eitaa logo
🍉 قارپوز 🍉
105.4هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
18.6هزار ویدیو
61 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/G17a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽‌ 🌸 آیت الله فاطمی نیا : 💠 انسان متقی زبانش را حفظ می‌کند. مؤمن حتما باید زبانش را حفظ کند. زبان از صاحبش سرکشی می‌کند و همیشه دلش می‌خواهد حرف بزند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اینجا قسم می‌خورند و میفرمایند : واللّه نمی‌بینیم بنده‌ای را متقی حساب شود مادامی که زبانش را حفظ کند. انگشتر و تسبیح و التماس دعا گفتن نشانه متقی بودن نیست. 🍉 @qarpuz
🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋 🔆بانوى صبور چنين نقل شده است كه مى گويد: كه همراه دوستم به صحرا رفتيم . اتفاقا در بيابان راه را گم كرديم ناگهان ! در سمت راست راهمان ، در آن صحراى سوزان حجاز خيمه اى نظر ما را جلب كرد، به سوى آن خيمه رفتيم . وقتى رسيديم ، سلام داديم . بانوى باحجابى از چادر بيرون آمد، جواب سلام ما را داد و پرسيد: شما كيستيد؟ گفتيم : ما مسافريم ، راه را گم كرده ايم ، به ناچار گذرمان به چادر شما افتاد، شايد با راهنمايى شما راه را پيدا كنيم . زن پرهيزگار و صحرانشين گفت : پس روى خود را برگردانيد نظرتان به من نيفتد، تا وسايل پذيرايى برايتان فراهم كنم ! آن گاه پلاسى انداخت و گفت : روى آن بنشينيد تا فرزندم بيايد و از شما پذيرايى كند. پسرش دير كرد، زن مرتب دامن خيمه را بالا مى زد و به انتظار آمدن پسرش ‍ بيابان را نگاه مى كرد. بار ديگر كه دامن خيمه را بالا زد گفت : از خدا مى خواهم اين شخص كه دارد مى آيد قدمش مبارك باشد، از خدا مى خواهم قدم شترسوار مبارك باشد. اين شتر، شتر پسر من است ، ولى پسرم سوار او نيست . شترسوار رسيد و بر در خيمه ايستاد و گفت : اى ام عقيل ! خداوند در مرگ فرزندت عقيل اجر بزرگ به تو عنايت كند. زن پرسيد: مگر پسرم مرد؟ گفت : آرى ! پرسيد: سبب مرگش چه بود؟ گفت : در كنار چاه آب بود، شترها براى نوشيدن آب هجوم آوردند و او را به درون چاه انداختند! زن مصيبت ديده خويشتن دارى كرد و گفت : اكنون پياده شو از مهمانان پذيرايى كن ! سپس گوسفندى را به آن مرد داد و او نيز گوسفند را كشت ، غذايى تهيه كرد و برايمان آورد. ما در حالى كه غذا مى خورديم از صبر و بردبارى و قدرت روحى آن بانو در شگفت بوديم . پس از صرف غذا، به نزد ما آمد و گفت : آيا از قرآن چيزى مى دانيد؟ گفتم : آرى ! گفت : آياتى از سبب آرامش خاطر و تسلى قلبم بشود، بخوان . گفتم : خداى سبحان مى فرمايد: و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون (102) زن آيه را كه شنيد با هيجان شديد گفت : تو را به خدا سوگند! اين آيه در قرآن به همين گونه است ؟ گفتم : به خدا قسم در قرآن همين طور است . زن گفت : درود و رحمت بر شما باد! سپس از جا برخاست و به نماز ايستاد و چند ركعت نماز خواند. آنگاه دست نياز به درگاه الهى برداشت و گفت : بار پروردگارا! آنچه دستور دادى انجام دادم (در مرگ فرزندم صبر كردم ) تو نيز درباره من به وعده خود وفا كن ! با گفتن اين جمله به اشك و ناله در مصيبت فرزندش خاتمه داد! سپس گفت : اگر قرار بود كسى براى ديگرى هميشه بماند.... در اين حال من با خود گفتم : لابد مى خواهد بگويد پسرم برايم مى ماند، چون به او نيازمندم ، ولى با كمال تعجب ديدم سخنانش را ادامه داد و گفت : محمد صلى الله عليه و آله براى امت خود جاودانه مى ماند. ما از خيمه آن بانو بيرون آمديم با خود مى گفتم : در حقيقت من كسى را كاملتر و بزرگتر از اين بانو كه خدا را با كاملترين صفات و زيباترين خصوصيات ياد كرده نديده ام و آنگاه كه دانست از مرگ چاره اى نيست و بى تابى درد را دوا نمى كند و گريه عزيز از دست رفته او را بار ديگر زنده نمى كند، صبر جميل پيشه كرد و پسرش را به عنوان ذخيره سودمند در پيشگاه خدا براى روز نياز و گرفتارى به حساب آورد. 📚بحار: ج 82، ص 151. 🍉 @qarpuz
🔆خشمى بر گناهكار! خداوند به شعيب پيغمبر وحى كرد كه صد هزار نفر از پيروانت را مجازات خواهم كرد. چهل هزار از آنان بدكارند و بقيه خوبند! شعيب پرسيد: خدايا! بدان بايد كيفر ببينند، اما خوبان چرا؟ خداوند فرمود: براى اين كه خوبان با گناهكاران سازش كردند و با توجه به خشم و غضب من نسبت به گناهكاران ، آنان خشمگين نگشتند. 📚بحار: ج 23، ص 153. 🍉 @qarpuz
🌸✨🌸 ✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند… به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی‌ان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌ شان رفتند. این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و در نتیجه تعداد میمون‌ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این‌بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد. در غیاب تاجر، شاگرد به روستایی‌ها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را هر یک 80 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به 100 دلار به او بفروشید.» روستایی‌ها که احتمالا مثل من و شما وسوسه شده بودند پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون و...!!! 🦋 طمع بخاک فرو می‌برد حریصان را ز حرص بر سر قارون رسید، آنچه رسید 🍉 @qarpuz
🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼 🔆داماد پيامبر(ص ) در اسارت ابوالعاص پسر ربيع خواهرزاده خديجه از اشراف و ثروتمندان مكه بود روزى دختر رسول خدا (زينب ) را خواستگارى كرد و خديجه هم از پيغمبر خواست به اين كار راضى شده زينب را به ازداج وى در آورد اين قضيه پيش ‍ از رسالت و نزول وحى اتفاق افتاد پيغمبر صلى الله عليه و آله زينب را به ازدواج ابوالعاص در آورد. هنگامى كه وحى نازل شد و پيامبر به مقام رسالت رسيد خديجه و دخترانش به حضرت ايمان آوردند ولى ابوالعاص ايمان نياورد. پيغمبر دختر ديگرش را به نام (رقيه ) (يا ام كلثوم ) را نيز به همسرى (عتبه پسر ابولهب ) داد و اين جريان نيز پيش از بعثت آن حضرت بود. وقتى كه حضرت به مقام نبوت نائل آمد و وحى بر او نازل گشت مردم را به خداپرستى دعوت نمود اهالى مكه نپذيرفته از آن بزرگوار كناره گيرى مى كردند و به يكديگر مى گفتند: شما دختران محمد صلى الله عليه و آله را گرفتيد و فكرش را از ناحيه آنان آسوده ساختيد بايد دخترانش را به او برگردانيد تا فكرش به آنها مشغول شده به فكر سخنان ديگر نيفتند. اول پيش (ابوالعاص ) آمده و گفتند: تو دختر پيغمبر را طلاق بده ! ما هر زنى از زنان قريش را بخواهى برايت تزويج مى كنيم . ابوالعاص گفت : اين كار شدنى نيست من هرگز از همسرم جدا نمى شوم و زنان قريش را به جاى او به همسرى نمى پذيرم ، از اين لحاظ پيغمبر مى فرمود: او داماد خوبى بود. سپس به نزد عتبه پسر ابولهب آمده گفتند: دختر محمد را طلاق بده ما هر زنى را از قبيله قريش بخواهى به ازدواج تو در مى آوريم . عتبه در پاسخ گفت : اگر دختر ابان پسر سعيد بن عاص يا دختر سعيد پسر عاص را به من تزويج كنيد من او را طلاق مى دهم . به دنبال آن دختر سعيد پسر عاص را به او تزويج كردند و او نيز دختر پيغمبر را رها كرد در حالى كه با او عروسى نكرده بود، سپس اين بانو با (عثمان بن عفان ) ازدواج كرد. پيغمبر اسلام تا در مكه قدرت تبليغ دين الهى را نداشت و نمى توانست حكم حلال و حرام را بيان كند در عين حال ، دين اسلام زينب را از ابوالعاص جدا كرده بود. اما رسول خدا نمى توانست آن ها را از هم جدا سازد بدين جهت زينب با اينكه ايمان آورده بود در همسرى ابوالعاص كافر باقى ماند. تا اينكه رسول خدا به مدينه هجرت نمود و زينب همچنان با ابوالعاص در مكه ماند. هنگامى كه قريش به جنگ آن حضرت آمدند ابوالعاص نيز با آنان بود و بين مسلمانان و كفار قريش در كنار چاه (بدر) جنگ سختى پيش آمد عده اى از كفار كشته و عده ديگر اسير شدند. ابوالعاص نيز در ميان اسيران بود او را همراه اسيران ديگر نزد پيغمبر آوردند. و هنگامى كه مردم مكه براى آزادى اسيران خود اموالى مى فرستادند زينب نيز براى آزادى همسرش اموالى فرستاد از جمله آنها گردنبندى بود كه مادرش خديجه آن شب كه زينب را به خانه ابوالعاص مى بردند به او داده بود. وقتى كه رسول خدا آن گردنبند را ديد بسيار ناراحت شد و سخت دلش به حال دخترش زينب سوخت بدين جهت به مسلمانان فرمود: اگر صلاح مى دانيد اسير زينب را آزاد كنيد و آن اموالى را كه براى آزادى شوهرش فرستاده به او بازگردانيد. مسلمانان با كمال ميل و رغبت خواسته پيغمبر را به جا آوردند و گفتند: اى رسول خدا جان و اموال ما به قربانت حتما مطابق فرمايش شما عمل مى كنيم ، از اين رو هر چه زينب فرستاده بود به او بازگرداندند و ابوالعاص را نيز آزاد كردند. 📚بحار: ج 19، ص 348. 🍉 @qarpuz
می گویند آدم‌های خوب را پیدا کنید و بدها را رها! اما باید اینگونه باشد خوبی های آدم ها را پیدا کنید و بدی آنها را نادیده بگیرید. یادت باشه هیچ کسی کامل نیست جز اهل بیت علیهم السلام 🍉 @qarpuz
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شقایق🌷 شقایق ها سوار بر بالهای عشق تا منتهای قله های سبز رفتند. سوختند و ساختند. ققنوس شدند و از آتش و خون برخاستند و تا عرش خدا پایکوبان به پرواز درآمدند.
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 🔆مادر لايق و فرزند شايسته ابى عبيده (پدر مختار ثقفى ) در جستجو زنى لايق بود. تعدادى از زنان قبيله خود را، به او پيشنهاد كردند، هيچكدام را نپسنديد. تا اينكه شخصى به خواب ابوعبيده آمد و به او گفت : با دومة الحسناء ازدواج كن ! اگر او را به همسرى انتخاب كنى ، هرگز پشيمان نشده و مورد ملامت و سرزنش قرار نمى گيرى . ابوعبيده ، خوابش را به خويشاوندان خود نقل كرد. گفتند: اكنون ماءموريت را يافته اى ، كه با دومة ، دختر وهب ازدواج كنى . ابوعبيده با او ازدواج كرد. هنگامى كه به مختار حامله شد مى گويد: در خواب ديدم گوينده اى مى گويد: 1 - البشرى بالولد اشبه شى ء بالاسد 2 - اذاالرجال فى كبد تقاتلو على بلد كان له الحظا الاشد 1 - مژده باد تو را به پسرى كه از هر چيز بيشتر به شير شباهت دارد. 2 - هنگامى كه مردان مشغول جنگ شوند، آن فرزند لذت مى برد. وقتى كه مختار به دنيا آمد، همان شخص به خوابش آمد و گفت : اين فرزند تو در قسمتى از دوران عمرش ترس او كم و پيروانش زياد خواهد بود. 👌👌👌آرى ، اين است اهميت مادر لايق . 📚بحار: ج 45، ص 350. 🍉 @qarpuz
✍️ به مشکلات بخند 🔹مرد جوانی که می‌خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. 🔸استاد خردمند گفت: تا یک سال به هرکسی که به تو حمله کند پولی بده‏. 🔹تا ۱۲ ماه هرکسی به جوان حمله می‌کرد، جوان به او پولی می‌داد. 🔸آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعدی را بیاموزد. 🔹استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر. 🔸همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا درآورد و از راه میان‌بر کنار دروازه شهر رفت. 🔹وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او. 🔸جوان به گدا گفت: عالی‌ست! یک سال مجبور بودم به هرکس که به من توهین می‌کرد پول بدهم، اما حالا می‌توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم. 🔹استاد وقتی صحبت جوان را شنید، چهره خود را نشان داد و گفت: برای گام بعدی آماده‌ای، چون یاد گرفتی به‌روی مشکلات بخندی. 🙏🤍 🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️اشتیاق ما به فرج، در تقدیر الهی تأثیر دارد... 🔸یادمان باشد تنها کســانی برای فرج دعا نمیکنند که خداوند متعال را نسبت به وعده های خود وفادار نمیدانند، یا عنایت او را در حق بندگان خود بــه قدر کافی باور ندارند؛ و این هر دو، مایۀ سوءظن به خداوند متعال است که به شدت ما را از آن نهی کرده اند. 🔸ما باید باور کنیم که احساس و اشتیاق ما نسبت به امر فرج، در عالم تأثیر دارد. جدا از تأثیراتی که این اشتیاق در جان ما، جامعۀ ما و جهان ما می‌گذارد، مهمترین اثر آن در تقدیر الهی است. او که تصمیم گیرندۀ نهایی برای تحقق فرج است، برای تصمیم گیری به دل های ما نگاه می‌کند. او تنها کسی است که میتواند میزان معرفت و محبت ما را اندازه بگیرد و بر اســاس مقدار آن، مقدرات ما را بهبـود بخشد. 📚«انتظارعامیانه،عالمانه،عارفانه» استاد پناهیان 🍉 @qarpuz
✍️ بزرگ‌ترین اشتباه آدم‌ها در رابطه‌هایشان 🔹شطرنج‌باز معروف در بازی شطرنج به یک آماتور باخت! 🔸همه تعجب کردند و علت را جویا شدند. 🔹او گفت: اصلاً در بازی با او نمی‌دانستم که آماتور است. با هر حرکتش دنبال نقشه‌ای که در سر داشت، بودم. 🔸گاهی بی‌خیال خود نقشه‌اش را خوانده و حرکت بعدی را پیش‌بینی می‌کردم، اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری می‌دیدم. تمرکز می‌کردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم. 🔹آن‌قدر در پی حرکت‌های او بودم که مهره‌های خودم را گم کردم. بعد که مات شدم فهمیدم حرکت‌های او از سر بی‌مهارتی بود! 🔸بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم؛ اینکه تمام حرکت‌ها از سر حیله نیست. آن‌قدر فریب دیده‌ایم و نقشه کشیده‌ایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم می‌کنیم و می‌بازیم! 💢بزرگ‌ترین اشتباهی که ما آدم‌ها در رابطه‌هایمان می‌کنیم این است که نیمه می‌شنویم، یک‌چهارم می‌فهمیم، هیچی فکر نمی‌کنیم، و دو برابر واکنش نشان می‌دهیم. ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌🍉 @qarpuz