دعوا ڪن، ولی با ڪاغذت
اگر از ڪسی ناراحتی،
یڪ ڪاغذ بردار و یڪ مداد،
هرچه خواستی به او بگویی
روے ڪاغذ بنویس.
خواستی داد هم بڪشی،
تنها سایز ڪلماتت را بزرگ ڪن،
نه صدایت را.
آرام ڪه شدے برگرد
و ڪاغذت را نگاه ڪن.
آنوقت خودت قضاوت ڪن.
حالا می توانی تمام خشمِ نوشتههایت را
با پاڪ کُنت پاڪڪنی،
دلی هم نشڪاندهاے
وجدانت را هم نیازردهاے
خرجش همان مداد و پاڪڪن بود
نه بغض و پشیمانی،
آرے گاهی می توان از ڪورۀ خشم
پختهتر بیرون آمد.
مهربانتر زندگی ڪنیم ...🌼
#الهی_قمشه_ای
♥️
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
🌸🍃
روزتـــون قشنگـــــــ🌸🍃
هـمراه با مـوفقیت و سرشار از اتفاقات زیبا🌸🍃
بـراتـون روزے پـراز لطف خداوند🌸🍃
دلی آرام ، زندگی گـرم🌸🍃
و یڪ دنیـا سلامتی آرزومندم🌸🍃
♥️
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
🍃🌼
اونی ڪه تورو آفریده
هرگز فراموشت نمیڪنه...
☀️🌻💛
#خدایا_شکرت
.
خداحواسشبه تمومثانیه هاےزندگیت هست❤️
.
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
حضور آدمها در زندگی شما بیحڪمت نیست
💞🍃✍ آدمهاے خشمگین
به شما آرامش می آموزند
💞🍃✍ آدمهاے ریاڪار
به شما یڪرنگی و صداقت میآموزند
💞🍃✍ آدمهاے سرسخت و سختگیر
به شما نرمش می آموزند
💞🍃✍ آدمهاے وحشت زده
به شما شهامت میآموزند
💞🍃✍ آدمهاے سست و ضعیف
به شما ایمان میآموزند
💞🍃✍ آدمهاے سرد و بیروح
به شما عشق و مهربانی میآموزند
💞🍃 همیشه در رابطه با آدمایی ڪه وارد زندگیتان میشوند از خود بپرسید:
این شخص براے یادآورے و آموزشِ چه چیزے به من، فرستاده شده؟! 🍃💞
🍃🌸🌸🌸🍃
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫
در این شب زیباے زمستانی
✨بالاترین
✨آرزویم براے شما این است ڪه
✨حاجت دلتون
✨با حڪمت خدا
✨یڪی باشد
شبتون بخیر
و سرشار از مهر خدا💫
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
◍⃟🌦◍⃟🌦◍⃟🌧◍⃟🌦◍⃟🌦
خداے مهربانم .. 💙
براے شانههاے خسته، قدرے عشق....
براے گامهاے مانده در تردید، قدرے عزم....
براے زخمها مرهم....
براے اخمها لبخند....
معبودا...🍃🌼
براے پرسش چشمان ما، پاسخ....
براے خواهش دستان ما، باران....
براے خوابها، رؤیا....
براے این همه سرگشتگی، ایمان...
خداوندا..🍃🌼.
براے ظلمت جان، روشناییهاے پی در پی...
براے حیرت دل، آشناییهاے پرمعنا....
و براے عشقهاے خسته، قدرے روح.... عطا فرما.....
" آمیـن "🌼🍃
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
↬ ↫
°❀°🌼°❀°🌼°❀°🌼°❀°
#داستان (داستان مذهبی جذاب)
💕عشق علوی ،حب فاطمی 💕
✨قسمت اول : با من ازدواج میڪنید؟!✨
🌷توے دانشگاه مشهور بود به اینڪه نه به دختری نگاه میڪنه و نه اینڪه، تا مجبور بشه با دخترے حرف می زنه ... هر چند، گاهی حرفهاے دیگه اے هم پشت سرش می زدن ... .
🌸توے راهرو با دوستهام ایستاده بودیم و حرف میزدیم ڪه اومد جلو و به اسم صدام ڪرد ... خانم همیلتون میتونم چند لحظه باهاتون صحبت ڪنم؟ ... .
🌷ڪنجڪاو شدم ... پسرے ڪه با هیچ دخترے حرف نمیزد با من چه ڪار داشت؟ ... دنبالش راه افتادم و رفتیم توے حیاط دانشگاه ... بعد از چند لحظه این پا و اون پا ڪردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج ڪنم؟ ... .
💥چنان شوڪ بهم وارد شد ڪه حتی نمی تونستم پلڪ بزنم ... ما تا قبل از این، یڪ بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم ... حتی حرف نزده بودیم ... حالا یه باره پیشنهاد ازدواج ... ؟
☘پیشنهاد احمقانهاے بود ... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی ڪردم خودم رو ڪنترل ڪنم و محترمانه بهش جواب رد بدم ... .
