eitaa logo
کانال قزوین سلام 💠
2هزار دنبال‌کننده
75.1هزار عکس
21.4هزار ویدیو
405 فایل
امید مانند ستونی است که جهان را سرپا نگه می‌دارد. امید آفرینی سر مشق و سر تیتر ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال قزوین سلام 💠
با عنایت به توییت های بالا غزل زیر را از استاد امیر عاملی _که باعث افتخار است در این کانال همراهشان هستیم_ بخوانید: تنيده ایم به تنها شدن ولی با هم و نیست یکنفر از جمع، همدم و محرم نه غم شبیه غم و نه نشاط شادی داشت طلانمایِ بَدَل بود؛ شادیِ بی غم دریده ایم چنان گرگ، همدگر را لیک چو تهمتیم به نام مبارکِ آدم خیال شعر چنان پُخت ذهن خامم را که با کلام نکردم بغیر ظلم و ستم کجاست تَرکه ی تنبیه تا مرا بزند چنان معلم اول به چوب خود ، محکم مرا به گوشه نشینی نیاز بیشتر است که بار شهره شدن می کند کمر را خم چه جای شکر و شکایت ز مهر و قهر در این مجال اندک ما و جهانِ بی همدم ✍️ _سلام ♥️⃟🌾༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☫┄┅❅﷽❅┅┄☫ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷 ☫ 🇮🇷🔹# قزوین سلام @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
هدایت شده از کانال قزوین سلام 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 چیزی که شما ایرانی‌ها باید بدونید 😂🤣 @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
دروغ بعدی ضد انقلاب با ساختن فیک نیوزی خنده‌دار به همین زودی رو شد. نیلوفر آقایی پروژه دروغ بعدی برای فضا سازی ضد ایران است. یک روز چشم راستش تیر خورده و یک روز چشم. چپش😂😅 منتظر خبر ۶ قلو زاییدنش هم باشید😁😅 👤 سید علیرضا آل‌داود @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
آماده مانند یک سرباز.mp3
852.3K
@qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌خانمی بدون روسری به حضور امام ره می رسه و میگه: "اینکه مرا بدون حجاب پذیرفتی، نشان می دهد نهضت شما عقب مانده نیست." ❌جواب یک دقیقه ای امام راحل را ملاحظه بفرمایید @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تمسخر لهجه‌های آذری ایرانی توسط بابک نهرین در تلوزیون باکو بابک نهرین طنزپرداز تبریزی که به باکو مهاجرت کرده و تلاش می کند مرجعیت فرهنگی و رسانه ای را برای آذری ها از ایران به باکو منتقل کند در این برنامه لهجه های متنوع آذری های مناطق مختلف ایران را دست می اندازد و با آنها شوخی می کند. سوال این است که اگر این کار در داخل ایران از طریق صدا و سیما یا سایر رسانه‌ها انجام شود، نهرین و پان ترک‌ها این کار را پیراهن عثمان نکرده و کشور را به جرم توهین به آذری ها به هم نمی ریزند؟ @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت سوره ماعون توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای کانال بـیـت رهـبرعضوشوید🇮🇷 @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
🍃🌺🌸داستان شب🌸🌺🍃 سلام علیکم شبتون بخیر و شادی.... وجودتون سرشار از نشاط و رافت و مهربانی...؛ الهی همیشه سلامت و شادان و خندان باشید...؛ الهی آمین ......................................... داستان امشب را تقدیم میکنم ۱۴۰۲/۰۱/۱۲ " خدای مهربانی محض" داستان امشب را از تفسیر و در شرح نام حضرت نوح علیه السلام بیان میکنم. میدانیم که خداوند خالق و مالک و محب ماست و هر مالکی به مملوک خود ویژه نظر و محبت دارد...!!! خدایی که به شدت خاطر خواه بندگان خود است و تا جایی که ممکن باشد ؛ تلاش می‏کند انسان از او جدا نشود...!!! نقل شده که پس از آن‏که حضرت نوح علیه السلام نفرین کرد و همه‏ی کفار غرق شدند ؛ و آن حضرت و اهل کشتی اش بسلامت فرود آمدند ؛ فرشته‏ای پیش او ظاهر شد. شغل اصلی حضرت نوح علیه السلام کوزه‏گری بود، کوزه‏هایی از