فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام ساندیس خور کوچولوی با معرفت دهه نودی👌👏
🦋
🌼یه دعایی قشنگی توے سوره اسرا
هست ڪه میگه :
«رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي
مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا»
یعنی خدایا منو توے (هر ڪارے و شغلی یا هرچیزے) به درستی وارد ڪن و به درستی بیرون بیار !
و همیشه از سمت خودت یه نیروے ڪمڪی
براے من بفرست !
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
◍⃟☞💙◍⃟☜
╔ ════════ ∞ ═╗
بخونید جالبه👌🌹
هوے گوسفند!
هی گوساله!
بزغاله!
اینها افتخاراتی بود ڪه دیشب از سوے یڪ رانندهے جوان ڪه ماشین خیلی محترمی داشت، نثارم شد.
به او گفتم بزن ڪنار، ڪارت دارم.
با حالت تهاجمی پیچید جلوے من.
مثل جومونگ در را باز ڪرد و هیڪل گنده اش را به بیرون پرتاب ڪرد.
آدرنالینم زده بود بالا. دستانم ڪمی می لرزدید.
فقط شانس آوردم ڪه داشتم آدامس می جویدم.
وقتی آدامس می جوم هم اعتماد به نفسم بیشتر است و هم اضطراب ڪمترے دارم.
با پرخاشگرے زد روے سینه ام و گفت: هاااا چیه؟؟
گفتم: ببین داداش. من یه چڪ از تو بخورم یه ماه دیگه جاش تومور مغزے درمیاد. اصلا تو بروسلی، تو آرنولد، تو مرحوم داداشی.
منم وروجڪ توے استاد ادر. دعوایی ندارم. فقط خواستم یڪ جمله بگم و برم.
ڪمی آرام شد و با لاتی گفت: بفرما
گفتم: ببین اخوے؛ من بچه ڪه بودم روستا زیاد میرفتم.
گاهی هم چوپانی میڪردم. باور ڪن هیچڪدام از گوسفندها و گوساله ها رانندگی نمیڪردند، و هیچ بزغالهاے هم مثل من سه چهار تا مدرڪ فوق لیسانس و دڪترا نداشت.
ازینا مهمتر، باور ڪن هیچ گوسفندے هم به اون یڪی نمیگفت ڪه هوے گوسفند، چرا مثلا راهت را ڪج ڪرده اے.
سرش را پایین انداخت.
گفت: آقا ببخش. این دهن لعنتی به لجن عادت ڪرده.
از بچگی توے دهنم فحش بوده. بابا و ننه ام هم همین بودن. عادت شده برام.
گفتم: آقا لامشڪل.
ولی خدایی به ڪسی فحش نده. حتی به حیوانات هم فحش نده.
عادت ڪه بشود ترڪ ڪردنش سخت است.
وقتی رفت با خودم فڪر ڪردم، حالا فحش دادن، بَده درست.
ولی تو چرا باید یه ڪارے ڪنی ڪه ڪسی فحش نثارت ڪنه؟!
👤 #دکترمحسنزندی💙
#xبهترینهابرایشماکهبهترینیدx
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
●━━━━━━───────
☞ 🌹🍃☜
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
🤲 #پروردگارا
ڪسی ڪه در دامان تـو پناه گرفت
طعم بیپناهی را نمیچشد
هر ڪس ڪه مدد از تـو گرفت بـی یاور نمیماند
آنڪه به تو پیوست
تنها نمیشود
#خداوندا ڪنارمان باش
قرارمان باش
و یارمان باش
🌙⭐️ شبتون پر از یاد خدا
💠 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
••﴿ #ازخالق_بهمخلوق 💌 ﴾••
.
« یُـسَـبِّحُ لِلّٰهِ ما فی السَّـمٰـوٰٺِ و ما
فِی الْاَرضِ الْمَلِـکِ القُـدُّوسِ
الْعَزیزِ الْحَکیم »
"هࢪ آنچه دࢪ آسمان ها و زمین است
خداࢪا مے سِتایند، خدایی ڪه
فࢪمانࢪواے هستی و بے نهایت
پاڪیزه و ٺواناے شڪست
ناپذیࢪ و حڪیم است."
♡•| سوره #جمعه، آیـه1 |•♡
.
با یاد توستــ ڪه چنین آرامم😌💚
••﴾💌'
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
در این هوای سرد و زیبای زمستانی
لحظههاے زندگیتون🌿
همیشه گرم و پر از عـشق و محبت.
▫️شبتون عـالـی▫️
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
#تلنگر🍃🌺
✨اگر ڪسی درون خود یڪ من محڪم و استوار نداشته باشد نمیتواند تغییرات زندگی را تحمل ڪند.
💫ڪلید توانایی تحمل تغییرات این است ڪه👇
خودت را "بشناسی"،
بدانی ڪه چه "ارزشی" دارے،
و از زندگی "چه می خواهی"
💫این سه👆 باید در ذهن تو ثابت باشند و فقط با اراده تو تغییر ڪنند،
نه با تغییرات بیرون..
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
••﴿ #ازخالق_بهمخلوق 💌 ﴾••
.
"پس ڪدامیڪ از نعمتهاے
پـروردگارتان را انڪار مےڪنید؟!"
[❄️💎الرحـمـٰن، 13 💎❄️]
.
.
با یاد توستــ ڪه چنین آرامم😌💙
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
💙
✨خدایا آنگونه زندهام بدار
🌸ڪه نشڪند دلی از زنده بودنم
🕊و آنگونه بمیرانم
🌸ڪه ڪسی به وجد نیاید از نبودنم...
🌸 خداوندا...
🕊تو را ستایش میڪنم
🌸زیرا وقتی در تنگنا بودم
🕊 و تو را طلبیدم فریاد برآوردم
🌸و از تو ڪمڪ خواستم تو به دادم رسیدے
✨خدایا...
🌸رحمت و محبت تو دائمی است
🕊آنانی ڪه به تو امیدوارند
🌸هرگز سرافڪنده نخواهند شد
✨خداوندا...
🌸راه خود را به من نشان بده ،
🕊راستی خود را به من تعلیم بده
🌸و مرا هدایت فرما ،
🕊زیرا تو تنها مدد ڪننده من هستی
🌸و من همیشه به تو امیدوارم.
آمیـن
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
💛☀️
"چهار نون راهگشا..!"
یڪم: "نبین..!"
۱- عیب مردم را نبین.!
۲- مسائل جزئی در زندگی خانوادگی را نبین.!
۳- ڪارهاے خوب خودت را ڪه براے دیگران انجام میدهی نبین.!
۴- گاهی باید وانمود ڪنی ڪه ندیدے.! (اصل تغافل)!
دوم: " نگو..!"
۱- هر چه شنیدے نگو.!
۲- به ڪسی ڪه حرفت در او تاثیرے ندارد، چیزے نگو.!
۳- سخنی ڪه دلی بیازارد نگو.!
۴- هر سخن راستی را هر جا نگو.!
۵- هر خیرے ڪه در حق دیگران ڪردے نگو.!
سوم: "نشنو..!"
۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد.!
۲- وقتی دو نفر آهسته سخن میگویند سعی ڪن نشنوی.!
۳- غیبت را نشنو.
۴- گاهی وانمود ڪن ڪه نشنیدے. (اصل تغافل)!
چهارم: " نپرس..!"
۱- آنچه را ڪه به تو مربوط نیست، نپرس.!
۲- آنچه ڪه شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس.!
۳- آنچه باعث آزار شخص میشود، نپرس.!
۴- آن پرسشی ڪه در آن فایدهاے نیست، نپرس.!
۵- آنچه ڪه موجب اختلاف و نزاع میشود، نپرس.!
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
••﴿ #ازخالق_بهمخلوق 💌 ﴾••
.
.
" أَ لـَیْـسَ الـلّٰـهُ بـِکـافٍ عـَبـْدَهـُ "
آیا خداوند براے بنده اش ڪافی نیست؟!
