به رنگ مهدویت🎨
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ #داستانهای_مهدوی ✨ #امام_زمان (ع) در صحرای عرفات (تشرفی از حاج محمد علی فشندی) 🔖 قسمت
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#داستانهای_مهدوی
✨ #امام_زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت سوم
▫️ پس از پایان دعا به آقا عرضه داشتم:
🔹 آقا این توحید من، به نظر شما خوب است؟ من میگویم که همه هستی را از درخت و گیاه و زمین و ... خداوند آفریده است.
▫️ فرمودند:
🔶 «خوب است! و بیش از این از شما انتظار نمیرود!»
▫️ عرض کردم:
🔹 آیا من حقیقتا دوستدار اهل بیت هستم؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری! و تا آخر هم خواهید بود. اگر آخر کار شیاطین بخواهند فریب دهند، آل محمّد (ص) به فریاد میرسند.»
▫️ پرسیدم:
🔹 آیا امام زمان (ع) در این بیابان تشریف میآورند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «امام الآن در چادر نشسته است!»
▫️ من با همه این نشانهها و قرینهها باز متوجّه نشدم. به نظرم رسید منظور این است که امام (ع)، اکنون در چادر مخصوص خود نشستهاند.
دوباره پرسیدم:
🔹 آیا فردا امام (ع) با حاجیان به عرفات میآیند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری!»
▫️ عرض کردم:
🔹 کجا میروند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «جبل الرّحمه»
▫️ دوباره عرضه داشتم:
🔹 اگر رفقای کاروان بروند، امام (ع) را میبینند؟
▫️ فرمود:
🔶 «میبینند امّا نمیشناسند!»
▫️ عرض کردم:
🔹 فردا شب امام زمان (ع) به چادر حاجیان هم سر میزنند و عنایتی میکنند؟
▫️ فرمود:
🔶 «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عبّاس (ع) خوانده میشود، میآید.»
▫️ بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤالها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده، فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج میگزارید؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 خیر آقا جان!
▫️ فرمودند:
🔶 «میشود از طرف پدر من امسال نیابت کنید.»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پول را بگیر و حجّ امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!»
▫️ پرسیدم:
🔹 آقا نام پدر شما چیست؟
▫️ فرمودند:
🔶 «حسن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 نام خودتان چیست؟
▫️ فرمود:
🔶 «سیّد مهدی!»
▫️ آقا را تا دم چادر بدرقه کردم.
✨ در اینوقت، آقا برای معانقه و روبوسی جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقهای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم.
ادامه دارد...
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
لینک کانال #کانون_مهدویت_هشتگرد در ایتا👇
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
@kanoon_Mahdaviat313
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
#امام_زمانم
دل اگـر پاڪ نباشد نمیاید آقــا
نوع عابر بہ تمیزےِ گذر وابستہ اسٺ
گوشہ چشمے نڪند زندگےِ ما مرگ اسٺ
مثل طفلےڪہ بہ الطاف پدر وابستہ اسٺ
باید از دورے آقــا همگے دق بڪنیم
تابداند ڪہ دل ما چقدر وابستہ اسٺ
#غدیر #مهدویت
#کانون_مهدویت_هشتگرد
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
لینک کانال #کانون_مهدویت_هشتگرد در ایتا👇
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
@kanoon_Mahdaviat313
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
هدایت شده از به رنگ مهدویت🎨
🌳 پارک نشست مهدوی 🌳
دعـــ💌ــــوتنامه
همہ شما عاشقــ💕ــان امامٺ و ولایٺ دعوتید
کارے از:
_کانون مہدویٺ هشتگرد_
مدرس:🎤
*استاد #محمدصادق_آقاعلیخانی
منتــــــظرتونـــیــــــم😍
🔻مکان:
شهرک بعثت، تقاطع نور و ابوذر، بوستان نور
🔻زمان:
شنبه های هرهفته ساعت ۱۸
لینک کانال #کانون_مهدویت_هشتگرد در ایتا👇
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
@kanoon_Mahdaviat313
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
به رنگ مهدویت🎨
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ #داستانهای_مهدوی ✨ #امام_زمان (ع) در صحرای عرفات (تشرفی از حاج محمد علی فشندی) 🔖 قسمت
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#داستانهای_مهدوی
✨ #امام_زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت چهارم (آخر)
▫️ آقا دوباره مقداری پول خرد دیگر به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پولها را نیز به همراه داشته باش و برگرد!»
