eitaa logo
ربط عاشقی 🇵🇸
3.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
110 فایل
ربط دل من و تو ربط عاشقی‌ست/اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمی‌رود رهبرحکیم انقلاب ۹۲/۲/۲ بانوان ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان اصفهان ارتباط با ادمین: @jebhe97
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان با همکاری سالن مطالعه بانوامین برگزار می‌کند: 🔵روایتهای پردامنه🔵 *نشست تخصصی زنان در پشتیبانی جنگ* 🔶همزمان با رونمایی و جشن امضای کتاب گردان نانواها با حضور فاطمه ملکی، نویسنده کتاب زهرا عسکری، کارشناس ارشد مطالعات زنان متین‌سادات اصلاحی، دانشجوی دکترای تاریخ 🔺همزمان با هفته دفاع مقدس 🔻چهارشنبه، پنجم مهر، ساعت ۱۶ 🔸مکان: خیابان امام سجاد، سالن مطالعه بانوامین، کافه کتاب 🌐 @rasta_isf_1401 @rabteasheghi
🔰 موسسه فرهنگی هنری پیغام هدهد صبا برگزار می‌کند: مجموعه کارگاه های و داستان اصفهانی ها دعوتید به نخستین 🏅 👥گپ صمیمانه دغدغمندانِ اهلِ قلم ظرفیت این کارگاه ها برای بازدهی بیشتر خیلی خیلی محدود هست؛ پس فرصت رو از دست ندین….😉 ⇦ جهت شرکت در کارگاه و کسب اطلاعات بیشتر به ادمین کانال قلم پیام دهید: @admin_ghalam @ghalam_ir @rabteasheghi
🔰 خانه انقلاب اسلامی و ولایت برگزار می‌کند: «چهارمین دوره از سلسله مباحث تربیتی مادرانه ❤️» 💠 باحضور همیاران تربیتی اندیشکده تعلیم و تربیت تسنیم و 💠 با مشارکت مجموعه های «سرزمین پنج اقلیم» و «بچه های بهشت» ✅ مادران دغدغه‌مند جهت ثبت نام : ▫️نام و نام خانوادگی خود ▫️تعداد فرزندان ▫️سن فرزندان را به شماره: 📱 ۰۹۱۳۷۱۲۲۷۰۷ پیامک کنند. 🔻اطلاعات بیشتر در جلسه توجیهی بیان خواهد شد. 🕰 زمان برگزاری جلسات: روزهای چهارشنبه بعد از ظهر ساعت ۱۶ @khane_enghelab @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید... ✨ شکرانه اربعین ❌ موکب موقف نیست! 🚨 مواظب دل‌تون باشید چون شیطون جیب‌بُر خوبیه! 🚩 همه پنج‌شنبه‌ها رو پنج‌شنبه‌های حسینی کنید... 🎙 حاج‌حسین یکتا ◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚ 📹 گزارش نشست صمیمانه موکب‌داران و دست‌اندرکاران اجرایی پیاده‌روی جاماندگان اربعین الی اصحاب الحسین (علیه‌السلام) 🗓 ۲۹ شهریور‌ماه ۱۴۰۲؛ امامزاده شاه‌میرحمزه @rabteasheghi
🇮🇷 افتتاحیه کنگره ملی سرداران و ۲۴هزار شهید استان اصفهان 🗓 پنجشنبه ۶مهرماه ۱۴۰۲ 🕞 ساعت ۱۵:۳۰ 🚩 گلستان شهدای اصفهان 🌹زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست🌹 @rabteasheghi
🔰 مدرسه بندگی برگزار می‌کند: 📌 کارگاه نیمروزه توانمندسازی مدرسه بندگی ✅ موضوع : روانشناسی رشد اساتید کارگاه : ۱ . خانم مائده حسینی (مقطع ادبستان) ۲ . خانم منصوره طالبیان (مقطع بلوغ) 📬نکته : کارگاه دو مقطع به‌صورت همزمان برگزار می‌شود؛ لذا در حین ثبت‌نام مقطع مورد نظرتان را انتخاب فرمایید . 🖋جهت ثبت نام : ۰۹۱۴۰۴۰۷۴۴۱ کیانی ⏳به علت ظرفیت محدود ، اولویت ثبت‌نام با دوستانی می‌باشد که زودتر اقدام نمایند . ⬅️هزینه کارگاه : ۷۰ تومان @rabteasheghi
نشست صمیمانه مجموعه‌های فرهنگی خواهران منطقه یک اصفهان 🏠 به میزبانی کانون فرهنگی تبلیغی شهید احمد قندی 📍زمان: پنجشنبه ۶ مهر، ساعت ۱۶ 💯 برای حضور در این نشست به شناسه زیر پیام دهید: 🆔 @Hamyaran_jamy @rabteasheghi