💙•| سوره زمر 10|•💙
💫در این سخن، خداے مهربون
درِ گـوشی به بندههاش میگه:
تو همه چی رو به من بِـسـپُر،
من حلش میڪنم! :)))
.
.
با یاد توستــ ڪه چنین آرامم😌💙
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
همیشه به بخش روشنتر زندگی نگاه ڪنید درست مانند گل آفتابگردان ڪه به سوے آفـتــاب نگاه می ڪند نه ابرهاے سیاه🌻
༊͜͜͡࿐ྀུ͜🍃🌻࿐ུ❥
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
همیشه به بخش روشنتر زندگی نگاه ڪنید درست مانند گل آفتابگردان ڪه به سوے آفـتــاب نگاه می ڪند نه ابره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙💙💙
به من می گفتن دیوونه،ولی من دیوونه نیستم!
قضیه بر می گرده به چند سال پیش،بعد از اینڪه مادرم فوت ڪرد واسه اینڪه از خاطرات خونه خلاص بشم یه آپارتمان توے ساختمونی چند طبقه اجاره ڪردم،اما خیلی زود فهمیدم توے همسایگیم یه مادر و پسر زندگی می ڪنن ڪه از شانس من پسرِ هم اسم من بود!
مادرش هم دائم اون رو صدا می زد،لحن صداش طوری بود ڪه حس می ڪردم مادرم داره صدام می زنه،روزهاے اول ڪلی ڪلافم میڪرد اما بعدش سعی ڪردم از این اتفاق لذت ببرم، شروع ڪردم به جواب دادن!
مادرِ اون ور دیوار به پسرش می گفت شام حاضره،من این ور دیوار جواب می دادم الان میام،خیلی احمقانه بود ولی خب من صداش رو واضح می شنیدم،فڪر میڪردم مادرمه! می گفت شال گردن چه رنگی واست ببافم،می گفتم آبی،حتی وقتی صبح ها بیدارش میڪرد بهش التماس میڪردم بذاره پنج دقیقه بیشتر بخوابم!
راستش من هیچ وقت پسرش رو ندیدم،فقط چند بار خودش رو یواشڪی از پنجره دید زدم ڪه می رفت بیرون،موهاش خاڪستری بود،همیشه با ڪلی خرید بر میگشت.
یه بار هم جرأت ڪردم و واسش یه نامه نوشتم'من هم اسم پسر شما هستم و شما رو مثل مادرم دوست دارم'!
تا اینڪه یه روز داستان بدجور بیخ پیدا ڪرد،یڪی از دوستهام فهمید تو خونه دارم با خودم حرف میزنم،اونم دلسوزیش گل ڪرد و تا به خودم اومدم دیدم به زور بردنم تیمارستان،می گفتن اسڪیزوفرنی دارم!
توے تیمارستان ڪلی داروے حال به هم زن به خوردم دادن و واسم پرونده تشڪیل دادن،من چند هفته اے بین بیمارهاے اسڪیزوفرنی زندگی می ڪردم ڪه یڪیشون فڪر میڪرد 'استیون اسپیلبرگ' شده،یڪی دیگه هم فڪر میڪرد تونسته با روح 'بتهوون' ارتباط برقرار ڪنه،حالا این وسط من باید ثابت میڪردم ڪه فقط جواب زنِ همسایه رو می دادم،اما هر بار ڪه داستان رو تعریف میڪردم دڪترها می گفتن همسایه ات اصلا ڪسی رو نداره،تنها زندگی میڪنه!
دیگه ڪمڪم داشت باورم می شد ڪه دیوونه شدم!
تا اینڪه یه روز زد به سرم و لباس دڪتر رو پیچوندم و پوشیدم و از تیمارستان فرار ڪردم،صاف رفتم سراغ زنِ همسایه،اما از اون خونه رفته بود،فقط یه نامه واسم گذاشته بود:
من هم شما رو مثل پسرم دوست دارم،پسرم اگه زنده بود،الان هم سن شما بود!
😔😔😔😔
💙💙💙💙