الفبای هاوایی کم تعداد ترین الفبای جهان شناخته می شود
در الفبای آن فقط 13حرف وجود دارند و (,) هم جزئی از آن 13 حرف به حساب می اید
🍉 @qarpuz
دايره هاى اسرار آميز صحراى نامبيا براى دهه ها ذهن دانشمندان را به خود مشغول كرده است. ناپديد شدن اين دايره ها باعث شگفتى بيشتر دانشمندان شده است.
🍉 @qarpuz
🔔قابل توجه مخاطبان محترم🔔
❓سوالات پر تکرار شما را پاسخ می دهیم، خواهشمندیم تحت هیچ شرایطی دیگر ارسال نفرمایید.
💠اول: استفاده غیر تجاری از مطالب کانال مجاز است.برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی روح شهدا صلوات
💠دوم برای تبلیغ به کانون تبلیغاتی قاصدک مراجعه کنید. @ghaasedak
💠سوم برای مشاوره در مورد موضوعات مختلف به لینکهای ذیل مراجعه کنید:
🔹مشاوره خانوادگی:
https://eitaa.com/moshavereh_et
🔹مشاوره با وکیل:
@vakil_et
🔹مشاوره اعتقادی:
🆔 @p_eteghaadi
🔹پاسخگویی به سوالات شرعی:
✍️سلام سوالات شرعی را از دفتر مرجعتان بپرسید یا با شماره 096400 تماس بگیریدشماره تماس دفاتر مراجع معظم تقلید👇👇👇
https://eitaa.com/moogharrabon/8159
📜حڪایتآمـــــوزنده
حڪیمی شنید جـــــاهلی شبی در
مجلسی #غیــــبت او ڪرده است.
حڪیم طبقی خـــــرما برداشـته و
خانه او فــرستاد و پیغام داد:
شنیدم دیشب در مجلسی نـــــماز و
روزه هـــــایت را ڪه به آن سـختی
زیادی متحــــــــــمل شـــده بودی به
رایگان به من هــدیه دادی و من هم
خواستم #محبت تورا جبران ڪنم.
👌اما مـــرا ببخش #هـدیه ای ڪه
من فرستادم برای تو بسیار ناقابلتر
از هدیه ارزشــمندی است ڪه تو به
من بخشــیدی.
🍉 @qarpuz
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹آيت الله العظمی جوادی آملی:
«کسی که دهن باز کرد و دروغ میگوید، یا بی ادبی میکند، یا فُحش میدهد، اوّلین کاری که این شخص کرده است، خودش را پایین آورده است.»
📚درس تفسیر ۹۵/۸/٩
آیت الله العظمی #جوادی_آملی
🍉 @qarpuz
#داستان_آموزنده
🔆نوازش فرزندان شهدا
جـعـفـربـن ابـى طـالب يكى از بزرگ ترين ياران رسول اكرم و برادرحضرت على (علیه السلام ) است .
وى در هـجـرت مـسلمانان به حبشه , سرپرستى آنها را بر عهده داشت و بعد از بازگشت به مدينه ياورى قهرمان وغم خوارى نستوه براى رسول خدا بود.
وقتى در جنگ با مشركين دودستش قطع گرديد و بـه شـهـادت رسـيد, رسول اكرم درباره اش فرمود:خداوند عوض اين دو دست دو بال به جعفر عنايت نمود و جعفر دربهشت با آنها پرواز مى كند, لذا به جعفر طيار معروف گرديد.
خبر شهادت جعفر مدينه و خصوصا بنى هاشم را غرق در عزا كرد.
رسول اكرم (صل الله علیه و آله ) براى دلجويى از فـرزنـدان جـعـفـر بـه مـنزلش آمدوبه اسماء بنت عميس , همسر جعفر, فرمود: فرزندان جعفر را بـيـاور!كـودكان كه متوجه شدند رسول خدا به منزلشان آمده , شتابان به حضورحضرت شرفياب شدند.
رسـول اكرم (صل الله علیه و آله ) آنها را به آغوش گرفت و آنها را بوييد و با آنهابسيار مهربانى كرد, به طورى كه عـبـداللّه بـن جـعفر, پس از سال ها, آن خاطره در ذهنش مانده بود و مى گفت : خوب به ياد دارم روزى كـه رسـول اكرم (صل الله علیه و آله ) به خانه ما آمد و خبر شهادت پدرم را به مادرم داد ودست بر سر من و برادرم كشيد.
