eitaa logo
کانال قزوین سلام 💠
2هزار دنبال‌کننده
76.5هزار عکس
21.6هزار ویدیو
407 فایل
امید مانند ستونی است که جهان را سرپا نگه می‌دارد. امید آفرینی سر مشق و سر تیتر ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جباری
هدایت شده از نوید حاج فتحعلیان
https://eitaa.com/joinchat/3838575087C47af12c43a ☝☝☝☝☝☝☝ لینک گروه مطالبه گران استان قزوین جهت حضور عدالتخواهان ؛مسئولین؛و دلسوزان استان قزوین پیگیری مشکلات و موضوعات مباحث مرتبط
♦️نماز عید سعید قربانبه امامت حجت الاسلام والمسلمین علی بخشی امام جمعه شهر اقبالیه 🎤مجری ومکبر:حاج حسین صادقی ⏰زمان :دوشنبه،۲۸ خردادماه ساعت ۷ صبح 🕌مکان:مصلی شهر اقبالیه ✅ کانال رسمی دفتر امام جمعه شهر اقبالیه👇 https://eitaa.com/eqbalyeh
به بهانه شهادت در ... 🔸 قسمت اول ماجرای را لابد شنیده‌اید، به علیه‌السّلام نامه نوشتند و آن حضرت در نخستین گام، را به کوفه اعزام کرد. با خود اندیشید مسلم را به آن‌جا می‌فرستم، اگر خبر داد که اوضاع مساعد است، خود نیز راهی کوفه می‌شوم. مسلم بن عقیل به محض ورود به کوفه، به منزل بزرگان وارد شد و نامه‌ی حضرت را خواند. گروه گروه، مردم آمدند و همه، اظهار ارادت کردند. فرماندار کوفه، نعمان‌بن‌بشیر نام داشت که فردی ضعیف و ملایم بود، گفت: تا کسی با من سرِ جنگ نداشته باشد، جنگ نمی‌کنم. لذا با مسلم مقابله نکرد. مردم که جو را آرام و میدان را باز میدیدند، بیش از پیش با حضرت کردند. دو، سه تن از خواصِ جبهه‌ی باطل - طرفداران - به نامه نوشتند که اگر میخواهی کوفه را داشته باشی، فرد شایسته‌ای را برای حکومت بفرست، چون نعمان‌بن‌بشیر نمی‌تواند در مقابل مسلم‌بن‌عقیل مقاومت کند. یزید هم ، فرماندار بصره را حکم داد که علاوه بر بصره - به قول امروز با حفظ سمت - کوفه را نیز تحت حکومت خود درآور. عبیدالله بن زیاد از بصره تا کوفه یکسره تاخت، در قضیه‌ی آمدن او به کوفه هم نقش معلوم میشود، که اگر دیدم مجالی هست، بخشی از آن را برایتان نقل خواهم کرد. او هنگامی به دروازه‌ی کوفه رسید که شب بود. مردم معمولی کوفه - از همان عوامی که قادر به تحلیل نبودند - تا دیدند فردی با اسب و تجهیزات و نقاب بر چهره وارد شهر شد، تصوّر کردند امام حسین علیه‌السّلام است، جلو دویدند و فریاد السّلام علیک یا بن رسول‌الله در فضا طنین افکند! ویژگی فرد عامی، چنین است. آدمی که اهل تحلیل نیست، منتظر تحقیق نمی‌شود. دیدند فردی با اسب و تجهیزات وارد شد. بی آنکه یک کلمه حرف با او زده باشند، تصوّر غلط کردند. تا یکی گفت او امام حسین علیه‌السّلام است همه فریاد امام حسین، امام حسین برآوردند! به او سلام کردند و مقدمش را گرامی داشتند؛ بی آن‌که صبر کنند تا حقیقت آشکار شود. عبیدالله هم اعتنایی به آنها نکرد و خود را به دارالاماره رساند و از همان جا طرح مبارزه با مسلم‌بن‌عقیل را به اجرا گذاشت. اساس کار او عبارت از این بود که طرفداران مسلم‌بن‌عقیل را با اشدّ فشار مورد تهدید و شکنجه قرار دهد. بدین جهت، را با غدر و حیله به دارالاماره کشاند و به ضرب و شتم او پرداخت. وقتی گروهی از مردم در اعتراض به رفتار او دارالاماره را محاصره کردند، با توسل به و نیرنگ، آنها را متفرق کرد! در این مقطع هم، نقش به اصطلاح طرفدارِ حق که حق را شناختند و تشخیص دادند، اما دنیایشان را بر آن مرجّح دانستند، آشکار می‌شود. از طرف دیگر، حضرت مسلم با جمعیت زیادی به حرکت درآمد. در تاریخ آمده است که گویی سی هزار نفر اطراف مسلم گرد آمده بودند. از این عدّه فقط چهار هزار نفر دوْرادوْر محلّ اقامت او ایستاده بودند و شمشیر به دست، به نفع مسلم بن عقیل شعار میدادند. این وقایع، مربوط به روز است. کاری که ابن زیاد کرد این بود که عده‌ای از خواص را وارد دسته‌های مردم کرد تا آنها را بترسانند. خواص هم