eitaa logo
🍉 قارپوز 🍉
104.7هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
18.8هزار ویدیو
61 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/G17a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا حافظ را لسان الغیب می نامند؟ ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حضرت حافظ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ. ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمی‌خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می‌دهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌می‌کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌می‌شود: ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ می‌افکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام می‌شود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ. ‌‌🍉 @qarpuz
میان چوپانان صدای "هِر" برای طلبیدن گوسفندان و "بِر" برای جلو راندنشان استفاده میشد، و اگر چوپانی آنرا نمیدانست یعنی از اصول پرت بود! به همین دلیل میگفتند هِر را از بِر تشخیص نمیدهد ‌‌🍉 @qarpuz
⭕️السَّلام عَلی الطِفل الرَضیع الشَهید 🔻چون امام حسین علیه‌السّلام در عصر عاشورا خویشتن را تنها و بی یاور دید، آخرین حجت را بر مردم تمام کرد و برای هدایت آنان بانگ برآورد: «آیا مدافعی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که از خدا بترسد و ما را یاری دهد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا ما را یاری رساند؟ 🔺صدای این کمک خواهی امام که به خیمه ها رسید و بانوان دریافتند که امام دیگر یاوری ندارد، صدایشان به شیون و گریه بلند شد. امام به سوی خیمه ها رفت، تا برای آخرین بار اهل خیمه را ببیند و با آنان وداع کند. امام صدای فرزند شش ماهه اش علی اصغر را شنید که از شدت تشنگی و گرسنگی می گریست. ♦️پس فرمود: پسر کوچکم علی را به من دهید تا برای آخرین بار او را ببینم و با او وداع کنم. سپس او را در آغوش گرفت و به بیرون خیمه آورد و به سوی دشمن رفت و در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود: « ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید بر این طفل ترحم نمایید. او از تشنگی می‌سوزد در حالی‌که هیچ گناهی ندارد. او را با جرعه‌ای آب سیراب سازید.» 🔹اما گویی تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا ص را به مشتی آب میهمان کنند، «حرمله بن کاهل» تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. امام کف دست خود را از خون گلوی علی پر کرد و به سوی آسمان‌ پاشید و فرمود: «خدایا بین ما و مردمی که ما را دعوت کرده‌اند تا یاریمان کنند، امّا ما را می‌کشند، خودت داوری کن»
✍آیت‌الله بهجت (ره): نباید به ابتدای کار خود شاد باشیم، باید دید عاقبت ما چه می‌شود! نباید از عاقبت، یا از فردای خود خاطرجمع باشیم! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۱۶۳ ‌‌🍉 @qarpuz
🔆تشخيص نامه هاى بى نشان و استخدام ساربان يكى از اصحاب و شيعيان حضرت ابوجعفر، امام جواد محمّد عليه السلام به نام ابوهاشم حكايت كند: روزى به قصد زيارت و ديدار آن حضرت ، رهسپار منزلش شدم ، در بين راه سه نفر از دوستان ، هر يك نامه اى به من دادند كه به دست حضرت برسانم ؛ ولى چون نامه ها نشانى نداشت ، من فراموش كردم كه كدام از چه كسى است . وقتى خدمت امام عليه السلام وارد شدم و نامه ها را جلوى آن حضرت نهادم ، يكى از نامه ها را برداشت و بدون آن كه نگاهى به آن نمايد، فرمود: اين نامه زيد بن شهاب است . سپس دوّمين نامه را برداشت و بدون نگاه در آن ، فرمود: اين نامه محمّد بن جعفر است ؛ و چوم