🌷بادے به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما ... .
⚡️پرید وسط حرفم ... به خاطر این نیست ... .
🌻در حالی ڪه دل دل میزد و نفسش از ته چاه در میومد ... دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش ڪشیده و ادامه داد:
🔹دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته ڪه یا باید یڪی از موارد پیشنهادےشون رو قبول ڪنم یا اینجا رو ترڪ ڪنم ...
🌹براے همین تصمیم به ازدواج گرفتم ... شما بین تمام دخترهاے دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید ... رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم ... .
☘همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاڪستر بودم ...
🍂تا اینڪه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه ... .
دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش ... .
ادامـــــه دارد.........
↬ ↫
°❀°🌼°❀°🌼°❀°🌼°❀°
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
↬ ↫ °❀°🌼°❀°🌼°❀°🌼°❀° #داستان (داستان مذهبی جذاب) 💕عشق علوی ،حب فاطمی 💕 ✨قسمت اول : با من ازدواج
↬ ↫
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
داستان (داستان واقعی جذاب)
💕عاشقانهاے براے تو💕
قسمت_دوم: 👈 تا لحظه مرگ
☘تو با خودت چی فڪر ڪردے ڪه اومدے به زیباترین دختر دانشگاه ڪه خیلیها آرزو دارن فقط جواب سلامشون رو بدم؛ پیشنهاد میدے؟ ...
🌷من با پسرهایی ڪه قدشون زیر 190 باشه و هیڪل و تیپ و قیافهشون ڪمتر از تاپترین مدلهاے روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ... .
💥از شدت عصبانیت نمیتونستم یه جا بایستم ... دو قدم میرفتم جلو، دو قدم برمیگشتم طرفش ... .
🌻اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی ڪه به زور به 185 میرسی ... اومدے به من پیشنهاد میدے؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط میڪنی ... فڪر ڪردے ڪی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباسهاے مارڪدار من بنداز ... یه لنگ ڪفش من از ڪل هیڪل تو بیشتر میارزه ... .
🍁و در حالی ڪه زیر لب غرغر میڪردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوستهام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا میپرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف ڪردم ... .
🔸هنوز آروم نشده بودم ڪه مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فڪر ڪردم چی شده؟ بیچاره چیز بدے نگفته. ڪاملا مودبانه ازت خواستگارے ڪرده و شرایطی هم ڪه گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادے مغرورے ... .
🔹خداے من ... باورم نمیشد دوست چند سالهام داشت این حرفها رو میزد ... با عصبانیت ڪیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج ڪن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سوارے ... .
♣️اومدم برم ڪه گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... .
♦️باورم نمیشد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فڪر میڪرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ... .
ادامــــه دارد......
• ↬ ↫
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
↬ ↫ °❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀° داستان (داستان واقعی جذاب) 💕عاشقانهاے براے تو💕 قسمت_دوم: 👈 تا لحظه مرگ ☘
داستان مذهبی واقعی و جذاب
❣عاشقانه اے برای تو ❣
هر روز یک قسمت در این کانال 👇
@Energy_pluas
حتما دنبال کنید و برای دوستاتون فوروارد کنید 🌼🍃
هر آن ڪه جانب اهل خدا نگهدارد
خداش در همه حال از بلا نگهدارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
ڪه آشنا سخن آشنا نگهدارد
دلا معاش چنان ڪن ڪه گر بلغزد پاے
فرشتهات به دو دست دعا نگهدارد
#حافظ
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
↬ ↫ °❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀° داستان (داستان واقعی جذاب) 💕عاشقانهاے براے تو💕 قسمت_دوم: 👈 تا لحظه مرگ ☘
•ღ•⇨ ↬ ↫
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه اے براے تو:
قسمت سوم : 🔺آتش انتقام🔺
🌸چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینڪه اون روز مندلی زنگ زد و گفت ڪه به اون پیشنهاد ازدواج داده و در ڪمال ادب پیشنهادش رد شده ...
☂و بهم گفت یه احمقم ڪه چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد ڪردم و ... .
❣دیگه خون جلوے چشمم رو گرفته بود ... میخواستم به بدترین شڪل ممڪن حالش رو بگیرم ... .
🌷پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب ڪردے ... من اینطورے لباس می پوشیدم چون در شان یڪ دختر ثروتمند اصیل نیست ڪه مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار ڪنه ... .
🌼همون طور ڪه توے آینه نگاه میڪردم، پوزخندے زدم و رفتم توے اتاق لباسهام ... گرونترین، شیڪترین و زیباترین تاپ و شلوارڪ مارڪدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب ڪردم ... یڪم آرایش ڪردم ... و رفتم دانشگاه ... .
☘از ماشین ڪه پیاده شدم واڪنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه اے ڪه براش ڪشیده بودم میخندیدم ...
✍ادامــه دارد...
•ღ•⇨ ↬ ↫
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°