eitaa logo
مصباح قرآنیان ۳
1.9هزار دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
560 فایل
با سلام اطلاع رسانی کلیه برنامه های قرآنی مرکز قرآن ، عترت و نماز اع س نهاجا به متسابقین و فعالان قرآنی در سطح کل‌ کشور وآموزش قرآن کریم (از مبتدی تاپیشرفته ) با مسابقات جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
آئین مراسم افتتاحیه اولین دوره مهدویت با حضور حجت الاسلام والمسلمین بیات در مجتمع یاوران مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄   امروز قبل از شنیدن صدای خروس همسایه نه تنها از خواب دل کنده ام، بلکه چادر به سر در انتظار آمدن فرزام به سر می برم. شکمم به غارو غور می افتد، ممکن است جلوی فرزام آبروریزی کند، بهتر است نان، عسل و چای خوشرنگ مادر را مهمان شکم مبارک کنم تا آبرو داری کند. چای مادر دم کشیده و مثل آب انار شده بود، پدر و مادر هر دو مشغول خوردن صبحانه و خوش و بش های خودمانی شان بودند با سرو صدا وارد آشپزخانه شدم. مادر با خنده گفت: «به به سحرخیز شدی چه زود شال و کلاهم کردی، حالا اگه با من قراد داشتی باید نیم ساعت جلوی در حیاط وایمیستادم تا زیر پاهام علف سبز بشه..!» مادر یک ریز می گفت و پدر هم با خنده همراهی اش می کرد. کمی تا قسمتی ابری خجالت مهمان چهره ام گشت و گونه هایم مانند لبو سرخ شدند. با صدای زنگ آیفون تندی به عقب برگشتم. علی سر رسید و در را باز کرد. خمیازه کشان گفت: «شازده خانوم، شاه داماد جلوی در با اسب سفید منتظر شما هستند تشریف ببرید لطفا! تا ما هم نفسی در این خانه بکشیم. والا بخدا. کله سحری هم دست بردار نیست این پسره...» چشمانم کوسن مبل را زیر نظر گرفتند، بی درنگ کوسن را برداشتم و حسابم را با علی تسویه کردم. هر چند که جا خالی داد و ضربه وارده، نصف و نیمه مهمان تن تنومندش شد. لباسی تن درخت گردوی حیاط نیست. شاخه ها برهنه از برگ شده اند و باد شاخه های خشک را به رقص درآورده است. زمستان امسال برایم سرد نیست، سوزی را حس نمی کنم. تنم مثل بید نمی لرزد، گرمای محبت فرزام شعله عشق را شعله ورتر کرده و دلم را گرم گرم می کند و تنم سرمای سوزان را حس نمی کند. چشمانم به جمال چهره فرزام روشن می شود. فرزام گل رز صورتی به دست جلوی درب ماشین ایستاده و رمان متصل شده به گل را هی اینور و آن ور می کند. نگاهم که قفل نگاهش می شود خنده بر لبانش جاری می شود و این وسط دل بی جنبه من ادا بازی اش شروع می شود و قلب به تالاپ و تولوپ می افتد. خوش بش هایمان که از نیمه گذشت، درب ماشین را برایم باز می کند و مانند شاهزاده ها سوار می شوم. دو ساعت تا رسیدن به مکان مورد نظر زمان لازم داریم. باید اولین کارت را به دست خاص ترین فرد زندگیمان برسانیم. مگر می شود وصال رخ دهد بدون حضور ایشان! اولین دعوت را اختصاص دادیم به کسی که نبودش قلبمان را سخت به درد آورده بود. تسبیح خاکی در دست فاصله باقی مانده را ذکرگویان طی کردم. بالاخره چشمانم به جمالش روشن شد، اشک بر پهنای صورت جاری و دل بی وقفه می تپید. دیدار اینبار با دیدارهای قبلی زمین تا آسمان فرق داشت، اینبار مزه خاکی شدن را چشیده بودم. اینبار حلقه به دست بودم و کسی همراهم بود که خاکی تر از من بود. اینبار در دستانم کارتی بود که صاحبش کسی نبود جز صاحب الزمان. در برگه کوچکی نوشتم: «سلام آقا... الهی من فدای شما... آقا جان منت بگذارید و قدم برچشمهایمان بگذارید. پدری را در حقمان تمام کنید و مجلس مان را به جمالتان روشن... راستی آقای مهربانی ها دعوت مادر با شما. می دانم که دعوت شما را رد نمی کند. بی صبرانه منتظرتان هستیم.» یک قطره اشک هم ضمیمه کاغذ شد. دست نوشته را داخل کارت دعوت گذاشتم و