سوّمين نامه را برداشت ، نيز بدون نگاه فرمود: و اين نامه هم از علىّ بن الحسين است ؛ و آن گاه هر كدام را با نام و نسب معرّفى نمود و آنچه نوشته بودند، مطرح فرمود. بعد از آن ، حضرت جواب هر يك از نامه ها را زير نوشته هايشان مرقوم داشت و امضاء كرد؛ و سپس تحويل من داد. وقتى برخاستم كه از حضور مباركش مرخّص شوم و بروم ، امام عليه السلام نگاهى محبّت آميز به من نمود و تبسّمى كرد؛ و سپس مبلغى معادل سيصد دينار به عطا نمود و فرمود: اين پول ها را تحويل علىّ بن الحسين بن ابراهيم بده و بگو كه تو را بر خريد اجناس راهنمائى كند. پس هنگامى كه نزد علىّ بن الحسين رفتم و پيام حضرت را رساندم ، مرا راهنمائى كرد و اجناسى را خريدارى كردم ؛ و سپس آن ها را به وسيله شتر براى امام عليه السلام آوردم . همين كه به همراه صاحب شتر جلوى درب منزل حضرت رسيديم ، صاحب شتر از من تقاضا كرد كه از حضرت بخواهم تا او را جزء افراد خدمت گذار خود قرار دهد. وقتى بر امام جواد عليه السلام وارد شدم و خواستم تقاضاى صاحب شتر را مطرح كنم ، ديدم حضرت كنار سفره طعام نشسته و به همراه عدّه اى مشغول تناول غذا مى باشد. و بدون آن كه من حرفى زده باشم ، فرمود: اى ابوهاشم ! بنشين و به همراه ما از اين غذا ميل كن و ظرف غذائى را با دست مبارك خويش جلوى من نهاد؛ و چون از آن غذاى لذيذ خوردم ، حضرت به غلام خود فرمود: اى غلام ! صاحب شتر را كه همراه ابوهاشم آمده و جلوى منزل ايستاده است ، بگو وارد شود و در كنار شما مشغول خدمت و انجام وظيفه گردد. 📚هداية الكبرى حضينى : ص 299 ‌‌🍉 @qarpuz
🔆پير نورانى ايشان فرمودند: در آن زمانها يك همكارى داشتم كه يك داستانى به يكى از رفقا گفته بود من مى خواستم اين داستان را از زبان خودش بشنوم به چه سختى پيدايش ‍ كردم و به او گفتم : اين داستان را تعريف كن . مى خواهم از زبان خودت شنيده باشم . او هم چنين گفت : در زمان جوانى ، ما چهار نفر بوديم كه در زمان رضا شاه ملعون به وسيله يابو و گارى از سيلو، گندم ها را به شهر منتقل مى كرديم . يكى از اين شبها كه گندم بار گارى كرده بوديم و از كنار قبرستان معروف ((تخت فولاد اصفهان )) رد مى شديم ، يك وقت نور چراغى توجه ما را بخودش جلب كرد. با خود گفتم : اين چراغ تيريك فانوس قديم را برمى دارم و به خانه مى برم چون قبرستان نياز به چراغ ندارد و مُرده ها هم كه زنده نيستند كه بخواهند از نور آن استفاده كنند. اين فكرى را كه ما كرديم آن سه نفر ديگر هم همين فكر را كرده بودند. گارى را با اسب ها رها كرديم ، گفتيم : آنها آهسته آهسته مى روند و ماهم به آنها مى رسيم . هر چهار نفر بطرف چراغ دويديم كه هر كس زودتر آن را بردارد مال او باشد. ولى وقتى كه به آن محل رسيديم ، ديديم از چراغ خبرى نيست ، ولى يك قبر خراب شده وپيرمردى كه محاسنش قرمز رنگ است ، نشسته و از قامت و هيبت اين مرد بزرگوار نور ساطع است و آن نور چراغى را كه ما خيال مى كرديم ، نور همين پيرمرد بود. حالت بُهت و حيرت ما را گرفته بود به طورى كه اصلا توان حركت نداشتيم . خلاصه از ترس و تعجّب هر طورى بود فرار كرديم و گفتيم روز مى آئيم كه ببينيم اين پيرمرد نورانى كيست ؟ فرداى آن شب آمديم ، هر چه گشتيم اثرى نديديم . ناراحت شديم بعد از اهل اطلاع پرسيديم . فرمود: آن پيرمرد يكى از ((مردان خدا)) بود و اسمش هم ((پير نورانى )) است . كه بر اثر ((بندگى خدا)) به اين مقام رسيده است . اگر شما در همان موقع حاجتى از او مى خواستيد به شما عنايت مى كرد. 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ‌‌🍉 @qarpuz
🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾 داستان پیامبر مهربان سلام یکی از جلوه های انسان های نیکو ،اخلاق و رفتار آن ها با دیگران است..یک نمونه از رفتار پیام بر را بخونید و بحالید..حال کنید... در یکی از روزها وقتی حضرت رسول صل الله علیه وآله عازم مسجد بودند در بین راه شخصی خدمت ایشان آمد و مدعی شد که من از شما طلب کارم و همین الآن و همین جا بایستی طلب مرا بدهید. پیغمبر صل الله علیه و آله فرمودند: اولاً، شما از من طلب کار نیستید و ثانیاً، چون پول همراه ندارم، اجازه بدهید که بروم منزل و برای شما پول بیاورم. گفت: نمی گذارم حتی یک قدم از این جا بردارید. هر چه پیامبر نرمش نشان دادند، او بیشتر خشونت کرد تا آن جا که عبا و ردای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله را گرفت و به دور گردن حضرت پیچید و کشید، به طوری که اثر سرخی آن در گردن مبارک حضرت به جا ماند. مسلمانان که در مسجد منتظر پیامبر صل الله علیه وآله بودند، وقتی دیدند آن حضرت تشریف نیاوردند بیرون آمدند و متوجه شدند یک نفر یهودی جلو ایشان را گرفته است. خواستند او را کنار کشیده و احیاناً کتک بزنند، اما حضرت فرمود: شما کاری نداشته باشید. من خودم می دانم که با رفیقم چه باید بکنم. آن قدر نرمش نشان دادند که یهودی در همان جا گفت: "" اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول اللّه `` و افزود: 👌👌 این چنین قدرت و بردباری و تحملی از عهده یک فرد عادی، خارج است و شما مسلّماً از جانب خدا مبعوث شده اید 📚منبع : شیوه زندگانی پیامبر اسلام، بخش سیره نبوی، ص 16 ‌‌🍉 @qarpuz
هدایت شده از قاصدک
🔥بخور نخور های لاغری و چاقی 📛 😱 بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوش اندام بشی و سالم✅👇👇 🍏۶۲ 🌟۶۳🍏۶۴ 🌟 ۶۵ 🍏 ۶۶ 🌟 ⭐️ ۶۸ 🍏 ۶۹ ⭐️ ۷۰ 🍏۷۱⭐️۷۲🍏 🍏۷۴ 🌟۷۵ 🍏۷۶ 🌟۷۷ 🍏۷۸ 🌟 ⭐️۸۰🍏 ۸۱ ⭐️۸۲ 🍏 ۸۳ ⭐️ ۸۴🍏 🍏۸۶ 🌟 ۸۷ 🍏 ۸۸ 🌟۸۹ 🍏۹۰ 🌟 ⭐️ ۹۲ 🍏۹۳ ⭐️ ۹۴ 🍏۹۵ 🍏۹۶🌟 🍏 ۹۸ 🌟۹۹🍏۱۰۰🌟 +۱۰۰🌟 +۱۵۰🍏 💙مثل کوره چربی بسوزون تخصصی زیر نظر دکتر مردانی متخصص تغذیه 🔥😍
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔉 | گفتن خوبیای تو، مثه قند مکرره 🎙 با نوای مشاهده و دریافت با کیفیت‌های مختلف 🎵 فایل صوتی قطعه 🖌 متن شعر 🔰 شب پنجم ۱۴۴۶ ه‌ق 📆 چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳ 🕌 حسینیۀ شهدای بسیج 🏴 هیأت عاشورائیان ✨ 🇮🇷 صفحۀرسمی‌حاج‌ابوذربیوکافی ▫️ AbozarBiukafi_ir
"یاقوت کبود آبی" از قسمتی از زحل بوجود آمده و درزمین موجود شده. دلیل ارزش بسیار بالایش عدم وجود عنصرش درزمین است. 🧠 دانستنی & اطلاعات عمومی 💡 ‌‌🍉 @qarpuz
🔸خواص عاشورایی: ضحاک بن عبدالله مشرقی 🔻ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین علیه السلام ملاقات کردند. امام حسین(ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند. مالک بن نضر عذر خواست و گفت: من بدهی و نان‌خور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: اگر به من اجازه دهی، فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم. امام(ع) پذیرفت. 🔺ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعت‌های بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد. او اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت. ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام (ع)، دو نفر از دشمن را به قتل رسانده و حضرت هم در حق او دعا کردند . 🔹ضحاک میگوید: وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شده‌اند و نوبت به وی و خاندانش رسیده خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه می‌توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرده‌ام و به همین جهت بود که پیاده می‌جنگیدم . پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت.