eitaa logo
روابط عمومی انتظامی سلطانیه
106 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
21 فایل
یا رب الحسین(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 قانون قطعی خدا غلبه راه پیغمبران است/ پیروزی انقلاب غلبه حق بر باطل بود/ در جنگ تحمیلی همه علیه ما بودند اما پیروز شدیم ✏️ رهبر انقلاب، عصر امروز در دیدار رمضانی دانشجویان: خدای متعال که در قرآن مکرر گفته «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي‏»؛ کتب اللّه یعنی قانون قطعی خدا است که راه پیغمبران غلبه پیدا خواهد کرد. دیگر بحثی ندارد. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»؛ خدا از مؤمنین دفاع خواهد کرد، در این هیچ تردیدی نیست. یا «نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً»؛ در این هیچ تردیدی وجود ندارد، این قول خدای متعال است. خود ما واقعیتها را هم دیدیم. حالا ما اینها را یک روزی از قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه‌ی سجادیه نقل میکردیم، اما در زندگی خودمان تصور نمیکردیم. ✏️ ما در این سن خودمان دیدیم، پیروزی انقلاب را دیدیم. این غلبه‌ی حق بر باطل بود. کسی فکر نمیکرد، هیچکس اصلاً تصور نمیکرد. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت، گفت وقتی آن روزی که امام گفت شاه باید برود. ما گفتیم آقا چه حرفهایی میزند! یعنی کسی مثل آقای طالقانی! مرحوم آیت‌اللّه طالقانی آدم کوچکی نبود. یک مبارز عمیقِ عریقِ سابقه‌دارِ آن‌چنانی امیدوار نبود، اما شد. انقلاب پیروز شد. حادثه‌ی عجیبی بود جنگ تحمیلی. همه علیه ما، آمریکا علیه ما، شوروی علیه ما، ناتو علیه ما، کشورهای مسلمان علیه ما، ترکیه‌ی همسایه‌مان علیه ما، همه، همه. ما پیروز شدیم. در یک چنین جنگی که همه علیه ما بودند، ما پیروز شدیم. پس بنابراین تجربه‌های ما هم همین را نشان میدهد. ۱۴۰۲/۰۱/۲ 📩 رهبر انقلاب امروز در دیدار دانشجویان: 👈 حل مشکلات بنگاههای تولیدی راهش فقط «خصوصی‌سازی» بود / اداره‌ی بنگاه‌ها توسط دولت عامل مشکلات و فساد بود ✏️ در مورد مسئله‌ی خصوصی‌سازی که بعضی از دوستان گفتند و تکرار کردند و بیرون هم همانها را میگویند: هر قانون خوبی را ممکن است بد عمل کنند. اینی که ما امکانات کشور، امکانات تولیدی، کارخانجات، اینها را بدهیم دست دولت، دستگاههای تولیدی و بنگاههای تولیدی بزرگ را دولت نمیتواند، مشکلات به وجود می‌آید، فساد به وجود می‌آید. چه قدر در این چند سال این مسائل پیش آمده. این راهش فقط خصوصی‌سازی بود. هیچ چاره‌ی دیگری وجود نداشت واقعاً و این کار ناگهان انجام نگرفت. با فکر، با مطالعه، با پیش‌بینی، ساعتها بحث کردن انجام گرفت. بله، من قبول دارم، آن توقعی که بنده داشتم از خصوصی‌سازی، تا حالا آن توقع برآورده نشده. اما کارهای خوبی هم انجام گرفته. ✏️ اینی که شما میگویید بنگاه دولتی را دادند به بخش خصوصی، او دلارش را به دولت برنمیگرداند، این درست نیست. آنی که دلار را برنمیگرداند، همان بنگاه فعلاً دولتی است. ✏️ البته بخش خصوصی هم اشکالاتی دارد؛ مراقبت میخواهد، دقت میخواهد، رعایت میخواهد. ۱۴۰۲/۰۱/ 📩 رهبر انقلاب با اشاره به طرح موضوع رفراندوم از سوی یکی از دانشجویان: 👈 مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است؟ / در قضایای گوناگون نباید با شتاب‌زدگی برخورد کرد ✏️ حرف مردم را باید گوش بدهند، حرف مردم کجاست؟ خب مردم در همه‌ی مسائل که حرف ندارند یا یک حرف ندارند، باید فکر کنند، مطالعه کنند، سازوکاری دارد حرف مردم، حرف مردم همینی است که الان وجود دارد یعنی یک نفر را انتخاب میکنند بعنوان رئیس‌جمهور این مال مردم است، یک عده‌ای را انتخاب میکنند بعنوان نماینده‌ی مجلس این حرف مردم است،‌ حرف مردم را این‌جوری میشود فهمید دیگر. حالا یکی از برادران گفت رفراندوم اگر چنانچه شما این‌جوری میگفتند. اگر چنانچه از اول در همه‌ی مسائلی که پیش می‌آمد رفراندوم میکردید حالا آن حساسیت روی رفراندوم وجود نداشت. کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است، مگر همه‌ی مردمی که در رفراندم باید شرکت کنند و شرکت میکنند امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور میشود رفراندوم کرد؟ در مسائلی که تبلیغات میشود کرد، حرف میشود زد، از همه طرف اصلاً یک کشور را برای یک مسئله شش ماه درگیر بحث و جدل و گفتگو و دو قطبی‌سازی میکنند برای اینکه یک مسئله‌ای رفراندوم بشود. در همه‌ی مسائل رفراندوم بکنیم؟ این‌جوری نیست قضایا که این‌جور ساده آدم از روی‌شان [بگذرد] یکی از آفتها شتاب‌زدگی است، شتاب‌زدگی نباید بشود. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹ 📩 دو توصیه مهم امشب رهبر انقلاب خطاب به جوانان دانشجو: 👈 قصدتان دیده شدن نباشد / شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی بدهید نه به عکس
✏️ قصد دانشجو دیده شدن نباشد؛ ــ ببینید این را من تأکید میکنم ــ نه شخص دانشجو نه تشکل دانشجویی اینجور نباشد که یک حرفی را بزند برای اینکه دیده بشود. این بی‌برکت میکند کار را، حرف را بی‌برکت میکند، بی‌اثر میکند و ضرر هم دارد. ✏️ در فضای مجازی غرق نشوند؛ خب حالا فضای مجازی با همه‌ی حرفهایی که گفته میشود در کشور وجود دارد. شبکه‌های اجتماعی وجود دارد. بعضی‌ها نشسته‌اند که از طرف فضای مجازی سیل‌وار، تحلیل و خبر و مطلب و مبنا به اینها داده بشود این غلط است. شما روی فضای مجازی سوار شوید، شما فضای مجازی را هدایت کنید، شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی بدهید نه به عکس. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹ 📩 رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان: 👈 جوانان موتور پیشران حرکت کشورند / شهدا نقطه‌های برجسته‌اند، مثل شهیدان زندگی کنید ✏️ جوان ایرانی مورد کینه‌ی دشمنان است. ✏️ دشمن استکبار، کارتلهای صهیونیستی که بر اروپا و آمریکا تسلط دارند، اینها بلاشک با مسئولین جمهوری اسلامی خیلی بدند، دستشان برسد تکّه پاره‌شان میکنند. اما با جوانها بدترند. چرا؟ برای خاطر اینکه اگر جوانها و انگیزه‌های جوانها و جوانهای کشور نباشند از دست مسئولین کشور کاری بر نمی‌آید، کار را درواقع جوانها دارند انجام میدهند، حرکت و پیشرفت به دست جوانهاست لذا با جوانها کینه دارند اینها. از اول انقلاب تا امروز جوانها بودند که کارهای بزرگ را در جبهه‌های مختلف، میدانهای مختلف بعهده گرفتند و پیش بردند. من این را میگویم بیشتر برای اینکه مسئولین کشور توجه کنند و خوشبختانه توجه هم میکنند، از خیلی از جوانها استفاده میکنند، اما بیشتر استفاده باید بکنند در میدانهای مختلف. ✏️در میدان مدیریتهای دولتی، جوانهایی از قبیل شهید موسی کلانتری، شهید تندگویان، اینها وزیر بودند جوان جوان، جوان. شهید قندی، شهید عباسپور همینهایی که همه‌شان شهید شدند اینها جوان بودند. ✏️در میدان نظامی شهید همت، شهید خرازی، شهید بابایی، شهید حسن باقری، شهید شیرودی، شهید اردستانی، شهید صیاد شیرازی. ✏️در میدان هنر و ادبیات؛‌ شهید آوینی،‌مرحوم سلحشور، مرحوم طالب‌زاده، البته اینها آخر عمرشان سن‌شان بیشتر بود اما در همین جوانی اینها خیلی کارها کردند و امثال اینها که کم هم نیستند. ✏️در میدان علم و تحقیق؛ شهید تهرانی‌مقدم، مرحوم کاظمی‌ آشتیانی، شهید مجید شهریاری، شهید رضائی‌نژاد، شهید احمدی روشن. ✏️در همین زمان معاصر شما شهید حججی، مصطفای صدرزاده، آرمان علی‌وردی، روح‌الله عجمیان. اینها برجسته‌اند، نقطه‌های واقعاً برجسته‌اند. ✏️هزارها، ده‌ها هزار، صدها هزار جوان ایرانیِ مسئولیت‌شناس امروز وجود دارند، اینها موتور حرکتند. اینها موتور پیشران حرکت کشور و حرکت نظامند، همه‌ی شما، یکایک شما باید اینجوری باشید. مثل شهیدان زندگی کنید. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹ 📩 جوانهای عزیز! راه روشن انقلاب را با جدیت دنبال کنید/ کشور به آرمان‌خواهی و امید و عقلانیت احتیاج دارد ✏️ رهبر انقلاب عصر امروز در دیدار رمضانی دانشجویان: راه روشن را جوانهای عزیز! با جدّیت دنبال کنید؛ راه روشن انقلاب و اسلام و کشور و نظام و اینها را با جدّیت دنبال بکنید. کشور به شماها نیاز دارد. احتیاج دارید به آرمان‌خواهی ، احتیاج دارید به امید، احتیاج دارید به عقلانیت. آرمان‌خواهی یعنی همان افقهای دور که اشاره کردم. این اگر نباشد امکان ندارد. آرمان‌خواهی موتور حرکت است، موتور پیشران حرکت آرمان‌خواهی است. امید سوخت این موتور است، اگر امید نباشد این موتور حرکت نمیکند. آرمان‌خواهی در دلش میماند غصه‌اش را میخورد اگر امید وجود نداشته باشد. عقلانیت هم فرمان این موتور است. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹ 📩 رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان: 👈 وظیفه‌ی امروز دانشجوی مطلوب، «ایجاد تحوّل در جامعه خود و جهان» است / حرکت‌تان را مبنایی و با نگاه به افق‌های بلند تنظیم کنید ✏️ من میخواهم شما حرکت‌تان را مبنایی کنید؛ یعنی با نگاه افقهای بلند پیش‌رو حرکت‌تان را تنظیم کنید. خب شما اهل حرکتید دیگر. بالاخره بهترین جوانهای کشور غالباً دانشجوهای ما هستند و شما دانشجوهای مؤمن میخواهید حرکت کنید. من میخواهم این مقصود تأمین بشود: «نگاه به افقهای دوردست». ✏️ از من میپرسند به نظر شما وظیفه‌ی یک دانشجوی مطلوب و دارای همّت بلند و آینده‌نگر چیست؟ بنده جوابم این است: اول، ایجاد تحوّل در ذهن و در واقعیت جامعه‌ِی خود، این یک. بعد ایجاد تحوّل در ذهن و واقعیت جهان. تعجب میکنید؟ دانشجو مثلاً واقعیت جهان را عوض بکند؟ تعجب ندارد. شما امروز دانشجو هستید اما فردا همین دانشجوی امروز مدیر سیاسی است، اداره‌کننده‌ی یک بخش مهمی از کشور است. اینهایی که الان مسئولین کشورند دیروز دانشجو بودند دیگر مثل شما. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
📩 رهبر انقلاب با اشاره به جنگ تبلیغاتی دشمن برای بدبین کردن ما به خود: 👈 رسانه‌های دشمن می‌گویند ملت ایران از دین و انقلاب روگردان شده اما واقعیت‌های کشور برخلاف این است ✏️رسانه‌های جورواجور بدخواه اصرارشان این است که ثابت کنند ملت ایران از اعتقادات دینی روگردان شده، از احساسات انقلابی روگردان شده. آنها میگویند، یک دنباله‌هایی هم اینجا دارند، اینها هم میگویند، در فضای مجازی میگویند، در روزنامه میگویند، در حرفهای گوناگون میگویند که مردم از دین روگردان شدند. یک نفری که دچار غفلت باشد، فکر نکند، قبول میکند، باور میکند. اما یکدفعه میبینید شما شب قدر شد، جلسات امسال از پارسال پرشورتر است، تضرّع و گریه و ابتهال و حضور جوانها و اشک جوانها در این جلسات از پارسال بیشتر است، روز قدس میشود، جمعیت از پارسال فشرده‌تر است. 22 بهمن میشود، جمعیت دو برابر پارسال است. یعنی خلاف آنچه که او میگوید، وجود دارد، اما او وسوسه‌ی خودش را میکند. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
🎥 خانمی بدون روسری به حضور امام خمینی می‌رسد و می‌گوید: "اینکه مرا بدون حجاب پذیرفتید، نشان می‌دهد نهضت شما عقب مانده نیست." 🔰 جواب یک دقیقه‌ای امام راحل را بشنوید! https://eitaa.com/atashbekhtyar
💢 تا کور شود هر آنکه نتواند دید 🔹 «
࿇ ══━━━━✥𖠁✥━━━━══ ࿇ 💕••| سلام خواهر عزیز و گرامی |°°💕 وقتی تو را در خیابان با حجاب می بینم مخصوصاً با چادر مثل ماه درخشان می شوی 😍 ولی وای به حال روزی که دشمن بهت هجوم بیاورد و مثل بی حجاب ها بشوی مثل سایه بی روح و تاریک میشوی😔 تو این هجمه های فرهنگی دشمن خواهر گلم مواظب خودت باش 😊 𖡄░𖡄░𖡄░𖡄░𖡄░𖡄░𖡄░𖡄░𖡄 ༼  ༽ 「 🧕|🤵 🍃〰🌼〰️🌼〰️🌼〰️🌼〰🍃 ࿇ ══━━━━✥𖠁✥━━━━══ ࿇
🌹 با سلام و عرض ادب خدمت شما همراهان عزیز از امشب تا پیش از ماه ذالقعده ، به امید خدا هر شب حدود ساعت ۲۱ رمان تقدیم حضورتان می‌شود امید است که مورد پسند شما عزیزان واقع بشه . 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
✍️ رمان 💠 از پنجره اتاق نسیم خوش رایحه بهاری نوازشم می‌کرد تا خستگی یک شب طولانی را خمیازه بکشم. مثل هر روز به نیت شفای همه بیمارانی که دیشب تا صبح مراقب‌شان بودم، سوره خواندم و سبک و سرحال از جا بلند شدم. 💠 روپوش سفید پرستاری‌ام را در کمد مرتب کردم، مانتوی بلند یشمی رنگم را پوشیدم و روسری‌ام را محکم پیچیدم که کسی به در اتاق زد. ساعت ۷ صبح بود، آرزو کردم در این ساعتِ تعویض شیفت، بیمار جدیدی نیاورده باشند و بتوانم زودتر به خانه بروم که در چهارچوب در، قد بلندش پیدا شد. 💠 برای شیفت صبح آمده بود و خیال می‌کرد هر چه پیراهن و شلوارش تنگ‌تر باشد، پیش چشمم جذاب‌تر می‌شود و خبر نداشت فقط حالم را بیشتر به هم می‌زند که با لبخندی کرشمه کرد :«صبح بخیر آمال!» نمی‌دانست وقتی با آن خط باریک ریش و سبیل، صدایش را نازک می‌کند و اسم کوچکم را صدا می‌زند چه احساس بدی پیدا می‌کنم که به اجبارِ رابطه همکاری، تنها پاسخ را دادم و او دوباره برایم زبان ریخت :«دیشب خیلی خسته شدی؟» 💠 نمی‌خواستم مستقیم نگاهش کنم که اگر می‌کردم همین خشم چشمانم برای بستن دهانش کافی بود و می‌دانستم صورتم زبانش را درازتر می‌کند که نگاهم را به زمین فرو بردم و یک جمله گفتم :«گزارش مریضا رو نوشتم.» و دیگر منتظر پاسخش نماندم، کیفم را از کمد بیرون کشیدم و از کنارش رد شدم که دوباره با صدای زشتش گوشم را گزید :«چرا انقدر بد رفتار می‌کنی آمال؟» 💠 روی پاشنه پا به سمتش چرخیدم و باید زبانش را کوتاه می‌کردم که صدایم را بلند کردم :«کی به تو اجازه داده اسم منو ببری؟» با لب‌های پهن و چشمان ریز و سیاهش نیشخندی نشانم داد و همه خویشتن‌داری دخترانه‌ام را به تمسخر گرفت :«همین کارا رو می‌کنی که هیچکس نمیاد سمتت! هم انقدر سخت نمی‌گرفت که تو می‌گیری!» 💠 عصبانیت طوری در استخوان‌هایم دوید که سرانگشتانم برای زدن کشیده‌ای به دهانش راست شد و با همان دستم دسته کیفم را چنگ زدم تا خشمم خالی شود. این جوانک تازه از برگشته کجا داعش را دیده بود و دیگر لیاقت نداشت حتی صدایم را بشنود که از اتاق بیرون رفتم. 💠 می‌شنیدم همچنان به ریشخندم گرفته و دیگر نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که حالا فقط چشمان کشیده و نگاه نگران آن جوان را می‌دیدم. او به گمانش فقط به تمسخرم گرفته و با همین یک جمله کاری با دلم کرده بود که دوباره خمار خیال او خانه خاطراتم زیر و رو شده بود. 💠 از بیمارستان خارج شدم و از آنهمه شور و نشاط این صبح تنها صحنه آن شب شیدایی پیش چشمانم مانده بود که قدم‌هایم را روی زمین می‌کشیدم و دوباره حضورش را می‌خوردم. از آخرین دیدارش سه سال گذشته بود و هنوز جای خالی‌اش روی شیشه احساسم ناخن می‌کشید که موبایلم زنگ خورد. 💠 گاهی اوقات تنها مرهم درد دوری می‌شود که کودکانه آرزو کردم او پشت خط باشد و تیر خیال‌بافی‌ام به سنگ خورد که صدای نورالهدی در گوشم نشست. مثل همیشه با آرامش و مهربانی صحبت می‌کرد و حالا هیجانی زیر صدایش پیدا بود که بی‌مقدمه پرسید :«آمال میای بریم ؟» 💠 کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم و حس کردم سر به سرم می‌گذارد که بی‌حوصله پاسخ دادم :«تازه شیفتم تموم شده، خسته‌ام!» بی‌ریاتر از آنی بود که دلگیر حرفم شود، دوباره به شیرینی خندید و شوخی کرد :«خب منم همین الان از شیفت برگشتم خونه! تازه مگه همیشه دوست نداشتی محبت اون پسره رو جبران کنی؟ اگه می‌خوای الان وقتشه!» 💠 نگاهم به نقطه‌ای نامعلوم در انتهای خیابان خیره ماند و باور نمی‌کردم درست در همان لحظاتی که او شده بودم، نامش را از زبان نورالهدی بشنوم که به لکنت افتادم :«چطور؟» طوری دست و پای دلم را گم کرده بودم که نورالهدی هم حس کرد و سر به سرم گذاشت :«یعنی اگه اون باشه، میای؟» 💠 حس می‌کردم دلم را به بازی گرفته و اینهمه تکرار حالم را به هم ریخته بود که کلافه شدم :«من چی کار به اون دارم!» رنجشم را از لحنم حس کرد، عطر خنده از صدایش پرید و ساده صحبت کرد :« داره نیروهای رو برای کمک به سیل می‌بره ایران.»...