C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
📝 متن کتاب سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت سیزدهم👇 📘از دیگر اتفاق
📝 متن ڪتاب سه_دقیقه_در_قیامت
🔖 تجربه نزدیڪ به مرگ جانباز مدافع حرم
📝 قسمت چهاردهم👇
🍃اوایل ماه شعبان بود ڪه راهی مدینه شدیم.
یڪ روز صبح در حالی ڪه مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم ڪه مأمور وهابی دوربین یڪ پسر بچه را ڪه می خواست از بقیع عڪس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهاے قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم ڪه به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه میڪرد. یڪباره دستم را گرفت و به فارسی و با صداے بلند گفت: چی میگی؟دارے لعنت میڪنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول ڪن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع ڪرد.
یڪدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یڪباره ڪشیده محڪمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن ڪردند.
🔆 یڪی از مامورین ضربه محڪمی به ڪتف من زد ڪه درد آن تا ماه ها مرا اذیت میڪرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج ڪردند و فرار ڪردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجراے درگیرے در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدے و ڪتف شما آسیب دید و براے همین #ثواب_جانبازی_در_رڪاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر ڪوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر ڪرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میڪرد.
♦️خالصانه فعالیت میڪرد و در مسجدے شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یڪ بار ڪه با ماشین در حرڪت بود از چراغ قرمز عبور ڪرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم ڪه در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی ڪه در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی ڪه در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سڪته ڪردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد ڪردم.
هیچ چیزے از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یڪی از دوستان پدرم ڪه اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهداے شهرمان به خاڪ سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب ڪردم تشییع او را به یاد داشتم ڪه در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من براے جهاد به جبهه نرفتم به دنبال ڪاسبی و خرید و فروش بودم ڪه براے خرید جنس به مناطق مرزے رفتم ڪه آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهداے رزمنده به شهر منتقل شد و فڪر ڪردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی ڪه از شهدا یادم ماند مربوط به یڪی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم ڪه در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یڪ ڪوچه باریڪ و تاریڪ عبور ڪردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را میزدیم و سریع فرار میڪردیم.
💥یڪ شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان ڪوچه بودم ڪه دیدم رفقاے من ڪه زودتر از ڪوچه رد شدن یڪ چسب را به زنگ یڪ خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یڪی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روے زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود ڪه من قبلا از این ڪارها کرده ام، براے همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه ڪار می ڪنی!
🌿 هرچه اصرار ڪردم ڪه من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوے چشم همه حسابی مرا ڪتڪ زد.
🥀 این جوان بسیجی ڪه در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهاے پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و ڪتڪ خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود ڪه به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت ڪرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست ڪه آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوے.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول ڪردم.حدود یڪی دو سال از گناهان اعمال من پاڪ شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدے؟گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم ڪه چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاڪ ڪند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر ڪارهاے گذشته در آن ماجرا بیتقصیر نبودے...
ادامه دارد..
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
📝 متن ڪتاب سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیڪ به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت چهاردهم👇 🍃اوایل ماه شع
💙
جالبه حتما بخونید
وبرای دوستاتون بفرستید
ڪه ان شاالله تلنگر و تذڪرے باشه برامون
✨《اَللّهُمَّ اجعَل عَواقِبَ امُورِنا خَیراً》✨
خدایا آخر و عاقبت ڪارهاے ما را ختم به خیر ڪن🤲🏻
🍃🌼
خدایا💙
همیشه دلتنگی ام را در دریاے آغوش تو ریختم، عجیب این دریا معجزه میڪند
مهربانا 💙
این معجزه را براے عزیزانم مقرر فرما
تا تمام غمهایشان در دریاے بیڪران آغوشت به آرامش بدل شود
پروردگارا💙
در این دنیاے پُر از مشڪلات
دستهایمان را بگیر
و بهترینها را برایمان مقدر فرما...
آمین
💙..🍃🌼
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
📝 متن ڪتاب سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیڪ به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت چهاردهم👇 🍃اوایل ماه شع
📝 متن ڪتاب سه_دقیقه_در_قیامت
🔖 تجربه نزدیڪ به مرگ جانباز مدافع حرم
📝 قسمت پانزدهم👇
🍀وقتی ڪه مشغول به ڪار شدم حساب سال داشتم.
یعنی همه ساله اضافه درآمدهاے خودم را مشخص میڪردم و یڪ پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میڪردم.
🔰با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس را ایشان بده و رسیدش را بگیر.
☘ در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم. مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد.
♦️من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید.
🌿 وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
هفته بعد وقتی رسید همه را آورد.
🍃 با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است!
گفتم:این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم.
🔆 او هم گفت فرقی ندارد! با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که خمس من میخواهم به دفتر ایشان برسد.
🌿هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه.
از آن سال بعد هم خمسم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم.
🔴یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده.
♦️همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته حالی داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود.
❗️برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند.
♨️ پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ انقدر اوضاع او مشکل داشت با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد.
♻️من هم قبول نکردم. در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در بر زخ وارد شوند.
🔰دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت:
وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند.
♻️ این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید
۱۰ برابر آن در نامه عمل ثبت میشود اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود.
