eitaa logo
🌱 راه ؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
162 فایل
🪐 راه مسیری که با تیم متخصص در حوزه خانواده و سبک زندگی 💪 و با راهبری دکتر حانیـه مازارچی میتونی آگاهانه رشد کنی 🌱 و هوشمندانه از زندگی لذت ببری با ما هـــــــم راه شو 🦋 ♥️ راه ارتباطی @Nasibeh24 🏡 رویشکده مادر و کودک راه @raah_mom_kids
مشاهده در ایتا
دانلود
حقوق زنان در اسلام از دیدگاه تازه مسلمانان کانال مطالعات اسلامی زنان @women92 @khrshidkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 کنار هدیه های روز مادرتون، از این طرح ها هم می‌تونید استفاده کنید🙏 هم برا مادره😍 و هم برا مادرشوهر 😍🦋 💎 بچه ها هم کاردستی های نیمه آماده و بامزه رو رنگ آمیزی و کامل میکنن و هدیه میدن😄 خیلی قرتی پرتی شد نه ؟ 😍😍 💎 پس همین الان از اینجا دانلود کنید 🌀 shekoofatarh.ir/shop/ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 دوستان طراح های متنوع و جذابی هست هم سرگرمی و مهارت افزایی بچه ها ست هم یادگاری زیبا برای مادران @khrshidkhane
💌 از امروز، به نیتِ لبخند اهل بیت(علیهم السلام) تلاش می‌کنم تا ... ☘️ چهارم @khrshidkhane
🔴مقایسه شدن، مردان را از کوره در می‌برد! 🌿🌼اگر شما همسرتان را با مردی دیگر مقایسه کنید "حتی اگر آن مرد برادر یا پدر وی باشد" برای همسر یا نامزد شما خوشایند نیست و حالت تدافعی یا تهاجمی به خود می‌گیرد. 🍃🌼چرا که مردان ذاتاً رقابت جو هستند و شما با مقایسه، این حس را در او بیدار می‌کنید. 🌿🌼این کار باعث می‌شود که همسرتان حس کند از محبوبیّتش کاسته شده است و اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد. @khrshidkhane
🌺🌺🌺 داستان واقعی آیت الله شیخ محمدتقی بهلول رحمت الله علیه می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد.مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت ۲ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم.‌ آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. .کاروان‌دار گفت:نه مادر.الآن نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت:اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم مادرم گفت:بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند.ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت:بی‌بی کجا می‌روی؟مادرم گفت:گناباد. او گفت:ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو.یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر.مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت:خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا ماندن شما اینجا خطر دارد کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است ؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا، اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم داخل درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده‌ٔخدا شد، بيمه مى‌شود و خداوند امور او را كفايت و كفالت مى‌كند. *«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ- زمر۳۶* ‌‌💐💐💐💐💐💐💐 @khrshidkhane
💎 کنار هدیه های روز مادرتون، از این طرح ها هم می‌تونید استفاده کنید🙏 هم برا مادره😍 و هم برا مادرشوهر 😍🦋 💎 بچه ها هم کاردستی های نیمه آماده و بامزه رو رنگ آمیزی و کامل میکنن و هدیه میدن😄 خیلی قرتی پرتی شد نه ؟ 😍😍 💎 پس همین الان از اینجا دانلود کنید 🌀 shekoofatarh.ir/shop/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚🌺📚 🌺📚 📚 📜معرفی کتاب:"نخل و نارنج" 📎نخل و نارنج کتابی است که داستان زندگی شیخ مرتضی انصاری را برای شما روایت میکند. شیخ مرتضی انصاری از مراجع تقلید و فقهای تاثیرگزار ایرانی بودند.ایشان شاگردانی تربیت کردند که دنیا را تکان دادند.امام خمینی(ره) که بنیانگذار اولین حکومت اسلامی در ۱۰۰ سال گذشه هستند از شاگردان مکتب شیخ مرتضی انصاری بودند. 📖برشی از کتاب نخل و نارنج: _او شیخ اعظم است؟ _کدام را می گویی؟ _همان که پیرزنی را به دوش گرفته. _یا للعجب!خود اوست؛شیخ است. _شنیده بودم که مادرش زمین گیر شده و شیخ خودش او را به دوش می کشد و به حرم می برد. مادر،پیر،زمین گیر و کم بینا شده بود؛ و کمی هم کم حوصله. شیخ هر روز طبق برنامه در ساعتی معین به دیدن مادر می رفت و با او سخن می گفت؛ از خاطرات گذشته و احوالات روز. گاهی سر به سرش میگذاشت و با هم می خندیدند.پیرزن هر وقت اراده ی حرم میکرد؛ خود شیخ او را به دوش می گرفت و می برد.بردن مادر با گاری یا اسب و استر ممکن بود و شاید برادران کوچک تر شیخ عهده دارش می شدند؛ ولی شیخ اصرار داشت که خودش چنین کند. 📔این کتاب به قلم وحید یامین پور است. با چون خورشید بدرخشید ‎‎┄┄┅┅┅❅☀️❅┅┅┅┄┄ 🔅@khrshidkhane‎ 📚 🌺📚 📚🌺📚
فایده ی کتاب خواندن چیست؟ پیشگیری از آلزایمر یکی از فواید کتاب خواندن...👆👆👆👆 ☀️با چون خورشید بدرخشید ╲\╭┓ 🔆🌱 @khrshidkhane ┗╯\╲