در بین مردم می‌گشتند و می‌گفتند با چه کسی سر جنگ دارید؟! چرا می‌جنگید؟! اگر می‌خواهید در امان باشید، به خانه‌هایتان برگردید. اینها بنی‌امیه‌اند. پول و شمشیر و تازیانه دارند. چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراکندند که آن حضرت به وقت هیچ کس را همراه نداشت؛ هیچ‌کس! آن گاه ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و اعلان عمومی کرد که همه باید به مسجد بیایند و نماز عشایشان را به امامت من بخوانند! تاریخ می‌نویسد: مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. چرا چنین شد؟ بنده که نگاه می‌کنم، می‌بینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند. مثل چه کسی؟ مثل ، شریح قاضی که جزو بنی‌امیّه نبود! کسی بود که می‌فهمید حق با کیست، می‌فهمید که اوضاع از چه قرار است، وقتی هانی‌بن‌عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیله‌ی او اطراف قصر عبیدالله زیاد را به کنترل خود درآوردند. ابن زیاد ترسید. آنها می‌گفتند: شما هانی را کشته‌اید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی‌بن‌عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمی‌آیند مرا از این‌جا نجات دهند؟! مگر مرده‌اند؟! http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4790
هدایت شده از طلوع فکر و اندیشه
🔵 دوستان عزیز به جهت عدول بنده از جناب ، بنده را متهم نکرده و به ایمانتان خدشه وارد نکنید. جلیلی محترم و ارجمند است و اگر بالفرض به نفع جلیلی کنار کشیدن ، رأی بنده همان جلیلی خواهد بود. شما هم قول دهید اگر به نفع کاندید بنده کنار کشیدند ، به او دهید. عاشق هستم . ✍ موسی آقایاری 🆔 @Myidea
به بهانه شهادت در ... 🔸 قسمت دوم قاضی گفت: می‌خواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم، اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن‌جا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می‌گوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام می‌داد، تاریخ عوض می‌شد. اگر شریح به مردم می‌گفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیدالله قصد دارد او را بکشد، با توجّه به اینکه عبیدالله هنوز قدرت نگرفته بود، آنها می‌ریختند و هانی را نجات می‌دادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا میکردند، روحیه می‌یافتند، دارالاماره را محاصره میکردند، عبیدالله را میگرفتند؛ یا می‌کشتند و یا می‌فرستادند میرفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیه‌السّلام می‌شد و دیگر واقعه‌ی کربلا اتّفاق نمی‌افتاد! اگر واقعه‌ی کربلا اتّفاق نمی‌افتاد؛ یعنی امام حسین علیه‌السّلام به حکومت می‌رسید. حکومت حسینی، اگر شش ماه هم طول می‌کشید برای تاریخ، برکات زیادی داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد. یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات میدهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ی گمراهی می‌غلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده‌ی دنیا بر دین، همین است. به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتی که عبیدالله بن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در میآورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤسای قبایل که همه‌شان اموی نبودند و از شام نیامده بودند! بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعی یکی از آنها بود که به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیدالله گفت بروید مردم را از دور مسلم متفرّق کنید قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندن اهالی کوفه پرداخت! چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعی در یک لحظه‌ی