﷽ «زیست تشکیلاتی جز با تکرار محقق نمی‌شود.» تخصصی‌ترین کانال تشکیلاتی در حوزه‌های: 🧬 زیست تشکیلاتی 🔎 آفت‌شناسی 🛠 معماری 🧩 شبکه‌سازی 🧭 نقشه راه ویژه: تشکل‌ها و‌ مجموعه‌ها، کنشگران و فعالان، مسئولین و مدیران، گروه‌های مردمی تشکیلاتت رو خوش آوا کن 👇: ____ نشانی قافیه: @ghafieh_tashkilat @rabteasheghi
🚩 تصویری کم‌نظیر از مادران صبور و باصلابت شهدا که به دست خود فرزندانشان را تشییع و به خاک سپردند. مادرانی که زینب‌وار عَلَم را بر زمین نگذاشتند. امروز پیشکشی ناقابل محضر این مادران مجاهد @rabteasheghi
💬 - نبات خانوم! نبات خانوم! خواهر چی شد؟ هنوز آماده نشدی؟ - کوکب جانم اومدی؟ صبر کن فقط یکی دیگه مونده؟ تو برو من خودمو بهت می‌رسونم. - نکنه می‌خوای در بری نبات خانوم؟! پس چی شد من قوی‌تر از توام! قوی‌تر از توام! همینطور؟ - خیالت راحت! در برو نیستم. این ملحفه رو بشورم میام. از بیمارستان زنگ زدن گفتن دارن یه سری زخمی میارن. به گمونم شیمیایی شدن. باید ملحفه‌ها رو بهشون برسونم. به زهرا و مریم هم باید خبر بدم بعدازظهر خودشون رو برسونن احتمالا زخمی‌ها که بیان ملحفه‌هاشون بیشتر هم میشه. - باشه پس من میرم. حاجی یونسی گفته راس ۱۰ مراسم شروع می‌شه دیر نکنی‌ها و الّا مجبورم خودم تنها بلندش کنم! - خیالت راحت من از تو یکی کم نمیارم. هیچ یادم نمیره ماه پیش رو. فقط ۵ دقیقه دیر کرده بودم خودت تک و تنها با حاجی‌تون بلندش کردی و گذاشتیش تو خاک. - ببینیم و تماشا کنیم 🔻 نبات خانم ملحفه شسته شده را در لابلای دو دستش پیچاند و آبش را چک و چک روی زمین ریخت. هیچ معلوم نبود آب‌های ریخته شده روی زمین چقدرش از اشک چشم‌هایش است و چقدرش آب حوض. با گوشه چادر سریع صورتش را پاک کرد. آینه رختشویی‌خانه، چشم‌هایش را پف‌دارتر از حد معمولش نشان می‌داد. دست‌هایش را روی آن‌ها کشید. پوست دستش زبرتر از آن بود که مرهمی شود برای چشم‌ها. این بسته‌های آخری که از بیمارستان اندیمشک آورده بودن ملحفه‌های شیمیایی‌شده‌ها بود. نبات خانوم زیر بار دستکش نمی‌رفت. آستین‌ها را می‌داد بالا و دستش را تا آرنج می‌برد داخل حوضی که برای شستن لباس‌ها پر می‌شد از اسید. ✨ چشم‌هایش را برای لحظه‌ای بست. زیر لب آهسته‌آهسته چیزهایی را گفت و پایین چادرش را دور سرش پیچاند. هیچکس از دل نبات خانم خبر نداشت جز همین کوکب خانم. کوکب خانم بیرون در یک لنگه پا ایستاده بود و چشم‌هایش را حواله داده بود به نگاه‌های متعجب نبات خانوم که سعی داشت آن‌ها را در لابلای دُو دُوی نگاهش پنهان کند. - تو هنوز اینجایی؟ - پس چی؟! فک کردی تو رو با این حال تنها می‌ذارم. نبات خانوم من این حس تو رو یک ماه پیش تجربه کرده بودم. می‌خواستی حسابی خودت رو خالی کنیا. حواست باشه رفقای مهدی و اکبر هم هستن اگه ببینن مامان دو رفیق شهیدشون این طوری گریه و زاری راه انداختن دلشون می‌لرزه و دیگه پای رفتن برای خط ندارن. قوی باش. بیا این کِرِم رو بگیر بمال زیر چشمت. افاقه می‌کنه. منم همون یه ماه پیش استفاده کردم. خنده بلند بلند کوکب خانوم نشست ور دل بی‌تاب نبات خانوم. دلش برای لحظه‌ای آرام گرفت. ساعت نزدیک ۱۰ بود. نبات خانوم و کوکب خانوم جلوتر از همه سر تابوت مهدی را گرفتند و به سه از روی زمین بلندش کردند. کوکب خانوم نگاهی کرد به شانه‌های خمیده نبات خانوم. - ماشالله نبات خانوم، آقا مهدی از اکبر منم پرتر بوده‌ها. خوب بهش رسیده بودی! ✍ لطیفه‌سادات مرتضوی @rabteasheghi