31.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکلمه خوانی بسیار زیبا از یک دانش آموز
آموزشگاه ابتدایی امیر کبیر.
معاون پرورشی : آقای سرکشیشیان.
🍀جهت نشر در کانال مدارس.
16.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#من محمد را دوست دارم
کاری از کانون فرهنگی تربیتی امام خمینی ره
🍀جهت نشر در کانال مدارس
29.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#من محمد را دوست دارم
کاری از کانون فرهنگی تربیتی امام خمینی ره
🍀جهت نشر در کانال مدارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طرح هر خانه یک کتابخانه
منطقه کهک.
روستای خوراباد
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هفته کتاب و کتابخوانی ،
داستان : تنبلی که کار نمی کرد
معاون پرورشی دبستان پسرانه
حاج حسین مختاری
ناحیه ۳
32.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستانی معجزه های پیامبر ص
نویسنده :عزت سنایی راد
تصویر گر: جلال پیر مرز آباد.
دبیرستان نفیسه فاضلی ناحیه ٢
18.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هفته کتاب و کتابخوانی ،
قطعه ای از کتاب نورباران
معاون پرورشی دبستان پسرانه
حاج حسین مختاری
ناحیه ۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتابخوانها با شما حرف نمی زنند
#هنرستان_کاردانش_سلامت
#شورای_دانش_آموزی
#انجمن_کتابخانه📚
معاون پرورشی. خانم میهن دوست
13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پاور_فیلم
#سلسله_اخلاق_تربیتی.
ویژه دانش آموزان دوره دوم ابتدایی همراه اولیاء
و دوره متوسطه.
🍀جهت نشر در کانال مدارس
🌷 #هر_روز_با_شهدا_
#زيارت
🌷نزدیک سحر بود.خواب دیدم رفتیم کربلا براى زیارت. محمد(صابری) هم با ما بود. همه ما دور ضریح می چرخیدیم اما ضریح دور سر محمد می چرخید!! همان لحظه از خواب پریدم بلند شدم دیدم محمد با آن حال خراب در گوشه ای از اردوگاه اسیران نشسته و مشغول نماز شب است. دستش به سوى آسمان بود و استغفار می كرد. همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد. با خودم عهد بستم من هم مثل محمد به نماز شب مقید شوم.
🌷سال ٦٩ و يك ماه قبل از تبادل اسرا بود حال محمد بهتر از قبل بود. یک شب بی مقدمه گفت: هر وقت به ایران برگشتید سلام مرا به پدر و مادرم برسانید. قبر امام را هم از طرف من زیارت کنید. بعد ادامه داد: به پدر و مادرم بگویید همانطور که در شهادت برادرم صبر کردید در شهادت من هم صبور باشید. هرچند سخت است. می دانم که مدتها صبر کردید تا مرا ببینید اما مرا نخواهید دید!!
🌷 از صحبت های او تعجب کردیم گفتم: محمد این حرفها چیه؟خدا رو شكر تو حالت خوب شده، چند روز دیگه هم قراره آزاد بشیم. روز بعد در محوطه بودیم. ساعت ٣ عصر محمد گفت: سرم درد می کند چند قطره خون از بینی اش آمد و روى زمین افتاد او را به بهداری بردند. همه دلشان مى خواست اتفاقی نیوفتاده باشد اما ....
🌷.... محمد صابری دلاور خوب خیبری به شهادت رسیده بود. برای محمد تشیع باشکوهی برگزار شد. در کیسه شخصی محمد یک کاغد کوچک بود که حکم وصیت داشت. روی آن نوشته بود اسارت در راه عقیده عین آزادی است.
📚 کتاب خاطرات آزادگان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات