eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
436 عکس
129 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«پیشرفته‌ترین ابزار مخ‌زنی!» (اربعین‌نوشت۲۷؛ روزنوشت‌های سفر اربعین۱۴۰۴) |جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷
«یک درخواست عمومی!» (در حاشیه اربعین‌نوشت۲۷) بعد از یادداشت قبلی(اربعین‌نوشت ۲۷)، عده‌ای از مخاطبانِ خاکسترهای این آشیانه، پی‌گیر صوت‌هایی شدند که از آن‌ها یاد شده بود؛ واقعیت خودم هم هنگام رج‌کردن این کلمات به این فکر می‌کردم که چه‌قدر حیف! این میراث گران‌بهای معاصر که همین تولیدات و محصولات مختلف فرهنگی دهه‌های اخیر بعد از انقلاب باشد، مورد غفلت واقع شده‌، تولیداتی ازاین‌دست، هیچ‌کجا جمع‌آوری نشده‌اند، بازبینی و بازخوانی نشده‌اند، تبدیلِ قالب صورت نگرفته و... همان وقت به صرافت این امر افتاده بودم که آن صوت‌ها را پیدا کنم و در همین‌جا به اشتراک بگذارم، اما جایی مسأله جدی‌تر شد که در فضای اینترنت هم هیچ ردی از این‌ها نبود، هیچ ردی... «رندانه‌ها» را که همان ابتدا گوگل به «رنگدانه‌ها» تغییر می‌داد! اصلاحش که می‌کردی برایت «کُردانه» را می‌آورد و تا دلت بخواهد «کتاب صوتی هنر رندانه به چپ گرفتن!» را با ویرایش‌های مختلف و صداهای متفاوت، با سانسور و بدون سانسور! «نوار کاست» را به واژگانِ جست‌وجو اضافه می‌کردی، در کنار و انواع نسخه‌های «رندان مست» را ردیف می‌کرد... ▫️▫️▫️ از جست‌وجوی اینترنتی ناامید شدم، رفتم سراغ آرشیو شخصی، متأسفانه در بین آن‌چه دردسترس بود چیزی نیافتم، باقی را هم که مدت‌هاست کارتن‌کرده، به انبار سپرده‌ام، انباری که دیگر نه امکان گذاشتن دارد و نه برداشتن! درب انبار را که به سختی باز کنی، باید منتظر سقوط بخشی از وسایل روی دست و پایت باشی... ▫️▫️▫️ خلاصه این‌که مع‌الاسف خودم چیزی نیافتم، اما به ذهنم رسید در همین‌جا از همه بزرگوارانی که این سیاهه را می‌خوانند درخواست کنم اگر در کنج گنجه‌ها و گوشه پستوها و انبارها، در آرشیو شخصی یا وسایل برجامانده از همین دهه‌های اخیر، دست‌رسی به نوار کاست «رندانه‌ها» یا نوارهای کاست «روایت‌گری» و «بیان خاطرات» امثال یا حتی سایر نوارهای صوتی مشابه دارید، محبت‌کنید ما را هم مستفیض کنید... اگر این امر محقق شد، ان‌شاءالله در حد توان، این محتوا در همین‌جا به اشتراک خواهم گذاشت... ممکن هم هست در لابه‌لای انبوه فایل‌های ذخیره‌شده در رایانه‌های شخصی، این صوت‌ها را بتوانید بیابید... منتظر عنایت‌تان هستم... ✍️ ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«پیشرفته‌ترین ابزار مخ‌زنی!» (اربعین‌نوشت۲۷؛ روزنوشت‌های سفر اربعین۱۴۰۴) |جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷
«جایگاه زنده و مردمی!» (اربعین‌نوشت۲۸؛ روزنوشت‌های سفر اربعین۱۴۰۴) |جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷| بعد از یادداشت قبل(اربعین‌نوشت۲۷) از یک‌سو با اصرار مصطفوی بر حذف محتوای مرتبط با ایشان مواجه بودم که هم‌چنان هم ادامه دارد و حقیر هم هم‌چنان بی‌ادبانه، حرف‌شان را نشنیده گرفته‌ام و از سوی دیگر اشتیاق عده‌ای از مخاطبان برای دیدن تصویری از چهره ... آری! آقامرتضایی که از او هم مانند «نوار کاست خاطراتش» و مانند «رندانه‌ها» کم‌ترین ردی در اینترنت پیدا نمی‌کنی، حالا از دوخط جمله شبهِ مدح، در یک گوشه‌خرابه‌ای با چندده‌نفر مخاطبِ محدود، ناراحت می‌شود! عجیب دنیایی است... عده‌ای دست‌وپا می‌زنند برای دیده‌شدن، لایک‌شدن و فالوورگرفتن؛ برای شهرت بیش‌تر، دست به هر کاری می‌زنند؛ اما این سو عده‌ای هستند که خو کرده‌اند به گمنامی و اگر کسی بخواهد آن‌ها را اندکی از کهف گمنامی خود بیرون بیاورد، رنجیده می‌شوند؛ به قول آقا «گمنامی برای شهوت‌پرست‌ها دردآور است، اگر نه همه اجرها در گمنامی است!» ▫️▫️▫️ بگذریم و برگردیم به روز اربعین، «مسیرةالاحرار»؛ را می‌بینم که مثل هرسال با کاروانی از بچه‌های شاهرود و... آمده‌اند پای کار فلسطین... حقاً اگر جمع بچه‌های نباشند، یک پای این برنامه می‌لنگد... پدر ، هم مثل هرسال جلوتر از دیگران، در خط مقدم این جبهه است... آن‌طرف‌تر را می‌بینم، باصفا و مشتی، مثل همیشه گرم و صمیمی می‌آید جلو... او هم ناراحت است و غُر می‌زند که این چه وضع برنامه‌ریزی است و از این حرف‌ها... این‌سو هم شیخ مشغول ارزیابی و برانداز کار است... از ابتدای سفر همدیگر را ندیده بودیم تا این لحظه و این مکان... ▫️ این‌ها، پرچم بسیار بزرگی از فلسطین را آماده کرده بودند که در طول مسیر روی دست جمعیت حمل شده بود، عکس‌هایی از شهدای مقاومت و چند عکس و طرح متفاوت را هم روی تخته‌سبک‌اسفنجی(فوم‌برد) زده‌اند و در بین جمعیت توزیع کرده‌اند... تعدادی هم پرچم‌های فلسطین و لبنان، روی پلاستیک فشرده(پلکسی) چاپ شده و پایینش جای دست دارد برای بلندکردن، شبیه همین‌هایی که شورای هماهنگی در راه‌پیمایی‌ها توزیع می‌کند... یک پرچم نسبتاً بزرگ فلسطین را پشت جایگاه برافراشته کرده‌اند و چند نفر نگه داشته‌اند، یک پرده از تصویر سیدحسن و عبارت «فإن حزب‌الله هم الغالبون» را هم دو نفر جلوی جایگاه نگه داشته‌اند... چند نفر هم که تصاویر را بلند کرده‌اند و دکور کامل شده است، یک جایگاه زنده و مردمی! ▫️ نمایندگانی از کشورهای مختلف، عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان، یمن و... ایران صحبت می‌کنند، پدر هم صحبت کوتاهی می‌کند و چند شعار می‌دهد و تلاش می‌کند جمعیت را به وجد آورد... مانند سال گذشته، اجرا و اداره برنامه در جایگاه با حجت‌الاسلام است، سخن‌رانی پایانی را هم خود ایشان انجام می‌دهد؛ بعد هم چند تکبیر و صلوات بلند! ▫️▫️▫️ در بین برنامه و را می‌بینم، مشغول تصویربرداری و مصاحبه و کار خودشان هستند، اما از خبری نیست... ▫️ گوشی زنگ می‌خورد، شماره است، اما پشت خط است، می‌گوید در راه که می‌آمده، ناگهان پایش تَقّی صدا می‌کند و دیگر نمی‌تواند حرکت کند، مردم زیر بغلش را گرفته‌اند و سوار یک گاری کرده‌اند و راهی منزل شده... خودش می‌گوید چیز خاصی نیست...، ما هم دل‌خوشیم که با استراحتی حل خواهدشد... ▫️ درست ۱۷ بهمن سال گذشته بود، بعد از اختتامیه مهرواره هوای‌نو در مسیر برگشت به قم، نیمه‌شب، نزدیک مرقد امام(ره)، تصادف سنگینی کرد که منجر به قرارگرفتن یک پلاتین نیم‌متری در فاصله زیر لگن تا زانو شد و امروز بیش از ۶ ماه از آن تاریخ گذشته. ▫️▫️▫️ برنامه که تمام می‌شود، هنوز نیم‌ساعتی بیش‌تر تا اذان مانده، برمی‌گردیم سمت حرم...؛ در راه مقابل مغازه‌ای، چند نفر، بساط فروش پتو مسافرتی متری به راه انداخته‌اند، توپ‌های قطور پتو را چیده‌اند کنار هم، خودشان هم روی آن‌ها ایستاده‌اند و زائران ایرانی و عراقی و پاکستانی و... هم دورتادور بساط‌شان را گرفته‌اند... ناخوداگاه جلب می‌شویم و می‌ایستیم به نظاره طرح و رنگ پتوها... در این بین یک خانم اصفهانی به نحوی که اطرافیانش بشنوند، بلند می‌گوید قیمتش خوب است، بخرید، آن‌طرف‌تر گران‌تر می‌دادند...؛ سوغاتی بدی نیست... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2