📚بحارالانوار, ج 82, ص 92
🍉 @qarpuz
هدایت شده از سید هاشم الحیدری
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خدا با شماست
🔹سيد هاشم الحیدری | 09-07-1403
https://eitaa.com/joinchat/262799546Cff66b753b5
آپارات |
روی صورت انسان چه موجوداتی زندگی میکنند؟🤔
روی صورت انسانها، موجوداتی بسیار ریزی زندگی میکنند که پوست مرده صورت را میخورند، این موجودات کوچک کرم های دمودکس نامیده می شوند و هرچه سن بالاتر برود تعداد انها افزایش خواهد یافت
🍉 @qarpuz
«وَاللَّهُخَیْرُ الرَّازِقِینَ»
چنانروزۍرسانروزۍرساند
کہصدعاقلازآنحیرانبماندツ🍓🌱
🍉 @qarpuz
#داستان_آموزنده
🔆توبه آهنگر
در كتاب انوار المجالس صفحه سيصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب ديگر ديدم از مرحوم شيخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت :
يك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت . چون مشاهده اين كار شگفت انگيز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسيدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسيبى نمى رساند؟
آن مرد گفت : نه .
گفتم چطور؟
گفت : يك ايّامى در حاينجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چيز در انبار داشتم . يكروز يك زن وجيه و خوش سيمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى يتيم و خردسال دارم و احتياج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى يتيم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان يك نظر فريفته جمالش شده بودم ، در مقابل خواسته اش گفتم : اگر گندم مى خواهى بايد ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم .
آن زن از اين پيشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت .
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حاليكه اشك ميريخت ، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم ، دوباره بادست خالى برگشت ، دوباره روز سوّم ديدم آمد و خيلى التماس مى كند كه بچه هايم دارند مى ميرند بيا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و ديدم آن زن بطرف من مى آيد و پيداست كه از گرسنگى بى طاقت شده .
خلاصه وقتى كه نزديك مى شد به من گفت : اى مرد من و بچه هايم گرسنه هستيم بيا و رحمى كن و گندمى در اختيار ما بگذار؟ من گفتم :اى زن بيخودى وقت من و خودت را نگير همان كه بهت گفتم بيا با من باش تا بتو گندم دهم .
در اين موقع زن به گريه افتاد و زياد اشك ريخت و گفت : من هرگز از اين كارهاى حرام نكردم و چون ديگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هايم غذائى نخورده ام بآنچه كه ميگوئى ناچارا حاضرم ولى بيك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت : بشرط اينكه مرا بجايى ببرى كه هيچ كس ما را نبيند.
مرد آهنگر گفت : قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبيدم . همينكه خواستم از او بهره اى بردارم . ديدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت : اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟
گفت : مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبيند؟
گفتم : آرى مگر اينجا خلوت نيست ؟
گفت : چطورى اينجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بينند اول خداوند عالم و غير از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با اين حال تو خيال ميكنى اينجا كسى نيست كه ما را ببيند؟ بعدا گفت : اى مرد بيا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.
من از اين سخن متنبه شدم و با خود گفتم اين زن با چنين فشار زندگى و شدت گرسنگى اينطور از خدا مى ترسيد ولى تو كه اين همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟
فورا توبه كردم و از آن زن دست كشيدم و گندمى را كه ميخواست باو دادم و مرخصش كردم . زن چون اين گذشت را از من ديد و جريان را بر وفق عفت خود ديد سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همينطور كه اين مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنيا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن اين دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد.
الهى بى پناهان را پناهى
🍉 @qarpuz
#داستان_آموزنده
🔆كودك منطقى فرارى نشد
پس از شهادت حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام ) مامون خليفه وقت به بغداد آمد.
روزى او به قصد شـكـار حـركت كرد, در بين راه درنقطه اى چند كودك بازى مى كردند.
حضرت امام جواد(علیه السلام ) كه درآن مـوقـع سـن مـباركش در حدود يازده سال بود, بين كودكان ايستاده بود.
موقعى كه مركب مـامـون بـه آن نـقـطـه نـزديـك شد, كودكان فرار كردند, ولى امام جواد(علیه السلام ) همچنان خونسرد و بـى تـفـاوت در جـاى خـود ايستاد.
وقتى خليفه نزديك شد, به آن حضرت خيره شد.
چهره جذاب كودك , او رامجذوب نمود, براى همين توقف كرد و پرسيد: چه چيز باعث شد كه باساير كودكان از اين جا نرفتى ؟ امـام جواد(علیه السلام ) جواب داد: راه تنگ نبود كه من با رفتن خود, آن رابراى عبور تو وسعت داده باشم .
مرتكب گناهى هم نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم .
از طرفى گمان نكنم كه بى گناهان را آسيب رسانى ,براى همين در جاى خود ماندم و فرار نكردم .
مامون از سخنان متين و منطقى كودك به تعجب آمد و پرسيد: اسم شما چيست ؟ حضرت جواب داد: محمد.
گفت : پسر كيستى ؟ فرمود: فرزند حضرت رضا(علیه السلام ) هستم .
مامون براى پدر آن حضرت , از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت .
📚بحارالانوار, ج 50, ص 91.
🍉 @qarpuz