eitaa logo
🍉 قارپوز 🍉
105.1هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
18.7هزار ویدیو
61 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/G17a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
خطرناک‌ترین گونه شیر، شیر تانزانیا است که گوشت انسان را بیش از هر‌ نوع مواد غذایی ترجیح میدهد. در سال ۱۹۳۲ حمله شیرها به قبیله Njombe در مدت ۶ ماه جان ۱۵۰۰ نفر را گرفت و‌ یکی از بدترین حملات حیوانات را در طول تاریخ بشریت به ثبت رساندند! 🍉 @qarpuz
⚪جهش ژنتیکی نادری وجود دارد که به آن آدرماتوگلیفیا گفته می‌شود و در آن فرد بدون اثر انگشت متولد می‌شود. در واقع تنها چهار خانواده در جهان وجود دارند که این بیماری را دارند. 🍉 @qarpuz
⚪⚡جالبه بدونید که وقتی شما رو برق میگیره و پرت می‌شید، این جریان برق نیست که اینکارو می‌کنه بلکه این نیروی ناشی از انقباض ماهیچه‌هاست که موجب اون می‌شه. در واقع انقدر قوی هستید که بتونید خودتون رو پرت کنید. 🍉 @qarpuz
🔆پاداش دسته گل اهدايى يكى از كنيزان امام حسين عليه السلام خدمت حضرت رسيد، سلام كرد و دسته گلى تقديم آن حضرت نمود. 🌱 حضرت هديه آن كنيز را پذيرفت و در مقابل به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم . انس كه ناظر اين برخورد انسانى بود از آن حضرت با شگفتى پرسيد: چگونه در مقابل يك دسته گل بى ارزش او را آزاد كردى ؟! - چون ارزش ‍ مادى يك كنيز به صدها دينار طلا مى رسيد. - حضرت با تبسمى حاكى از رضايت خاطر بود فرمود: 🌱 خداوند اينگونه ما را ادب كرده ، چون در قرآن كريم مى فرمايد: اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها اگر كسى به شما نيكى كرد او را نيكى و رفتار شايسته ترى پاسخ دهيد. و من فكر كردم ، از هديه اين كنيز بهتر اين است كه در راه خدا آزادش ‍ كنم 🌱 اگر واقعا هر كس خوبيهاى مردم را با نيكيها و رفتار خوب ترى پاسخ مى داد، همان طور كه خاندان پيغمبر گرامى انجام داده اند، زندگى بهتر و جامعه ما جامعه اى اسلامى مى شد. 📚بحار: ج 44، ص 194. 🍉 @qarpuz
🔆كاروانى به سوى مرگ كاروان امام حسين عليه السلام از منزلگاه قصر بنى مقاتل به سوى كربلا حركت كرد مقدارى راه طى شد. امام حسين عليه السلام در حالى كه سوار بر اسب بود اندكى به خواب رفت . سپس بيدار شد، دو يا سه بار فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين فرزندش على بن حسين (على اكبر) روى به پدر نمود و عرض كرد: پدرجان ! سبب اين استرجاع و حمد چه بود؟ امام فرمود: سوارى در خواب بر من ظاهر شد و گفت : اهل اين كاروان مى روند ولى مرگ ايشان را تعقيب مى كند. من فهميدم خبر مرگ به ما داده مى شود. على عرض كرد: پدر جان ! مگر ما بر حق نيستيم ؟ امام حسين فرمود: پسرم ! سوگند به خداى كه بازگشت بندگان به سوى او است ما بر حقيم . على عرض كرد: بنابراين باكى از مرگ نيست . امام فرمود: فرزندم ! خداوند بهترين پاداش را كه از سوى پدر به فرزند مقرر فرموده ، به تو عنايت كند. 📚بحار: ج 44، ص 379. 🍉 @qarpuz
✍ آیت‌الله بهجت(ره): به‌حسب ظاهر بندۀ مطیع، پشتیبانش(خداوند متعال)، مثل کوه، محکم و استوار و منبع همه خیرات است و بنده عاصی پشتیبانش(شیطان)، محتاج‌تر از او و دشمن دانایی است که از دوست نادان، بدتر است و صلاح‌دیدش تمام به زیان اوست. 📚در محضر بهجت، ج۱، ص١٣ 🍉 @qarpuz
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅 🔆شوخى در صبح عاشورا صبح عاشورا امام حسين عليه السلام دستور داد خيمه ها را زدند - يكى از خيمه ها را براى شستشو و نظافت تعيين گرديد. بُرير با عبدالرحمان انصارى در كنار خيمه نظافت ايستاده بودند تا سيدالشهداء بيرون آيد و آنها براى نظافت و استعمال نوره يكى پس از ديگرى وارد شوند. برير در اين موقعيت حساس با عبدالرحمن به شوخى پرداخت و كارى مى كرد كه ايشان را بخنداند. عبدالرحمن گفت : اى برير! مزاح مى كنى ! و مى خندى ؟ اكنون وقت مزاح و خنده نيست . برير در پاسخ گفت : تمام خويشاوندانم مى دانند كه من اهل مزاح و سخن باطل نبوده ام ، نه در جوانى و نه در پيرى . اما اين شوخى و خنده را كه اكنون مى كنم به خاطر مژده آن نعمتى (بهشت ) است كه در پيش داريم و به آن خواهيم رسيد. سوگند به خدا! كه بين ما و هم آغوشى با حوريان بهشتى هيچ فاصله اى نيست جز اين كه يك حمله از طرف دشمن بشود و ما جان خويش را در يارى فرزند رسول خدا فدا كنيم چه قدر دوست دارم هر چه زودتر انجام گيرد. 📚بحار: ج 45، ص 1. 🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️سُقطرا، جزیره‌ای بکر و سراسر شگفتی در کشور یمن است. این جزیره زیبا و حیرت‌انگیز سرشار از تنوع زیستی است و مناظری طبیعی و فوق‌العاده، سواحل افسانه‌ای، آب‌های زلال و غارهای آتشفشانی شگفت‌انگیزی را در خود جای داده‌است. جالب است بدانید که این جزیره حدود ۶ میلیون سال پیش از ابرقاره گوندوانا جدا شد. همین جدا ماندن باعث شد تا مسیر تغییر و دگرگونی خود را بی هیچ‌گونه اثرپذیری از مکان‌های پیرامونش طی کند و طبیعتی ناب و دست‌نخورده داشته باشد. 🍉 @qarpuz
اتمسفر زهره بقدری غلیظ است که فشار هوا در سطح آن بیش از ۹۰ برابر زمين است. ◽️قدم زدن روی سطح سیاره زهره به مانند این است که در عمق ۱۰۰۰ متری کف اقیانوس بخواهید قدم بزنید! ‌‌‎‌‎‌‎‌‎‎‌‎🍉 @qarpuz
آقای عالَم (تشرف حاج شیخ محمّد کوفی در شب بیست و یکم ماه رمضان) 🗂 قسمت اول: ☑️ این تشرّف را هم مرحوم آیت اللّه العظمی خویی (از مراجع معظّم تقلید) از مرحوم حاج شیخ محمّد کوفی شنیده و آن را برای آیت اللّه ابن العلم صاحب «کشکول» مکتوب کرده و فرستاده‌اند و هم مرحوم آیت اللّه محمّد شریف رازی صاحب کتاب «کرامات الصّالحین» و «گنجینه دانشمندان» و.. . از زبان خود او شنیده و در کتاب خود آورده است. ما در اینجا تلفیق دو نقل را می‌آوریم تا صورت کامل‌تری از آن را به دست داده باشیم. 🔰 داستان تشرّف او به محضر قطب عالم امکان از زبان خود او چنین است: 🌙 جوان بودم و شور و حالی داشتم. شب بیست و یکم ماه رمضان بود که برای احیا و عبادت و راز و نیاز با خدا، به «مسجد کوفه» رفتم. چون هوا گرم بود قبل از دخول به مسجد به سمت «نهر امیدیه» که قدری بالاتر از مسجد بود رفته و جهت رفع گرما قدری آب به خود زده و بعدا وارد مسجد شده و مستقیما به محراب حضرت امیر (ع) مشرّف شدم. 🕌 نخست نماز مغرب و عشا را در مقام امیر مؤمنان (ع) به‌جا آوردم و آنگاه برای افطار به ایوان مجاور آمدم تا جایی را بیابم و در آنجا به افطار و استراحت بنشینم. 💭 قبلا به ذهنم خطور کرده بود که چقدر خوب است چشمم به جمال حضرت ولیّ عصر (ع) منوّر شده و به مناسبت شهادت امیر مؤمنان (ع) تسلیتی بگویم. 🌟 وقتی به ایوان صحن رسیدم، دیدم فرشی گسترده است و شخصی بر روی آن به پشت خوابیده و عبا بر چهره کشیده و پیری با ادب کامل در کنار او نشسته است. شخص نشسته مرا به نام صدا کرد و گفت: 🔸 «شیخ محمّد کجا می‌روی؟» ▫️ بر او سلام کردم. پاسخ مرا داد و با زبان شوشتری گرم و پرمهر گفت: 🔸 «شیخ محمّد بشین (بنشین) افطار کن!» ▫️ تعجّب کردم که این مرد ناشناس با اینکه من او را تاکنون ندیده‌ام، مرا با نام و نشان صدا می‌زند و از نیّت من آگاه است که به قصد افطار به ایوان رفته‌ام. من هم فرش خود را افکندم و در کنار آنها نشستم و مشغول افطار ساده خود شدم و او را نیز به افطار دعوت کردم. آن شخص ناشناس نشسته فرمود که: 🔸 «افطار کرده‌ام.» ▫️ به هنگام افطار، آن شخص شروع به سؤال از آقایان علمای موجود در «نجف» کرد و احوال یکایک را پرسید تا تمام شد. من از کثرت اطّلاعات او تعجّب کردم. در این‌وقت از حال مرحوم آیت اللّه العظمی سیّد ابو الحسن اصفهانی که در آن‌وقت یکی از طلّاب نامدار و فاضل بود پرسید که من در آن‌زمان چندان او را نمی‌شناختم ولی از ترس اینکه مبادا بخواهد حال یکایک طلّاب را بپرسد، گفتم: 🔹 «همه خوبند!» ▫️ در این‌وقت شخصی که دراز کشیده بود، چیزی به او گفت که من نفهمیدم. لذا او ساکت شد. در این حال من شروع به سؤال کرده، گفتم: 🔹 این آقایی که اوّل شب خوابیده است، کیست؟ ▫️ در پاسخ فرمودند: 🔸 «ایشان آقای عالَم‌اند.» (ادامه دارد ...) ⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه: ۳۱۳ 🏷 (عج) (علیه_السلام)
