eitaa logo
پویش دعا برای فرج امام زمان (ارواحنافداه)
56 دنبال‌کننده
417 عکس
429 ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نقشۀ_راه_جلسه_شرح_زیارت_جامعه_کبیره،_پنجشنبه_28_تیر_1403.pdf
223K
※ فایل pdf نقشه راه سخنرانی در جلسه ۱۷۴ شرح زیارت جامعه کبیره ※ تاریخ ۲۸ تیر ماه ۱۴۰۳ ※ دسترسی به فایل صوتی و تصویری : media.montazer.ir/شرح-زیارت-جامعه-کبیره-جلسه-174/ @ostad_shojae | montazer.ir
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا قبل از ظهور امام زمان علیه‌السلام، فتنه‌ها بیشتر میشن؟   |  @ostad_shojae | montazer.ir
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پذیرفتن، همان نقطه‌ی رهایی از درد است! هرآنچه که به سمتت می‌آید، یا هر خطایی که از جانب خودت سر زده را بپذیر، پذیرفتن، نقطه‌ی شروع حرکت به سمت بلوغ و مرزِ رهایی انسان است! @ostad_shojae | montazer.ir
🌇 زمان تاریک شدن هوا (مغرب) و زمان روشن شدن هوا (بین الطلوعین)🌄 بالاترین سطحِ رفت و آمد ملائک به زمین را دارد و پرانرژی‌ترین زمان برای ارتباط با غیب است. @ostad_shojae | montazer.ir
قرب به اهل بیت ۱۶.mp3
10.59M
چگونه می‌شود در غیب، برای خودمان چند تا آشنا و پارتی دست و پا کنیم که هم در زندگی دنیا و هم در لحظه وفات بی آشنا و غریب نمانیم؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۱۶ @ostad_shojae | montazer.ir
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
والدینی که به فرزندان‌ خود باج می‌دهند، قیامت شاکی خصوصی دارند ! @ostad_shojae | momtazer.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 انبساط جهان در قرآن کریم به روایت تصاویر ناتوان ذره‌ای از عظمت این آیه را در تصویر ببینیم : ✓وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدࣲ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ. و آسمان را به قدرتی وصف‌ناپذیر بنا كرديم و همواره آن را وسعت می‌بخشیم! | @ostad_shojae | montazer.ir
سلام و صبح بخیر🪷 ✍خوبه ما آدما یادمون نره هر موقع ذلیل یه کسی یا یه مقامی، یا یه مالی، یا یه موقعیت جدیدی شدیم، که توی زندگیمون پررنگ تر از خدا و محبت اهل بیت علیهم السلام شد، یه دونه از این ویدئوهای مجموعه رو ببینیم! ※ آدم تازه اونوقت میفهمه چه بی ارزش بوده چیزی که روبروشه! در برابر عظمتی که با چشم دیده نمیشه، ولی از روی عظمت جهان درون خودش ساخته شده! ※ جهان درون ما بسیار بزرگتر از این چیزیه که در این ویدئو می‌بینیم... فقط باید لایه ها و حجاب ها رو بکّنیم و پاره کنیم و بریم جلو تا کم کم به کشف این جهان عظیم ناشناحته و لذت غور در این عظمت دست پیدا کنیم.
: سه روز است که مرا تنها کرده‌اید، چرا دست از سرم بر نمی‌دارید؟ بروید دیگر ... : «چگونه مشکلات و مصائب را راحت‌تر تحمل کنیم؟» ✍️ نود و یک سالش بود! عمه شهربانو. ابیات مثنوی را چنان به موقع در میان جملات و حرفهای حکمت‌آمیزش بکار می‌برد که گویی یک استاد دانشگاه ادبیات دارد شعر می‌خواند. • همیشه شنیده بودم آدمها وقتی پیر می‌شوند، نیازشان به توجه بیشتر می‌شود! نیازشان به بودن دیگران در کنارشان بیشتر می‌شود، نیازشان به حرف زدن با دیگران بیشتر می‌شود... اما این پیرزن نورانی هر چه پیرتر می‌شد نیازش به بقیه کمتر می‌شد انگار! • چشمانش سو نداشت، بچه هایش برایش یک آشپزخانه‌ی آسان درست کرده بودند، که بتواند نشسته غذا درست کند، نشسته ظرف بشوید، نشسته تمام وسایلش را جابه‌جا کند. ولی با همه اینها از روی چهارپایه کوتاهش افتاد و وضعیتش از اینی که بود بدتر شد. بچه‌ها آمدند یکی دو روز دورش بودند، و صدایی از او درنمی‌آمد. هرکس می‌آمد دیدنش چیزی جز شکر نداشت! نه از دردی که می‌کشید لام تا کام حرفی میزد و نه از اتفاقی که افتاده بود. • دو سه روز گذشت که با مادرم رفتیم دیدن عمه شهربانو! داشت زیر لب با خودش حرف میزد، متوجه حضور ما که شد ساکت شد و دستانش را باز کرد و مرا سفت بغل کرد. و من مثل همیشه احساس میکردم درون سینه‌اش را شکافت و تمام مرا در خودش جا داد! • نیم ساعتی گذشت و دخترِ بزرگ عمه جان کلید کرد که او را ببرد خانه خودش! چند بار به آرامی گفت، بروید من با شما نمی‌آیم... و او همچنان لجاجت می‌کرد! کمی تند شد و ابروهایش را درهم برد و گفت: سه روز است که مرا تنها کرده‌اید، چرا دست از سرم بر نمی‌دارید؟ بروید دیگر ... • برایم این جمله عجیب آمد، اتفاقاً همه در این سه روز دور و برش بودند. و عمه اصلاً تنها نبود. اما با خودم فکر کردم پیر است و فراموشکار! • چند ثانیه‌ای مکث کرد و اشک از کنار چشمانش ریز ریز پایین آمد. گفت : بروید ننه جان ... بروید! من حاضرم هر سختی و مصیبتی را تحمل کنم، ولی مرا خفه نکنید. وقتی شما هستید اینجا، من تنها می‌شوم. وقتی شما نیستید، این خانه رفت و آمدش را دارد! من تنها نیستم! می‌آیند و می‌روند مداااام .... ✘ من آن روز هیچ نفهیمدم از حرفهایش! تا اینکه چند ماه بعد، هفت روز عمه جان به حالت احتضار رفت! خواب بود انگار ... ولی معلوم بود که منتظر لحظه موعود است. • مامان بالای سرش داشت «یس» میخواند که یکهو عمه‌‌ای که یکهفته خواب رفته بود، شروع کرد زیر لب زیارت عاشورا خواندن. زیارت عاشورا عادت هر صبحش بود از زمانی که دخترِ خانه بود تا همان روز! مامان گوشش را به لب عمه نزدیک کرد و تمام زیارت عاشورا را گوش کرد. بعد از اینکه تمام شد؛ عمه دستش را روی سینه گذاشت و یکی یکی به چهارده معصوم علیهم السلام به تمام أنبیاء بزرگ و ملائک مقرب سلام داد و با یک لبخند، آخرین بازدمش را به دنیا فوت کرد و .... تمام. ※ تازه این موقع بود که فهمیدم: آدمی که در جهانِ درونش، رفت و آمدها در جریان است، آنقدر قوام و قدرت به این جان تزریق شده که در شکسته‌ترین و مصیبت‌آلودترین روزهای زندگی‌اش هم، شیرین زندگی می‌کند. تلخ کامی در مصیبت مالِ جانهای تنگ است! که فشارها دستشان میرسد جیغشان را دربیاورد. کارگاه رشد و قدرت در سایه سختی‌ها @ostad_shojae