eitaa logo
قمپز
1.9هزار دنبال‌کننده
291 عکس
187 ویدیو
2 فایل
😁محفل طنز قمپز😁 بزرگترین محفل طنز کشور پهناور قم ارسال نظرات و اثرات @adabqomadmin 🔸صفحه اینستاگرام🔸 https://www.instagram.com/qompoz.ir 🔸صفحه یوتیوب🔸 @qompoz" rel="nofollow" target="_blank">https://www.youtube.com/@qompoz
مشاهده در ایتا
دانلود
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر خوانی احمد رفیعی وردنجانی در برنامه تلویزیونی بگو بخند شبکه نسیم @qompoz😎
هدایت شده از ادبیات قم
آفرینش‌های ادبی حوزه هنری استان قم برگزار می کند: بزرگداشت روزِ شعر و ادبیات آیینی و تجلیل از پدر شعر آیینی استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه) با حضور: استاد محمدعلی مجاهدی یوسفعلی میرشکاک ناصر فیض محمود حبیبی کسبی و شعرخوانی شاعران مطرح آیینی قم زمان: چهارشنبه، ۲۸ تیرماه(روز شعر و ادبیات آیینی)، ساعت ۱۷:۳۰ مکان: قم، بلوار غدیر، کوچه ۸، مجتمع هدایت @adabqom
صبر کن بابا که من بااین همه زخم تنت بردنت تا خیمه هارا چاره ای دیگر کنم مصطفی فاطمی نویسی @qompoz😢
از هیبت و شمشیر تو می ترسیدند از غرش گیرای تو می لرزیدند وقتی که شجاعان عرب را کشتی در معرکه از نام تو می پرسیدند درمعرکه از نام‌ تو می پرسیدند گفتی "علی" از کینه به خود پیچیدند آنقدر تو را زخم زدند ای دریا تا پیکر قطره قطره ات را دیدند علیه السلام @qompoz😢
ای کاش که این شام سحر داشته باشد ای کاش که این شمس قمر داشته باشد ای کاش به میدان نرود هیچ جوانی ای کاش که این مرد پسر داشته باشد ای کاش جوانی که شده یکه وتنها تا جان به تنش هست پدر داشته باشد ای کاش که این تازه جوان رفته به میدان در دست بجز تیغ سپر داشته باشد ای کاش عدو تن به تن آید نه که با فوج ای کاش که این قوم جگر داشته باشد ای کاش در این لشگر بدتر ز بهائم با این همه شر جنس بشر داشته باشد ای کاش به طفلان برسد جرعه ی آبی این مشک بجز اشک اگر داشته باشد؟ مانده است حسین بی قمر و قاسم و اکبر این دشت بجز خوف ، خطر داشته باشد مانده است امامی که سپاهش همه رفته سرباز به قنداقه مگر داشته باشه یک مادر و عباس و سه فرزند شهیدش ای وای از آن دم که خبر داشته باشد باید برساند به جهان بانگ محرم این قافله هر سوی گذر داشته باشد ای کاش به شعر تر من شاه شهیدان با گوشه ی یک چشم نظر داشته باشد علیرضا تیموری @qompoz😢
آب بقا نذر ساقی کربلا آمدی تا که بفهمیم وفا یعنی چه بذل خون در قدمِ خون خدا یعنی چه همه از پنجه سقای ادب دانستیم معنی پنج تن آل عبا یعنی چه رفت و برگشت تو از علقمه آموخت به ما معنی مَروه چه بوده است و صفا یعنی چه آمدی و به همه بعدِ علی فهماندی راز شقّ القمر و فرق دو تا یعنی چه چشم دادی که نیافتد به حرم، چشم کسی یاد دادی به دو عالم که حیا یعنی چه آب بر آب فکندی که بدانند آن قوم هست دریا چه کسی؟ آب بقا یعنی چه دم آخر که تو را یافت برادر، بی دست دید فریاد اخا ادرک اَخا یعنی چه عباس احمدی @qompoz😢 @abbasahmadi57
اشک مشک 🔸چقدر لذت بخش است! در این گرمای طاقت‌فرسا وقتی تنت به آب خنک می‌خورد، لذتی وصف‌ناپذیر سراسر وجودت را در برمی‌گیرد. 🔸دیگر گرما داشت کارم را تمام می‌کرد اما این جریان آرام آب سرد، جانی تازه‌ام بخشید. موج‌های کوچک پی‌درپی می‌آیند و خودی نشان می‌دهند. ارباب اما اعتنایی نمی‌کند. تمام همّ و غمّش متوجه من است. 🔸احساس غرور می‌کنم. پرچمدار، سپهسالار و پشتوانه نوه پیامبر همه حواسش را به من داده تا مرا سالم برساند. خوب دو دستش را پر از آب می‌کند. لب‌هایش تَرک خورده‌اند از بس آب ننوشیده. هُرم گرمای تنش را می‌توانم حس کنم. هوای گرم آن بیابان سوزان و خستگی جنگ در میدان و سنگینی سلاح، حسابی تشنه‌اش کرده. بهترین وقت است گلویی تازه کند و آتش این تشنگی طاقت‌فرسا را با جرعه‌ای آب گوارای فرات بخواباند. 