eitaa logo
مصباح قرآنیان ۳
1.9هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
6.6هزار ویدیو
560 فایل
با سلام اطلاع رسانی کلیه برنامه های قرآنی مرکز قرآن ، عترت و نماز اع س نهاجا به متسابقین و فعالان قرآنی در سطح کل‌ کشور وآموزش قرآن کریم (از مبتدی تاپیشرفته ) با مسابقات جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼 | سوره لقمان - آیه ۱۱ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💠(هَٰذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ این است آفرینش خدا. پس به من نشان دهید آنها كه غیر اویند [و شما به عنوان معبود برگزیده‌اید] چه چیزی آفریده‌اند؟ [آنها چیزی نیافریده‌اند] بلكه ستمكاران در گمراهی آشكاری هستند. (۱۱) ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ۴ @quranekarim1398
📚 معنای خانه داری یعنی ؛ تربیت انسان 🔸 فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) یک زن اسلامی است ، زنِ در بالاترین طراز زن اسلامی ، یعنی در حدّ یک رهبر ، امّا همین زنی که از لحاظ فضایل و مناقب و حدّ وجودی میتوانست پیغمبر باشد ، همین زن مادری میکند ، همسری میکند ، خانه‌داری میکند ؛ ببینید اینها را باید فهمید . 🔸 این فریفتگان غافلِ -انسان چه بگوید؟- حرفهای پوچ غربی‌ها ، این‌قدر خانه‌داری را تحقیر نکنند . معنای خانه‌داری زن انسان است ، معنایش تولید والاترین و بالاترین محصول و متاع عالم وجود است ؛ یعنی بشر . خانه‌داری یعنی این . بیانات حضرت آیت الله امام خامنه ای (حفظه الله) 🗓 ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ ❤️ ❤️ 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @quranekarim1398
مقام عرشی حضرت زهرا_5.mp3
12.48M
"س" ۵ ✨ ما در دنیا، تعیین کننده‌ی میزان بهره‌ی ما از شفاعت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در آخرت است! گاهی آنقدر بد زندگی میکنیم؛ که ایشان میفرمایند؛ بسبب اعمال شما در دنیا، در قیامت، به اندازه سیصد سال میان من و شما فاصله می‌افتد... ✦ سبک زندگی ما، به کدام سمت می‌بردمان ؟ 🎤 @ostad_shojae @quranekarim1398 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
آرزوی مرگ کردن مال هجده ساله نیست عرشیان با گریه امّا، مستجابش می‌کنند... @quranekarim1398 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
👇🏻👇🏻👇🏻
‍ ┄━•●❥ ❥●•━┄ محکم تر از قبل کوله ام را در دست گرفتم و کشان کشان راه افتادم. سارینا و نامزدش جلوی درب خروجی دانشگاه بودند، مسیرم را به سمتی که آنها را نبینم کج کردم و تند تند قدم برداشتم، بی آنکه مقصد مشخصی داشته باشم. همه جا سوت و کور بود، کوچه پس کوچه های تهران خلوت تر از همیشه... کوله ام را روی دوش انداختم و چند ساعتی در خیابان های اطراف پرسه زدم. تلفنی با سمیرا صحبت کردم، گفت امروز دومین روز غیبت فرزام بوده، فقط فردای آن روز کذایی به دانشگاه رفته، کرکر خنده بچه ها به راه بوده اما فرزام از کوره در نرفته... منتها غیبتش از برای چیست نمی داند! . . فردا آخرین روز کلاس قبل عید است، نمی دانم دو به سه می رسد یا نه! نکند ضرب المثل "تا سه نشه بازی نشه" در مورد نیامدنش صدق کند! بعد گذشت یک هفته، هنوز ماجرای آن روز کذایی برایم داغ داغ است، آنقدر که جگرم را آتش می زند. زیادی روی معادلات فرزام دقیق شدم، شورش را در آوردم. اصلا به من چه ربطی داشت حل این معادلات! من را با فرزام چه کار! کشف پلاک سوخته و تسبیح خاکی چه دخلی به من داشت. آنقدر کنجکاوی کردم که در این میان ماجرای مچاله شدن معنا دار قلبم را نفهمیدم..! چند وقتیست دلم برای خروس همسایه تنگ شده، نمی دانم گوش های من سنگین شده اند و صدایش را نمی شنوند یا خروس هم به ملکوت اعلی پیوسته! نکند همسایه محترم، خروس را به زادگاهش برگردانده که خبری از سر و صداهایش نیست... مادر رخت چرک به دست وارد اتاق می شود. _تو چیزی برا شستن نداری؟ +نه! از دور رفتنش را نظاره می کنم. دلم نیاز به شست و شو داشت، کاش می شد دل ها را لای رخت چرک ها توی ماشین لباسشویی ریخت، کمی پودر از عصاره عقل و کمی هم نرم کننده از نوع شادی اضافه کرد تا آنقدر در داخل آن بچرخد و بچرخد بلکه این دل دوباره مثل روز اولش بشود! . . آفتاب رخ نموده و برف ها ذره ذره آب شده اند. با شال و کلاه وداع کرده و آن ها را تا سال بعد به خدا می سپارم. هر چه چشم چرخاندم بلکه فرزام را ببینم، نبود که نبود. فرزام با برف ها آب شده و رفته بود توی زمین! صدای ویبره گوشی ام را حس کردم، مهبد بود! دلم هری ریخت، هر چه رد تماس می دادم ول کن ماجرا نمی شد. صدای سمیرا را درآورد: «کشت خودشو، یه پیام بده سرکلاسی!» قایم موشک بازی کردم و پشت مرجان پنهان شدم، پیامی را نوشتم و ارسال کردم. استاد محترم اگر می دید دمار از روزگارم درمی آورد. استاد که آنتراک داد با مهبد تماس گرفتم، بالاجبار برای ساعت چهار توی کافی شاپ قرار گذاشتم. تماس که قطع شد، خیره شدم به نقطه ای دور... حرفی برای زدن باقی نمانده بود، این پیله کردن مهبد برای پروانه شدن بی فایده بود. در فکر غوطه ور بودم که طنازی سمیرا شروع شد: «اگر دیدی دختری گوشی به دست بر دیواری تکیه کرده، بدان عاشق شده ست و گریه کرده...!» خنده اندکی روی لب هایم مهمان شد و زبانم او را دیوانه خطاب کرد. گفت: «دیوونه منم یا تو؟! می دونم الان تو فکر یه راه حلی هستی که یه جوری بپرونیش!» خنده تلخی زدم: «احسنت! منتها قبلا پروندمش، اما این پرواز بلد نیست.» چشمکی زد و جواب داد: «پس لابد می خوای بچزونیش!» اعتراض آمیز گفتم: «کی اینکاره بودم خودم خبر نداشتم!» سرفه ای کرد و گفت: «والا تا چند وقت پیش اگه این حرف رو می زدی قبول می کردم اما قضیه برادر لاکچری این حرفت رو نقض می کنه!» چشم غره هایم چشم هایش را از حدقه در می آورد. سکوت را بر کل کل کردن ترجیح می دهم و سرجایم برمی گردم. ┄━•●❥ ادامه دارد... 🌸🍃 @quranekarim1398
📲 گفتگو(چت)خودمونی با قرآن کریم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🔸👤چطور رزق و روزی ام زیاد شود؟ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای قرآن ای راه زندگی ..‌. ای آیاتت رمز بندگی ..‌. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
سلام بر فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴آمد او از کوچه اما از علی رو می گرفت 🌴زیر چادر دستهایش را به پهلو می گرفت 🌴بازویش حتی توان شانه کردن هم نداشت 🌴تا که زینب را برای شانه گیسو می گرفت ▪️شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد ┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅ @quranekarim1398