط حرفش : - نزدیکتر نیــا ... تو چی؟ تو بهم دروغ گفتی ! با گریه فریاد زدم : - ازت متنفرم ... ازت متنفرم که بخاطرخواهرم نزدیکم شدی ... ازت متنفرم ... حس کردم تو چشاش اشک جمع شد ! اما مگه اونه بی رحم اشکم میریخت ؟ - این جوری نگو قربونت بشم ... من دوست دارم. بخدا عاشقت شدم. عقب تر نرو عشق من میوفتی خونه خراب میشما ... بیا این ور همه چیو توضیح میدم بهت انقدر عقب رفته بودم که فقط یه قدم اگه عقب میرفتم پرت میشدم پایین با اومدنش سمتم دست پاچه شدم و اون یه قدمو ندونسته به عقب برداشتم که فریادش زمینو لرزوند.... یعنی چی میشه؟😭😱 https://eitaa.com/joinchat/899088460Cb57288b1ed این رمان محشرررره😭😍 هر کی نخونه نصفه عمرش به فناست😭🤦‍♀
💚 پروفایل مذهبی 💚
⁠ - یـَ ... یـعـنی همش ... همش دروغ بود؟! بغض تو گلوم انقدر تیز و بُرنده بود که نمیتونستم حرف بزنم.
نوید در جواب قهقهه هایم,در چشمانم خیره شد و با صدایی آهسته گفت :- جان ! لب گزیدم.سرعت را کمی بالا برد و همان لحظه با یک ۲٠۶مشکی رنگ شاخ به شاخ شدیم.نوید با اخم دستش را روی بوق گذاشت اما نگاه من مات بود به راننده ۲٠۶,بهمن..!یک اخم وحشتناک روی ابروهایش بود.آهسته در را باز کرد,خیره درچشمانم پیاده شد و به سمت ماشین آمد.خونسردی اش ترسناک بود,نوید زمزمه کرد :- این یارو چشه؟!بیشتر در خودم جمع شدم.در ماشین را باز کرد ,پلک هایم را با وحشت روی هم فشردم.چنگ زدبازویم را,صدایش ترسناک بود!- بیا پایین! نفس هایم منقطع و وحشت زده بود.با خونسردی و شمرده شمرده زمزمه کرد :-قبل از اینکه همینجا آتیشت بزنم بیا پایین! صدای در ماشین وبعد صدای نوید خط انداخت روی اعصابم.کاش چیزی نمی گفت تا او را دیوانه تر نکند. او که نمیدانست نوید کیست؟ - دستتو بکش! کی هستی که خط و نشون می کشی براش؟ صدایش همچنان خونسرد بود.- بهمن فروزش هستم ... شوهرش ! https://eitaa.com/joinchat/899088460Cb57288b1ed
به نام گشاینده کارها🍃🌼 ز نامش شود سهل دشوارها با توکل به نام الله امروزمان را آغاز میکنیم الهی 🍃🌺 لطف خدا همیشه شامل حالتـان باد🍃🌸 لحظه ها تون سراسر خوبی 🍃🌷الهی به امید تو 🌷🍃