✨🦋
امام صادق (ع)مـےفرمایند: 💫
هر كہ عمداً خودش را بكُشد، در آتش دوزخ جاودانہ است.
(ميزان الحكمه، ج۹، ص۲۹۸)
#یہحبّہنور
#نـاحلــه
#قسمت_دوم
یه صدایی از پشت سرش بلند شد 🗣
(صبر منم خیلی کمه)😐
با شنیدن این صدا دلم آروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونه ام جاری بود
ولم کرد یه نگاه به پشت سرش انداخت 👀
وقتی کنار رفت تازه متوجه شدم صدای کی بود 😯
صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین
دستش درد نکنه تا جون داش زدتش ...🤲🏻🥴
اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ...🚶🏻♂️🚶🏻♂️
ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب 😥
یه دستمال گرفت سمتم🤧
با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم🙄
سرشو گرفته بود اون سمت خیابون 🤔
دستاش از عصبانیت میلرزید😮
مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم🤕🤒
لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد🔪💉
دستمال رو ازش گرفتمو تشکر کردم😊
ازم دور شد🚶🏻♂️🚶🏻♂️🚶🏻♂️
اون یکی دوستش اومد جلو ...🚶🏼♂️🚶🏼♂️
جلو حرف زدنمو گرفت🤫
_نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ...😡
بابا مگه ناموس ندارین خودتون ...🤬
رو کرد به منو ادامه داد 👱🏻♂️
شما خوبین ؟ 🤔
جاییتون که آسیب ندید ...؟😕
ازش تشکر کردمو گفتم که 🙏🏻
نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ...🙂
هنوز به خاطر شوکی که بهم وارد شد از چشاماشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود😢
دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش...🧻
اه چقدر از خودم بدم اومد 😖
پسره ادامه داد 🗣
_ما میتونیم برسونیمتون🧐
سعی کردم آروم باشم🙂🥺
+نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم 😪
_تعارف میکنین ؟ 🤔
+نه !😐
پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ...🚶🏼♂️
همین طور که کتابا و وسایلام رو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم 🚶🏻♀️
به خودم لعنت فرستادم که چرا🤦🏻♀️
گذاشتم برن ...😑
وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم😬
اگه دوباره ...🤐
حتی فکرشم وحشتناکه ....😪
اه آخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم 🙄
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم🚙
توش رو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن 👀
کاش از خدا یه چی دیگه میخواستم ...🤗
همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ...😇
بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ...😅
تنم میلرزید 😒
خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم 🧻
چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم🤷🏻♀️
وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم🤦🏻♀️
دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید 🤷🏼♂️❓
اصلا نمیدونم چی گفتم بهش❗️😐
فقط لای حرفام فهمیدم گفتم🗣
شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ...✋🏻
با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش😳
کل راه تو سکوت گذشت ...🤫
وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردم و پیاده شدم ...👋🏻🚶🏻♀️
حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود 😣
دائم سرم گیج میرفت 🤕
همش حالت تهوع داشتم 🤢
به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه ...🏠
ادامه دارد...
نویسنده✍️
#غین_میم #فاء_دآل
🌿حمـآسـہ بـےٺآب🎼
⃝➺J Ϙ i Ν⇲
🌿@POROFAIL_ZEINAB✨
#نـاحلــه
#قسمت_سوم
دیگه نایی برام نمونده بود 😴😓
کلید انداختم و درو باز کردم 🔐
نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم 🛁
تو آینه یه نگاه به صورت زخمیم انداختم و آروم روش رو با کرم پوشوندم 👱🏻♀️
رفتمسمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم
از درد زیادش صورتم جمع شد 😣
دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا 👚
با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد 😐😕
خواستم بیخیالش شم🙄
ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم
چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم ....😴
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم 📱
یه نگاه به ساعت انداختم⏰
ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم 😐
با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون🏃🏻♀️
بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم 🙋🏻♀️
ولی ازش جوابی نشنیدم ☹️
مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود 😠
بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی🚽
از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم 🧕🏻
بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم 👩🏻💼
رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم 🙋🏻♀️
پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم😘
همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم 🗣
+ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم 😬🙄
چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم 😐
مامان یه نگاه معنی داری کرد و گفت👀
_اولا که با دهن پر حرف نزن 🌭
دوما صدبار صدات زدم خانم😏
شما هوش نبودی 🙄
دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم ☕️
مامان با کنایه گفت👩🏻🦱🗣
_نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی 🤥
با چشای از کاسه بیرون زدم بهش خیره شدم و گفتم 😳
+خدایی من درس نمیخونم؟ 😑
نه خدایی نمیخونم؟ 🤔
اخه چرا انقده نامردی؟؟؟😪
با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم 🗣
دیگه اینجوری نگو دلم میگیره ✋🏻☝🏻
مامان با خنده گفت👩🏻🦱😆
_خب حالا توعم 😁
مواظب خودت باش 😊
براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم👋🏻
ادامه دارد....