پای عریضه جمکران بردم. دلبری هایمان که با آقا به پایان رسید سمت حرم بی بی حرکت کردیم تا دومین کارت مخصوص را به دستان مبارکش برسانیم. از بی بی معصومه هم خواستم تا از ضامن آهو، غریب الغربا دعوت کند. در مسیر برگشت مزار گمنام خاص را در پیش گرفتیم. شهید ابراهیم هادی... همان هادی دل ها که واسطه خاکی شدن فرزام بود و تحولش... مانده بود آخرین کارت که مربوط به رهبری بود، قرار شد فرزام فردا صبح اول وقت از طریق پست کارت دعوت را برایشان ارسال کند. فرزام نگاهش را از من بر نمی داشت، آخر سکوت بینمان را شکستم و گفتم: «مگه تا حالا منو ندیدی!» خندید و گفت: «امروز یه جور دیگه می بینمت. چقدر خوبه که دارمت. چقدر خوبه عشق آدم همپای آدم باشه. چقدر خوبه دل به دلم دادی و عروسیمون داره میشه عروسی بی گناه... خداروشکر که تو مال منی!» عاشقانه های فرزام شروع شده بود و من روی ابرها سیر می کردم. حواسمان به چراغ راهنما و باز شدن قفل ماشین ها نبود، با بوق ممتد ماشین ها و جمله راننده کناری که گفت: «د مشتی حرکت کن تا راننده ماشین عقبی با قفل فرمون نیومده سراغت. از ما گفتن بودا...» به خودمان آمدیم. فرزام آخرین نگاه عاشقانه اش را نصیبم کرد و راه افتاد. ┄━•●❥ ادامه دارد... 🌸🍃 @quranekarim1398
مداحی آنلاین - دعای ماه رجب - مهدی صدقی.mp3
1.39M
🌙دعای هر روز 🌓یا من ارجوه لکل خیر ... 🎙با نوای حاج 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @quranekarim1398
🖼: عاقبت شوم خاندان پهلوی 💠(سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون )💠 آیه آخر سوره مبارکه شعراء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به مناسبت ۲۴ بهمن سالروز شهادت حاج عماد مغنیه یادی کنیم از این سخنرانی شهید قاسم سلیمانی در رثای او: 🔹آن چیزی که قصاص خون عماد است شلیک یک موشک یا کشتن یک نفر نیست! قصاص خون عماد برچیدن این رژیم کودک کش صهیونستی است... 🔻بر همین مبناست که انتقام شهادت حاج قاسم هم تنها اخراج آمریکا از منطقه و شکستن هیمنه پوچ استکباری آن است
برگزاری دوره تربیت مربی مهدویت ساعت ۱۵ الی ۱۷ با حضوراستاد : حجت الاسلام والمسلمین حائری موضوع: امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در قرآن کریم مجتمع یاوران مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف
📚 📙معرفی کتاب ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ کتاب دو جلدی «نگین آفرینش»؛ درسنامه دوره مقدماتی است که توسط محمد امین بالادستیان، محمد مهدی حائری‌پور و مهدی یوسفیان تالیف شده است. 🔹در بخشی از مقدمه این کتاب می خوانیم: مهدویت اصیل‌ترین عقاید اسلامی و مهم‌ترین معارف مکتب اهل‌بیت (علیهم ­الاسلام) است. در آیات قرآن کریم و روایات اسلامی که در کتب فریقین آمده است، بشارت ظهور امام مهدی علیه الاسلام و حکومت عدالت‌گستر او به مسلمانان داده شده است. 🔹یکی از اولویت‌های حوزه‌های علمیه و عالمان دینی، بحث و بررسی متون دینی و پاسخ به شبهات موجود در ارتباط با موضوع مهدویت است. بنابراین مرکز تخصصی مهدویت به این امر مهم اقدام نموده است و ضمن تربیت نیروی کارآمد، آثار متعددی را به محققان و نیز عموم علاقمندان به مباحث مهدویت، تقدیم کرده است. در این راستا کتاب «نگین آفرینش» گامی نو برداشته و موضوعات مرتبط با مهدویت را با روشی جدید و متناسب با فهم عموم، به علاقه‌مندان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم کرده است. 🔺جلد اول کتاب «نگین آفرینش» از یک مقدمه و هفده درس و جلد دوم آن از یک مقدمه و دوازده درس تشکیل شده است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 @quranekarim1398 ┄┅─✵💝✵─┅┄