هدایت شده از کلیپ سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☎️زنگ عبرت:
🔴هاشمی: خوشحالم! اکنون می توانم راحت بمیرم!
وضعیت امروز ما، نتیجه تلاش این آقاست است.
✅کلیپ سیاسی
🌷خدا به پیامبر فرموده 7چیز را از من بخواه:
🌷1.علم زیاد:
قل رب زدنی علما...114طه
🌷2.آمرزش گناهان:
قل رب اغفر وارحم وانت خیرالراحمین..118مومنون
🌷3.از شر شیطان به من پناه ببر:
قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین.97 مومنون
🌷4.منزل بابرکت:
قل رب انزلنی منزلا مبارکا...29 مومنون
🌷5.توفیق صداقت:
قل رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعلنی من لدنک سلطانانصیرا..80اسرا
🌷6.آمرزش برای والدین:
قل رب اغفرلی ولوالدی وارحمهما کماربیانی صغیرا...24اسرا
🌷7.اگرعذاب گنهکاران را نشانم دادی،
من از آنان نباشم:
قل رب اما ترینی مایوعدون فلاتجعلنی فی القوم الظالمین.93 و94 مومنون
💕💕💕
✅قرآن ودعا
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند.
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش!
كشكول
#شيخ_بهايي
✅قرآن ودعا
#ایستگاه_تفکر
🍂🍃 إنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها
قسمتی از آیه 7 سوره اسراء
💠 ترجمه: اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید
✅این یکی از فرمولهای دقیق هستی است که معمولا افراد کمی اون رو جدی میگیرن‼️
#تلنگر
#قرآن_بخوانیم
✅قرآن ودعا
✨﷽
💠پيامبر خدا صلی الله عليه و آله فرمود:
🌷پنج چيز را قبل از پنج چيز، غنيمت شمار،
②جوانى ات را قبل از پيرى ات،
② تندرستى ات را قبل از بيمارى ات
③توانگرى ات را قبل از تهيدستى ات
④ آسودگى ات را قبل از گرفتارى ات
⑤ زندگى ات را قبل از مرگت.
⚠️نڪته : بهره ورى از «داشته ها» در مسير معنويت و هـدف و شناخت نعمتهاى الهى.
📚مكارم الاخلاق، ص 459
✅قرآن ودعا
✨﷽✨
🌷پیامبر اکرم صلی الله علیه واله:
🔻نادان دارای ده صفت می باشد که از عقل بی نصیب است،آنها عبارتند از:
①با هر ڪس معاشرت نماید، به او ستم می ڪند؛
② بر ڪسی ڪه زیر دست اوست، تعدّی می نماید؛
③ به آن ڪسی ڪه بالاتر از اوست، گستاخی می ڪند؛
④گفتارش از روی فڪر و اندیشه نیست؛
⑤ چون سخن می گوید، گناه می ڪند، و چون خاموش و ساڪت باشد، غافل می گردد؛
⑥اگر با فتنه ای مواجه شود به سویش می شتابد و در دست آن هلاڪ می گردد؛
⑦چون فضیلتی ببیند از آن روی گردان شود؛
⑧ از گناهان گذشته خود باڪی ندارد و در باقی عمرش دست از گناه ندارد؛
⑨از ڪار نیڪ سستی نماید و در انجام آن کُند باشد؛
⑩ نسبت به آنچه از دست داده یا ضایع ساخته بی اعتناست.
📚:تحف العقول/ص۲۸
💠 ✅قرآن ودعا
🌷﷽
💠روزى، یڪى نزد شیخ ابوسعید ابوالخیر آمد و گفت اى شیخ! آمده ام تا از اسرار حق، چیزى به من بیاموزى . شیخ گفت: بازگرد تا فردا . آن مرد بازگشت، شیخ فرمود تا آن روز موشى گرفتند و در حقه ( جعبه ) ڪردند و سر آن محڪم بستند .
💠 روز دیگر آن مرد باز آمد و گفت:اى شیخ آنچه دیروز وعده دادی، امروز به جاى آر. شیخ فرمان داد ڪه آن جعبه را به وى دهند. سپس گفت: ((مبادا ڪه سر این حقه باز ڪنى .))
💠مرد جعبه را گرفت و به خانه رفت . در خانه صبر نتوانست بڪند و با خود گفت: آیا در این جعبه چه سرى از اسرار خدا است؟ هر چند ڪوشید نتوانست که سر جعبه را باز نڪند . چون سر جعبه باز ڪرد، موشى بیرون جست .
💠 مرد، پیش شیخ آمد و گفت: ((اى شیخ!من از تو سر خداى تعالى خواستم، تو موشى به من دادى؟!)) شیخ گفت: ((اى درویش! ما موشى در جعبه به تو دادیم، تو پنهان نتوانستى بڪنی؛ سر خداى را چگونه با تو بگوییم؟ ))
📚 اسرار التوحید، ص ۲۱۳، با اندکى تغییر در الفاظ
✅قران ودعا