حسّاس، به جای اینکه از ابن زیاد بترسند، از خدا می‌ترسیدند، تاریخ عوض می‌شد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنی که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند. البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفّاره‌ی اشتباهشان داده شد. درباره‌ی آنها بحثی نیست و اسمشان را هم نمی‌آوریم. اما کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه‌السّلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. چرا مسلم بن عقیل را با این‌که میدانستید نماینده‌ی امام است، تنها گذاشتید؟! آمده بودید و با او بیعت هم کرده بودید. قبولش هم داشتید. به عوام کاری ندارم. خواص را میگویم. چرا هنگام عصر و سرِ شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید تا به خانه‌ی طوعه پناه ببرد؟! اگر خواص، مسلم را تنها نمی‌گذاشتند و مثلاً، عدّه به صد نفر میرسید، آن صد نفر دور مسلم را می‌گرفتند. خانه‌ی یکیشان را مقرّ فرماندهی میکردند. میایستادند و دفاع میکردند. مسلم، تنها هم که بود، وقتی خواستند دستگیرش کنند، ساعتها طول کشید. سربازان ابن زیاد، چندین بار حمله کردند؛ مسلم به تنهایی همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند، مگر می‌توانستند دستگیرش کنند؟! باز مردم دورشان جمع می‌شدند. پس، خواص در این مرحله، کوتاهی کردند که دوْر مسلم را نگرفتند. ببینید! از هر طرف حرکت میکنیم، به خواص میرسیم. تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم؛ تشخیص خواص در وقت لازم؛ گذشت خواص از دنیا در لحظه‌ی لازم؛ اقدام خواص برای خدا در لحظه‌ی لازم؛ اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات میدهد و حفظ میکند! در لحظه‌ی لازم، باید حرکت لازم را انجام داد، اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد. بخشی است از بیان تاریخی در جمع فرماندهان لشگر ۲۷ محمد رسول الله در شناخت تاریخ سخنرانی: ۱۳۷۵/۳/۲۷ http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4790
| 🤲 اقامه نماز عید سعید قربان 💠 به‌امامت آیت‌الله عبدالکریم عابدینی نماینده رهبر معظم انقلاب در استان و امام جمعه قزوین 📆 دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ 🕖 ساعت ۷ صبح 📍صحن مسجدالنبی‌ (ص) 💢 درب‌های مسجدالنبی‌(ص) از ساعت ۶ صبح به روی نمازگزاران باز می‌شود. ستاد نماز عید قربان قزوین https://eitaa.com/nehzatqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
پخش مناظره‌های انتخاباتی از سه شبکه مختلف 🔹مناظره های نامزدهای چهاردهمین دوره ریاست جمهوری از روز دوشنبه ۲۸ خردادماه آغاز می شود و در سیمای رسانه ملی از شبکه های یک، سلامت و جام جم به صورت زنده پخش خواهد شد. 🗳 @nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ کوتاه از سخنرانی حاج روح الله عباسپو در… 💢مراسم افتتاح ستاد مرکزی دکتر محمدباقر قالیباف در شهرستان بوئین زهرا شنبه ۱۴۰۳/۳/۲۶ کانال تلگرام: T.me/RoholahAbaspor
✅ هجدهمین جلسه علنی صحن شورای اسلامی شهر قزوین در تالار مردم برگزار شد 🔻به گزارش روابط عمومی شورای اسلامي شهر قزوین، هجدهمبن جلسه علنی صحن شورا در سال جاری به ریاست علی فرمانی و با حضور اعضا، کشاورز صفیئی نماینده شهردار، رییس اداره درآمدهای عمومی، مدیر عامل سازمان نوسازی و بهسازی ، معاون عمرانی منطقه سه،مدیران درآمد مناطق شهرداری و کارشناسان مربوطه، با هدف بررسی لوایح شهرداری قزوین در تالار مردم این نهاد برگزار شد. ۲۷/خرداد ماه/۱۴۰۳ @qazvinshora
مقام معظم رهبری : «رئیسی عزیز خستگی نمی‌شناخت» یادبود و همراهان بزرگوارش زمان: پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۰ مکان: گلزار شهدای قزوین، حسینیه آل یاسین https://eitaa.com/socio_cultural