♨️ اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند میگذرد.
❎ حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود!
❗️ گویی حق بدن را هم خدا بخشیده
اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق و در حق النفس میشد.
💠در روزگار جوانی با رفقا و بچههای محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. از سیگار نفرت داشتم آن روز با وجود کراهت برای اینکه انگشتنما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم.
❎ حالم بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس داشتم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم.
♨️این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی!
💥 انسان های مذهبی و خوبی را میدیدم که به حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر زدن به بدن گرفتار بودند...
ادامه دارد...
📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅
﷽
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا
خداوند دارای زیباترین نامهاست، او را
بدان نامها بخوانید.
C᭄زنـدگی بـا آیـههاC᭄
📝 متن ڪتاب سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیڪ به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت پانزدهم👇 🍀وقتی ڪه مشغو
📝 متن کتاب سه_دقیقه_در_قیامت
🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
📝 قسمت شانزدهم👇
🍃در مورد تشڪیل خانواده شاید احتیاجی به تذڪرے نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تڪامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشڪیل خانواده است.
🌸 وقتی هم ڪه فرزندے متولد شود خیرات و برڪات بر اهل خانه نازل می شود.
اما باید این را هم اشاره ڪرد ڪه در دنیا خیلی از مشڪلات و به خصوص تشڪیل خانواده همراه با سختی و گرفتارے است.
❤️خداوند در آیه ۴ سوره بلد میفرماید: به درستی ڪه ما انسان را در سختی و رنج آفریدهایم.
🌟 اما در آن سوے هستی مشاهده ڪردم که هر بار انسان در ڪنار خانواده و همسر خود قرار میگیرد خیرات و برڪات الهی بر او نازل میگردد.
🌹 و براے همین است ڪه پیامبر فرمودند: در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در ڪنار همسر خود از اعتڪاف در مسجد من محبوب تر است .
🍀از طرفی بسیارے از خیرات انسان توسط فرزند براے او ارسال میشود، شاید هیچ باقیات صالحاتی بهتر از فرزند صالح براے انسان نباشد.
♦️از نوجوانی یاد گرفته بودم ڪه هر کار خوبی انجام می دهم یا اگر صدقه میدهم ثواب آن را به روح تمام ڪسانی ڪه به گردن من حق دارند
🔰از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادران ما هدیه ڪنم.
🌿 به همین خاطر آن سوے هستی پدربزرگم را همراه با جمعی ڪه در ڪنارش بودند مشاهده ڪردم.
💥 آنها مرتب از من تشڪر میڪردند و میگفتند: ما به وجود اولادے مثل تو افتخار میڪنیم. خیرات و برڪاتی ڪه از سوے تو براے ما ارسال شده بسیار مهم و ڪارگشا بود.
💫 ما همیشه براے تو دعا میڪنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید.
💠در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج میڪنند، من هم با دختردایی خودم ازدواج ڪردم.
🌷 از طرفی بسیار اهل صله رحم هستم بیشتر مواقع به دنبال حل مشکِڪلات فامیل هستم و به همه سر میزنم و برڪت این مطلب را هم در زندگی خود دیدهام.
🔆 دعاے خیلی از اهل فامیل همواره مشڪلگشاے گرفتارےها من بوده.
✔️ حتی به من نشان دادند ڪه در برخی از گرفتارےها و مشڪلات مردم و حوادث سختی ڪه شاید منجر به مرگ میشد با دعاے فامیل و والدین برطرف شده...
🌺 چرا ڪه امام صادق می فرماید: صله ارحام اخلاق را نیڪو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاڪ، و روزے را زیاد میڪند و مرگ را به تاخیر میاندازد.
🌿 خیلی سخت بود. حساب و ڪتاب خیلی دقیق ادامه داشت .ثانیه به ثانیه را حساب میڪردند .
زمانهایی ڪه در محل ڪار حضور داشتم را بررسی میڪردند ڪه به بیت المال خسارت زده ام یا نه...
🙏 خدا رو شڪر این مراحل به خوبی گذشت. زمان هایی را ڪه در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه ڪردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندے ڪه جزو عمرت حساب نمیڪنیم.
می توانیم به راحتی از این دوسال بگذریم .
♦️در آنجا برخی دوستان همڪاران و آشنایان را میدیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم ڪه هنوز در دنیا بودند!
🍀 میتوانستم مشڪلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم، عجیب بود ڪه برخی از دوستان همڪارم را دیدم ڪه به عنوان شهید و بدون حساب و بررسی اعمال به سوے بهشت برزخی میرفتند.
🌸 چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم.به جوانی ڪه پشت میز بود گفت:
برای بسیارے از همڪاران و دوستان از شهادت را نوشتهاند به شرطی ڪه خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند.
💠 به جوان پشت میز گفتم: چه ڪار ڪنم ڪه من هم توفیق شهادت داشته باشم ؟
🔴او هم اشاره ڪرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر عجل الله ،رهبرے شیعه با #ولی_فقیه است.
پرچم اسلام به دست اوست.
🍃همان لحظه تصویرے از ایشان را دیدم!
ادامه دارد..
📌ڪپی با ذڪر صلوات به نیت تعجل در فرج ازاد میباشد
🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸
❅❅❅❅❅❅❅❅