eitaa logo
ܧَܩَ۱۳۳ــ🌙
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
85 فایل
‌• صوت استوری فیلم نظرات خود و تبلیغ و تبادل را با @m_mahdi_201 به اشتراک بگذارید باتشکر ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
مشاهده در ایتا
دانلود
دورت‌بگردم💞 توکجایی‌کہ‌جہان‌بی‌تو🪐 بہ‌هم‌ریختہ‌است! تورابہ‌العجل‌های‌ِدل‌های‌ِپاک می‌دهمت‌قسم‌، فقط‌بیـا🚶‍♂️💚 -اللّهم عجِّل لولیِّڪ الفرج☁️ 🤍😭
دل‌‌آرامِ‌جهان آرزوی‌من‌یا‌صاحب‌الزمان((:❤️
پارسال سلام فرمانده بود امسال فرمانده سلام ِ ان‌شاءالله سال ِ دیگه خود آقا میاد و میگه و علیکم السلام ((((: بگیم انشالله؟!(: 🤍
استادم‌گفت: وابستہ‌خدا‌بشید گفتم: چجوری؟ گفت: چجورےوابستہ‌یہ‌نفرمیشۍ؟ گفتم: وقتے‌زیادباهاش‌حرف‌میزنم زیاد‌میرم‌،میام.. تویہ‌جملہ‌گفت: رفت‌وآمدتوبا خدا زیادڪن..!
بزࢪگۍمۍگفت: همہ‌مࢪدم‌نسبت‌بہ‌همدیگہ‌حق‌الناس‌داࢪن!! پࢪسیدم‌یعنۍچۍڪہ‌نسبت‌بہ‌هم؟ فࢪمودن‌وقتی‌یڪۍزاࢪمیزنہ تا‌امام‌زمانش‌ࢪوببینہ. یڪیم‌بۍخیال‌داࢪه‌گناه‌مۍڪنہ! این‌بزࢪگتࢪین‌حق‌الناسیہ‌ڪه‌باهࢪگناه‌.. میفتہ‌بہ‌گࢪدنمون(:" حواسمو‌ن‌هست‌داࢪیم‌چیڪاࢪمۍڪنیم؟
🌸 +میخوام سرِ پسرمو ببینم -امیر سَر نداره +سرش فدای سرِ امام حسین،خب پس بذارید دست‌هاشو ببینم -دست‌ هم نداره +دست‌هاش فدای دست‌های ابوالفضل ‌مادر شهید امیر_نقیبی♥️
عهد‌ببندیم‌ مهم‌❗️ مراقب‌رفتارمون‌با‌پدر‌مادرمون‌باشیم . . . مهم❗️ مراقب‌چادری‌که‌میپوشیم‌باشیم مهم❗️ مراقب‌اعمالمون‌در‌فضای‌مجازی‌باشیم مهم❗️ مراقب‌نماز‌خوندن‌هامون‌باشیم مهم❗️ مراقب‌حرفایی‌که‌میزنیم‌باشیم مهم❗️ مراقب‌دلهایی‌که‌شاد‌میکنیم‌باشیم‌که‌در‌کنارش دل‌کسی‌نشکنه عهد‌ببندیم :) ازهمین‌الان‌‌از‌خوده‌آقازاده‌ی‌ارباب‌بخواه . . . شاید‌سال‌بعد‌وقتی‌بهت‌گفتن‌چی‌شد‌ک‌اینجوری‌شدی؟
:)))♥️ ❤️
مرگ نیست؛ زندگیه! اما نه پیش آدمای دنیا . . پیش :)🤍
🔸اَللّٰهمَّ اجْعَلْنــــــی مِنْ أَنْصارهِ وَ أعْوَانِهِ ▫️صد جمعه دیده ایم و شمارا ندیده ایم.. ▫️از درد گفته ایم و دوا را ندیده ایم..
خوابی که حاج‌ قاسم‌ پس از شهادت شهید زین‌الدین دید. 🌷هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» عجله داشت. می‌خواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که می‌گم زود بنویس. 🌷هول‌هولكی گشتم یک برگه‌‌ كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به آن‌ كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم»