eitaa logo
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
144 دنبال‌کننده
190 عکس
646 ویدیو
23 فایل
Ŧ 🔷ختم قرآن مجازے☀ فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ مزمل/ 20 پس هرآنچه براے شما امڪان داردقرآن بخوانید. قال النبی(ص):«نوروا بیوتڪم بتلاوة القرآن » «نورانی ڪنیدخانه‌هاے خودرابا تلاوت قرآن ڪریم ». https://eitaa.com/joinchat/3671326949Cf91e492d6f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸دور گردون گر دو روزے بر مـراد ما نرفت 🌸دائما یڪسان نباشد حال دوران غم مخور 🌸امـروزتـون پـر از عـشق و لبخندـ 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
📗 👇🏻 هرچه ما انجام دادیم اونها نوشته بودند. هر روز یڪ قسمت در این ڪانال حتما حتما بخونید و براے دوستاتون هم بفرستید ڪه ان شاالله تلنگر و تذڪرے باشه برامون            _اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج_😭👌🏻 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
📗 #متن_ڪتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 👇🏻 هرچه ما #شوخی_شوخی انجام دادیم اونها #جدے_جدے نوشته بودند. #سه_دق
📝 متن کتاب 🔖 📝 👇 📖کتاب سه دقیقه تا قیامت داستان زندگی یک جانبازمدافع حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد . ⚡️اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است...🌞 🌟البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه...🕊 ✨در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم: 🧒پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. 🍃در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. 🕊سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💠 با اصرار و التماس و دعا و نماز به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند..😢 🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند👌 ♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.😢 💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم... در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...!😢 ادامه دارد... 🍃🌹 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمدﷺوَعَجِّل فَرَجَهُم @Energy_pluas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز باورهايتان را ورق بزنيد، و ڪمي ويرايشش ڪنيد. شايد صفحه اے بايد اضافه، و يا حذف بشود... 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 #تجربه_نزدیک_به_مرگ_جانباز_مدافع_حرم 📝 #قسمت_اول 👇 📖کتاب سه دق
📝 🔖 📝 👇 . (حتما بخونید واقعا رزق معنویتونه و فوق العاده تاثیر گذار و زیباست.) 🔰البته آن زمان سن من ڪم بود و فڪر می‌ڪردم ڪارخوبی می‌ڪنم ڪه براے مردنم دعا می‌ڪنم. ♦️ نمی‌دانستم ڪه اهل بیت ما هیچ گاه چنین دعایی نڪرده اند. آنها دنیا را پلی براے رسیدن به مقامات عالیه می‌دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💠نیمه‌هاے شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. 🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالاے سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام ڪردم. ✨ایشان فرمود: با من چه ڪار دارے؟چرا انقدر طلب مرگ می‌ڪنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. ♦️ اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 🍀می خواستند بروند ڪه با التماس جلو رفتم و خواهش ڪردم من را ببرند. التماسهاے من بی‌فایده بود. ✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جاے خود و گویی محڪم به زمین خوردم.. 🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه ڪردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.. 🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می‌خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد می‌ڪرد! 🔺روز بعد دنبال ڪار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند ڪه متوجه شدم رفقاے من حڪم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. ☑️ سریع موتور پایگاه را روشن ڪردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔶 در مسیر برگشت در یڪ چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 🔷از سمت چپ با من برخورد ڪرد! آنقدر حادثه شدید بود ڪه من پرت شدم روے ڪاپوت و سقف ماشین و روے زمین افتادم. 🔴 راننده پیاده شد و می‌لرزید‌ 🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه ڪردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد می‌ڪرد...! ادامه دارد.... ☺️ ✨🤲✨