گِل درست می‏کرد و پس از خشک شدن می‏فروخت. آن فرشته کوزه‏ها را یکی یکی می‏خرید و پیش چشمش آن را می‏شکست و خُرد می‏کرد...!!! حضرت نوح علیه السلام خیلی ناراحت شد و به او اعتراض کرد که این چه کاری‏ است می‏کنی..؟؟!!! فرشته گفت: من آن‏ها را خریده‏ام و اختیارشان را دارم. نوح گفت: بله درست است! ولی من آن را ساخته‏ام...!!! فرشته گفت: جناب نوح ؛ شما کوزه‏هایی ساخته‏ای، آن‏ها را خلق که نکرده‏ای...! بعد آن فرشته ؛ راز این کار خود را چنین گفت: تو از این‏که چند کوزه گلی و بی جان را می‏شکنم ناراحت می‏شوی ؛ پس چه‏طور نفرین کردی که این همه خلق را خدا هلاک کرد...؟!؟!!! می‏گویند: پس از این قضیه ؛ حضرت نوح علیه السلام از بس گریه کرد و ضجه زد ؛ نامش نوح گردید...!!!! ....................................... بله دوستان خوبم؛ خداوند مالک و خالق ماست و به تمامه محب و دوستدارمان. پس همواره به یادمان باشد که : ما به او بدهکار و مدیون هستیم مضافا" اینکه از ما هیچ چیزی نمی‌خواهد جز عمل صالح برای رسیدن به کمال و تعالی که نفع و خیرش در دنیا و عقبی به خودمان می‌رسد. ببینید چه کاری باید بکنیم...؛ شبتون خوش و برقرار @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄          🍃🌺🌸🍀🌼🍀🌸🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎄🏕دهکده خانه درختی‌‌ 🏕 ┏━🍃🌻🍂━┓ @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
چرچیل سیاستمدار بزرگ انگلیسی در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: زمانی که پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه‌های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند. وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم؛ واقعاً که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر می‌کردم پسر من باید زرنگ تر از این‌ها باشد ولی ظاهراً اشتباه می‌کردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی! چرچیل می‌نویسد وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم. اول گفتم یکی یکی می‌توانم از پسشان بر بیایم. آنها را تنها گیر می‌آورم و حسابشان را می‌رسم اما بعد گفتم نه آن‌ها دوباره با هم متحد می‌شوند و باز من را کتک می زنند. ناگهان فکری به خاطرم رسید! سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم. وقتی مدرسه تعطیل شد به آرامی پشت سر آن‌ها حرکت کردم، آنها متوجه من نبودند. سر یک کوچه ی خلوت صدا زدم: هی بچه ها صبر کنید! بعد رفتم کنار آنها ایستادم و شکلاتها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم. آن‌ها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلات‌ها را از من گرفتند و تشکر کردند. من گفتم چطور است با هم دوست باشیم؟ بعد قدم زنان با هم به طرف خانه رفتیم. معلوم بود که کار من آن‌ها را خجالت زده کرده بود. پس از آن ما هر روز با هم به مدرسه می‌رفتیم و با هم برمی گشتیم. به واسطه ی دوستی من و آنها تا پایان سال همه از من حساب می‌بردند و از ترس دوستهای قلدرم هیچ‌کس جرات نمی‌کرد با من بحث کند. روزی قضیه را به پدرم گفتم. پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت: آفرین! نظرم نسبت به تو عوض شد. اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم تو چه داشتی؟ یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان  و عصبانی و انتقام جو. اما امروز تو چه داری؟! یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست جوان و قدرتمند. @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄         
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت عاشورا علی فانی @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄          🌴💎🌹💎🌴