نویسنده✍️
#غین_میم #فاء_دآل
🌿حمـآسـہ بـےٺآب🎼
⃝➺J Ϙ i Ν⇲
🌿@POROFAIL_ZEINAB✨
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Others may be able to block your path ,
but they cannot change your path .❣️⛄️
رفیق . . .
دیگرانشایدبتوننتوراهتسنگبندازن ؛🤔☄️
امانمیتوننمسیرٺروعوضکنن😃'!🌱
#تلنگرانہ 💡
#مہدےجان
آقا جان ❣️تمام این سالها که درس📚📖 خواندیم;
\"\"دبیر ریاضی📝\"\" به ما نگفت که حد غربت😞 تو وقتی شیعیانت به گناه⛔️ نزدیک می شوند بی نهایت است⁉️
.
\"\"دبیر شیمی📝\"\" نگفت که اگر عشق و ایمان ❣️و معرفت با هم ترکیب شوند ،شرایط😍 ظهور تو مهیا می شود⁉️
\"دبیر زیست📝\" نگفت که این صدای تپش قلب نیست💔صدای بی قراری دل برای مهدیست😥..!
.
\"دبیر فیزیک📝\" نگفت که جاذبه زمین اشک💦 های غریبانه ی توست😭..نگفت که جاذبه ی زمین🌎 به همان سمتیست که تو☺️ هستی⁉️
.
\"دبیر ادبیات📝\" از عشق مجنون به لیلی,از غیرت فرهاد گفت😐 ، اما از عشق شیعه به مهدی, از غیرتش به زهرا(سلاماللهعلیها) ❣️نگفت⁉️
.
\"دبیر تاریخ📝\" نگفت که اماممان 🌹امسال سال چندم غربتش😢 است و اینکه ☹️نگفت غربت اهل بیت علی(علیهالسلام) ❣️از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد⁉️
.
\"دبیر دینی📝\" فقط گفت که انتظار فرج😍 از بهترین اعمال👌 است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه❌ نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین ❤️اعمال است⁉️
.
\"دبیر عربی📝\" به ما یاد داد که مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!
اما نگفت که مهدی خاص ترین 🌺اسم خاص است که تمام غربت و😭 تنهایی را پذیرا شده است⁉️
فدای غربتت آقایمن❣️😔
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : کارگران مشغولند👥👥،کار احداث ضریح
کاش روزی بنویسند🖌 به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح
کاش روزی بنویسند 🖌به دیواربقیع : مهدی فاطمه ❣️آید، به تماشای ضریح
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : عید امسال، نماز❣️، صحن بقیع
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : فلش راهنما ⬅️،مرقد زهرای شفیع😍😭
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
🌿حِمـآسـہ بـےٺآب🎼
⃝➺J Ϙ i Ν⇲
🌿@POROFAIL_ZEINAB✨
...و این است فلسفه زنده بودن شھدا❣
[°••کسے که در عۺـــڨ بمیرد هرگز نمردھ است••°]
#دلنویسـ💔
#پروفایل✌️🏻
#شہیدانہ♥️
🌿حِمـآسـہ بـےٺآب🎼
⃝➺J Ϙ i Ν⇲
🌿@POROFAIL_ZEINAB✨
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نهفقطروزارومیگه😂😃
sᴛᴏʀʏ
🌿حمـآسـہ بـےٺآب🎼
⃝➺J Ϙ i Ν⇲
🌿@POROFAIL_ZEINAB
بـرادرم...✋🏼
آرزوی #شـهـادتت رابا #نامحرم قسمت نکن...🙃
آری...✋🏼
#درد_و_دل_کردن تو را امیدوار میکند...♥️
اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاک سوریه و شام...به سواحل آنتالیا میکشاند...🙂✨
••
رفته رفته آرزوی شهادتت به #رابطه ی پنهانی تبدیل میشود...😔💔
اندک اندک جای عکس دوستان شهید،عکس نامحــرم جایگزین میشود...😞
طرز فکرت عوض میشود...💔
تا جایی ک میگویی:جهاد برای خودشان ما در داخل دفاع خواهیم کرد، اگر دفاعی درکار
باشد...🙃
بـرادر هوشـیار باش؛دلـسـرد شدنت را احساس میکنی؟😭💔
((فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد))
جلو جلو عواقب #چت 📱کردنت را به تو یادآوری کـردم ؛روز #مـحـشـر نگویی که ندانسته وارد پـرتـگاه شدم...🙂
من آن روز به آگاهیت شهادت میدهم یادت باشد #شیرینی_شهادت که کمرنگ شود غلظت شهوت بالا میرود.💔
راسـتـی اول مـاجـرا را بـیـاد داری
اولین پی ام ات #سـلام_خـواهـر بود...🙂
از بعدی ها دیگر نـمیـگـویـم😞
فقط یک سوال☝🏻
هنوز هم نامحـرم را #خواهر صدا میزنی؟😅
🌿حمـآسـہ بـےٺآب🎼
⃝➺J Ϙ i Ν⇲
🌿@POROFAIL_ZEINAB✨