فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این مرد ژاپنی از ۷ اکتبر سال گذشته هر روز تنها بدون استثنا میره جلو سفارت اسراییل و فریاد میزنه نسل کشی و متوقف کنید چند بار خواستن دستگیرش کنن
🔸غیرت این یه نفر از تمام حکام عرب بیشترِ
.
#وعده_صادق
#سخنرانی_کوتاه
🔴 سه مشکل بزرگ دنیا ...
مردی به محضر امام سجاد (علیه السلام) آمد و از حال و روزگار دنیای خود شكایت كرد.
امام در پاسخ این مرد فرمود: «بیچاره انسان كه در هر روز، دستخوش سه مشکل است كه از هیچ یک عبرت نمی گیرد؛ در صورتی كه اگر عبرت می گرفت، مشکلات دنیا برای او آسان می شد.
🔸اول آنکه هر روز كه از عمر او می گذرد از عمر او كاسته می گردد، در صورتی كه اگر از مال او چیزی كاسته می شد قابل جبران بود، ولی كاهش عمر قابل جبران نیست.
🔸دوم اینکه هر روز، رزقی كه به او می رسد اگر از راه حلال باشد حساب دارد و اگر از راه حرام باشد عقاب دارد و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است.
🔸مشکل سوم از همه بزرگ تر است و آن اینكه هر روز كه از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند كه رهسپار بهشت است یا دوزخ؟
برگرفته از کتاب داستان دوستان اثر استاد محمدی اشتهاردی(ره)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#یحیی_سنوار
به میدان باز هم یحیی سر آورد
میان خاک و خون بال و پر آورد
به ما گفتند پنهان در زمین است
ولی از آسمانها سر درآورد
شهید یحیی سنوار
این پیکر ها هستند که بر زمین می اُفتند،
اندیشه ها هرگز...
#یحیی_السنوار
#خادمان_امین
.
🔻صحنه شهادت یحیی_سنوار؛ زیباترین صحنه شهادت یک رهبر بود. الهام بخشترین تصویر این دوره؛
درست مثل تصویر چگوارا که آمریکا اشتباه کرد آن را پخش کرد؛ پخش تصویر لحظات آخر زندگی یحیی از بدترین اشتباهات رژیم صهیونیستی بود.
رژیم خودش به همه نشان داد مقاومت یعنی چی...
#خادمان_امین
#یحیی_السنوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️نیروی زمینی مقتدر
🔺️گوشه ای از توانمندی رزمی یگانهای نیروی زمینی محوری ارتش جمهوری اسلامی ایران
📌 #داستان_واقعی #منبر_تلنگری
🔸مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
🔸می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
🔸گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
🔸تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …
#مذهبیهامراقب_رفتارمان_باشیم
❤️عاشقیبامعبود.
#وعده_صادق