🔸دو دست پر آبش را نزدیک می‌آورد. اندکی درنگ می‌کند. به چه می‌اندیشد؟ پس چرا نمی‌نوشد؟ خدای من! دستش لرزید. آب را به رود بازگرداند. مرا به دوش گرفت. سوار بر اسب به سرعت تاخت. چه حس خوبی دارم! با ارزش‌تر از من هم چیزی هست در این عالم؟ قرار است تشنگی فرزندان پیامبر را برطرف کنم. ارباب همچنان می‌تازد. من را با دست راست گرفته. گل از گلش شکفته. این را به وضوح می‌شود در چهره ماه‌پاره‌اش دید. 🔸می‌دانم دلیل این همه شور و نشاط را! به رقیه فکر می‌کند! به خوش‌قولی خودش! آخر خودم دیدم به او قول بازگشت با آب را داد. او همچنان خوشحال و من هم چنان مفتخر. 🔸ناگهان شیطانی هجوم می‌آورد. یکی از دو ستون خیمه حسین (ع) را می زند. سردار، دست‌بردار نیست و به سرعت مرا به دست چپ می‌اندازد و همچنان می‌تازد. فریاد برمی‌آورد: «به خدا قسم اگر دست راستم را بزنید، من از دینم دست برنمی دارم.» این جماعت نمی‌فهمند سردار چه می‌گوید! کلاغ ادراک آنها کجا و آسمان بصیرت عباس کجا؟ 🔸انگار دردی حس نمی‌کند! فقط می‌رود. یگانه محرِّکش، خدمت به حسین است و سقایت فرزندانش. ابلیسی دیگر، ستون دیگر را هم می‌اندازد و کمر پسر زهرا را می‌شکند. ارباب، مرا به دندان می‌گیرد. دهانش خشک است. چون همین بیابان پُربلا. این همه تشنه بود و آب ننوشید؟ این مرد، وفا را معنایی دوباره بخشید و شرف را حیاتی دیگر. 🔸چطور تاب آورد و آب نخورد؟ گمان می‌کنم پاسخ را فهمیده‌ام. عشق حسین این چنین اراده‌اش را پولادین ساخته و ایمانش را بنیادین. این قوم حرام‌خوار، دست برنمی‌دارند. 🔸مسلمان‌نمایی، تیری می‌اندازد و قلبم را می‌درَد. آه آه! آهم از دریدگی قلب و پارگی سینه نیست. آهم از غصه چشمان اشک‌آلود این مرد نافذ‌البصیرة است. 🔸دیدم چه آهی کشید و چه حسرتی خورد! دیدم آتش شوق و شعله امیدش چگونه سرد و خاموش شد! اشک، در چشمش حلقه زد. حس شرمندگی دارد. می‌دانم هیچ مقصر نبوده و خودش نیز، ولی شرف و حیایش، وجدانش را آرام نمی‌گذارد. 🔸نفس‌های آخرش را می‌کشد و نای سخن گفتن ندارد. با تنی خسته و رنجور تمام تلاشش را می‌کند و آخرین جمله‌اش را می‌گوید: «یا اخا ادرک اخا» @qompoz😢 @tanzac
عربی در سفر ۶ در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم الأسَدُ المشروب: شیر نوشیدنی، شیر مشروب‌خور. مثال: أنا اُرید الأسدُ المشروب، لا أسدُ الجَنگَل. الذی یقول وووووعع (صدای غرش شیر): من شیر نوشیدنی می‌خواهم؛ نه شیر جنگل. همان‌که می‌گوید ووووااا. (شیر در زبان فارسی چون لهجه عربی ندارد از عین استفاده نمی‌کند) 🔸محمدحسین علیان🔸 @qompoz
🔹معزّ المؤمنین🔹 به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد نشان مُهر او باید معزّ المؤمنین باشد چه بر می‎آید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟ که صلحش نیز صلحی فتنه‎سوز و آتشین باشد... گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه مبادا لحظه‎ای کوتاه زیر دِین دین باشد به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد نمی‌لرزد به پای دار حتی! پای آن سردار که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و... دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد چنان میراث‎دار لایقی از غربت مولاست که باید چندسالی، چون علی خانه‎نشین باشد نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟! صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش: که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد! بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد خیالش را نمی‎کرد این دل خون اینچنین باشد... بخوان از چشم‎هایم باقی ناگفته‎هایم را در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد 📝 @qompoz