آقای عالَم (تشرف حاج شیخ محمّد کوفی در شب بیست و یکم ماه رمضان) 🗂 قسمت دوم: (ادامه پست قبلی) ▫️ گفتم: 🔹 این آقایی که اوّل شب خوابیده است، کیست؟ ▫️ در پاسخ فرمودند: 🔸 «ایشان آقای عالَم‌اند.» ▫️ توضیحا پرسیدم: 🔹 «آقای عالَم‌اند یا آقای عالِم‌اند؟» ▫️ دوباره فرمود: 🔸 «آقای عالَم‌اند!» ▫️ تعجّب کردم و از این حرف خوشم نیامد و در دل گفتم: 🔹 اینها چقدر مبالغه می‌کنند! این لقب، تنها شایسته حضرت ولیّ عصر (ع) است نه کس دیگر. 🔳 مرحوم آیت اللّه خویی در ادامه می‌نویسند که: ▪️ مرحوم حاج شیخ محمّد کوفی به اینجا که رسید زارزار گریه می‌کرد. ▫️ در این‌وقت فردی که خوابیده بود، فرمود: 🔶 «یا خضر! دعه» (یعنی ای خضر او را رها کن) ▫️ در همین حال شخص نشسته که حضرت خصر بود، فرمود: 🔸 «برای شیخ محمّد آب بیاورید.» ▫️ ناگهان دیدم شخصی حاضر و آماده، جام آبی به من تعارف کرد. گفتم: 🔹 تشنه نیستم. ▫️ و آب را رد کردم. پس از صرف افطار به جای خود برگشتم که مشغول اعمال و احیا شوم که احساس‌ کسالت و خواب کردم. گفتم: 🔹 کمی می‌خوابم، آنگاه برخاسته مشغول احیا می‌شوم. ▫️ با این اندیشه و نیّت برخاستم و رفتم در ایوان مجاور خوابیدم. ✨ ساعتی بیش نشد که بیدار گشتم و با شگفتی دیدم که فضای مسجد روشن است. تو گویی سپیده دمیده و چیزی به درخشش کامل خورشید نمانده است. خیلی ناراحت شدم و افسوس خوردم که چرا خوابم برد و شب قدر را به آسانی از دست دادم و از فیوضات آن شب عزیز محروم گشتم. با عجله برای وضو رفتم تا نماز صبح را بخوانم. هنگامی که به مقام امیر مؤمنان (ع) رسیدم، دیدم چند صف برای نماز جماعت تشکیل شده و شخصیّت والایی در محراب نشسته است. سلام گفتم. وقتی خواستم بپرسم که نماز تمام است یا نه؟ یکی از آنان گفت: 🔸 «شیخ محمّد را با خود ببرم؟» ▫️ که آن بزرگوار در محراب فرمودند: 🔶 خیر! وقت آن نرسیده است. ایشان سه امتحان باید بدهد. ▫️ و برای هر امتحان وقتی معیّن کردند که زمان آخرین امتحان مصادف با ۶۰ سالگی حقیر می‌شد. چون دیدم که نزدیک است نماز صبح قضا شود، بی‌توجّه و با عجله از کنار آنان گذشتم و در خارج از مسجد وضو ساختم و بازگشتم. در این هنگام دیدم مسجد بی‌اندازه تاریک است و هیچ‌کس در مقام امیر مؤمنان (ع) نیست. 💡 دقّت کردم دیدم که هنوز اوّل شب است و دانستم که آن آقا، حضرت ولیّ عصر (ع) بوده و نمازی که می‌خواندند نماز عشا بوده است و تازه دریافتم که (آقای عالَم) یعنی که! 🕯 افسوس‌ها خوردم و اندوه‌ها بردم که چه فیض عظیمی را از دست داده‌ام. امّا چاره‌ای نبود. (۱) 🔳 عارف روشن‌ضمیر، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی ضمن نقل این داستان‌ می‌فرمودند: 🔸 مواظب باشیم نکند وقتی خدا و اولیایش می‌خواهند به ما چیزی بدهند اظهار بی‌میلی کنیم. مرحوم حاج شیخ محمّد کوفی که تشرّف‌هایش خدمت حضرت ولیّ عصر (ع) معروف بود، بارها با تأسّف و حسرت این قضیه [رد کردن جام آب‌] را نقل می‌کرد و غصّه می‌خورد که چرا اظهار بی‌میلی کردم و دست حضرت را برگرداندم و خودم را محروم کردم. (۲) ⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه: ۳۱۳ (۱). کرامات الصّالحین، صص ۱۰۸ و ۱۰۹. (۲). مصباح المهدی، صص ۴۱۹- ۴۲۰. 🏷 (عج) (علیه_السلام)