▫️ عرض کردم:
🔹 «آقا جان من شما را کی و کجا ملاقات خواهم کرد؟»
▫️ فرمود:
🔶 «وقتی که حاجیان، نماز مغرب و عشای خود را خواندند و مدّاح کاروان شروع به ذکر مصیبت عمویم قمر بنی هاشم (ع) کرد، من به چادر شما میآیم.»
▫️ در اینوقت آقا از خیمه خارج شد و من دیگر او را ندیدم.
هرچه به اینطرف و آنطرف نظر کردم، دیگر کسی را نیافتم. داخل چادر شدم و به فکر فرو رفتم:
🔹 راستی او که بود؟ سیّد مهدی فرزند حسن! از کجا نام مرا میدانست؟ چند بار فرمود: «جدّم حسین، عمویم عبّاس.. .»
▫️ قرینهها و نشانهها را یکی پس از دیگری کنار هم نهادم. خیلی منقلب و بیتاب شده بودم. فهمیدم که با امام زمان (ع) همسخن بودهام.
👮🏽♂ از صدای گریه و ناله من، شرطه سعودی (پلیس عربستان) سراسیمه آمد و گفت:
🔸 «چه شده؟ دزدها آمدهاند و اثاثیهات را غارت کردهاند؟»
▫️ گفتم:
🔹 نه! مشغول مناجات با خدایم.
▫️ او با تعجّب به من نگاه میکرد و سرانجام رهایم کرد و رفت. تا صبح به یاد حضرت (ع) گریستم.
فردای آن روز، قصّه را برای روحانی کاروان تعریف کردم و او هم برای حاجیان نقل کرد و گفت:
🔸 «ای حجّاج! متوجّه باشید که این کاروان مورد توجّه و عنایت امام زمان (ع) است.»
▫️ همه مطالب را به روحانی کاروان گفتم، جز آنکه فراموش کردم بگویم آقا وعده کرده است که شب، به هنگام ذکر مصیبت عمویش قمر بنی هاشم (ع) به چادر ما میآید.
🌌 شبهنگام، حاجیان پس از نماز، روضهای گرفتند و مدّاح کاروان هم، گریزی به روضه علمدار کربلا، حضرت قمر بنی هاشم (ع) زد و حالی در چادر بر پا شد. در آنوقت، به یاد سخن آقا افتادم. هرچه نگاه کردم، آن حضرت را درون چادر ندیدم. ناراحت شدم و با خود گفتم:
🔹 خدایا! وعده امام (ع) حق است!
✨ در اینوقت، امام (ع) به خیمه تشریففرما شدند و در میان حاجیان نشستند و در مصیبت عموی خود گریستند.
من که آقا را دیدم، خواستم تا عرض ادبی کنم و بوسهای برپای حضرتش بزنم و به مردم بگویم که:
🔹 بیایید و امام زمانتان را ببینید!
▫️ که امام اشارتی کردند و من بیاراده و بیاختیار بر جای خود ایستادم.
روضه که تمام شد، آقا نیز برخاستند و خیمه را ترک کردند و من دیگر حضرت را ندیدم.
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
لینک کانال #کانون_مهدویت_هشتگرد در ایتا👇
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
@kanoon_Mahdaviat313
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
#گزارش_فعالیت
🌳 پارک نشست مهدوی 🌳
باز هم امروز پارک نشستی دیگر از عاشقان مهدی عج در پارک نور با حضور اعضای محترم شورای اسلامی شهر هشتگرد برگزار شد
کارے از:
#کانون_مہدویٺ_هشتگرد
مدرس:🎤
*استاد #محمدصادق_آقاعلیخانی
ان شاالله هفته های آتی منتــــــظرتونـــیــــــم😍
🔻مکان:
شهرک بعثت، تقاطع نور و ابوذر، بوستان نور
🔻زمان:
شنبه های هرهفته ساعت ۱۸
لینک کانال #کانون_مهدویت_هشتگرد در ایتا👇
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
@kanoon_Mahdaviat313
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
#امام_زمانم
افسوس میخورم کہ غایبم از انتـظار تو
شرمنده بی سلام رد شدهام از ڪنار تـو
پر سوخت، سینہ سوخت بہ دنبال نور تو
باور نمیڪنم کہ رد شدهام از مدار تــو
#عید_غدیر #امام_زمان
#غدیر_تا_ظهور #به_عشق_مولا
#کانون_مهدویت_هشتگرد
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
لینک کانال #کانون_مهدویت_هشتگرد در ایتا👇
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
@kanoon_Mahdaviat313
─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─