هدایت شده از ضامن اهو
مامان تا منو دید با عصبانیت پرسید: سینا راست میگه؟
- چی رو؟
سینا به جای مامان جواب داد:همین که رفتی قاطی مذهبیا.
با اعتماد به نفس گفتم:بله...
مامان و سینا از عصبانیت سرخ شده بودن...
لب تر کردم به صحبت...
- زندگی من از همون شبی که آقا سینا قصد جون منو داشت تغییر کرد.
با پوزخندی بهش خیره شدم...
مامان سریع پرسید:چ... چی؟
سینا با لکنت گفت:سوء تفاهم شده رزیتا جون...!
- سوء تفاهم؟
نه مامان جان...
دوازده روز پیش این آقا منو تو یه منطقه دورست گروگان میگیره.چرا؟ به خاطر استخدام من توی بهترین بیمارستان تهران.
ابروئی بالا انداختم و ادامه دادم:مامان جان...
یکم اطرافتو نگاه کن.
دو نفر چشم دارایی های شما رو دارن.
بابا،کیانا و بچه هاشون از ارث محروم کرده.
اون از وقتی که خبر قبویم تو رشته پزشکی پخش شد و جولینا اومد سراغم اینم ازاین دفعه...
می خوای ادامشو بخونی؟ 🌱😄
@roooman
هدایت شده از ضامن اهو
آغاز تبادلات گسترده ضامن آهو🌱✨
اد تبادلات می شم:)🌻
¹🌱آمارتون +۱۲۰ باشه، کمتر پذیرفته نیست!
²🌱حتما در اینفو تب عضو باشید.
(وگرنه از هرگونه تبادل معذورم)
³🌱وسط تبادل پست نگذارید... (به دلیل جذب بیشتر...)
⁴🌱کانالتون حتما مذهبی باشه...
🍃اطلاعات اینفو رو حتما بخونید🍃
https://eitaa.com/joinchat/1025310892C71343eda0c
آیدی : @neoteric 🍒🦋
#پیشرفت_را_تجربه_کنید
#تبادلات_ضامن_آهو_با_توکل_به_امام_رضا_علیه_السلام
هدایت شده از ضامن اهو
به نام خدا
برای بار آخر میپرسم دوشیزه ی مکرمه سرکار خانم نگین مهرپرور ایا به بنده وکالت میدهید شما را با مهریه ای که خوانده شد به عقد دائم آقای.......
یک دفعه صدای تیر اندازی شنیدیده شد از جام پاشدم و به سمت در دویدم که یک دفعه ......و سیاهی مطلق آخرین صدایی که شنیدم صدای فریاد کسی بود که اسمم رو صدا میزد
https://eitaa.com/joinchat/3565879427C0f453dedea
عضوشو بخون عاشقانه هایی بی نهایت...
هدایت شده از ضامن اهو
سلام آبجی گلم😁
خوبی؟؟☺️
نه؟چرا باز پکری و حوصله ات سر رفته😕
چرا حوصله ات سر بره وقتی که این کانال یه عالمه😚👇
#پروفایل_کارتونی🌈
#حدیث📜
#تلنگرانه💥
#پروف_رهبری💖
#پروف_شهدایی🌹
#رمان_پلیسی✌️🏻
#رمان_ترکیبی😄
#رمان_هیجانی😍
#کلیپ_چادرانه🧕
#کلیپ_خانم_پلیسی👮🏻♀
#پروفایل_پلیسی_دخترانه😽
#چالش_هاشون_و_که_نگم😍
#پروف_گاندویی🤩
#آهنگ_مذهبی✨
#نوحه_و_مولودی🎙
#آموزش_بستن_روسری🧕🏻
و کلی قشنگیات دیگه داره😃
حالا لینکش اینها سریع عضو شو تا پاکش نکردم😉
https://eitaa.com/joinchat/3975348375Cd963ef1770
هدایت شده از ضامن اهو
کانالی از جنس کربلا،بین الحرمین،دلتنگی شب و روز💔🥀
#دلتنگی_کربلا
#امام_حسین
#بین_الحرمین
#مداحی
#متن_کربلا
#متن_دلتنگی
#و...
عضو بشید تا بقیه مطالب هم ببنید🍃
متبرک به نام ارباب...🌱🥀
@janathosen
بفرمائید عضو بشید👆🏻
هدایت شده از ضامن اهو
✿ دَســتهـایجـُـدا ✿رمانیازجنسجداییوسردرگمیهمچنینعاشقانه💔🌱
عبارتی..)
ثانیهبهثانیهگذشت..◼️👀
ومنهرگزنخواستم..🍂
کهازتو..ازنبودنتوچیزیرافاشکنم..🥀
سعیکردهامکهنگذارم..🌾
ازپنجرهچشمانمنمایانشوی..☘️
همیشهنبودترادرخودحبسکردم..🌪️
مگرگاهیکه..هوا..ابریمیشود..🌧️
پنجره..بارانی🖇️💎
و ... )
کانال :
➜ @Pglmhayejoda
هدایت شده از ضامن اهو
-سلام☺️
+سلام🙂
-خوبی؟
+ اصلا💔
-چرا؟🤨
+چون کانالی نمیشناسم که پست های مذهبی و مفید و خوب بزاره😞
-اینکه ناراحتی نداره😉
من یه کانال میشناسم که همه ی اینا رو داره☺️
+واقعا؟😍
-بله😄
بزا الان لینکشو میدم
@Afsaranejangnarm_1401
بفرما😁
+وایی ممنون😍❤️
-خواهش میکنم🌹
یه سر بزنید پشیمون نمیشید😉🖇
@Afsaranejangnarm_1401
هدایت شده از ضامن اهو
راوی گذشته ای تلخ🖤 اتفاق های متفاوت جوانانی👱♂ که در تکاپوی جوانی هستند رفیق👫 هایی که دوستیشان به گذشته ای دور برمی گردد و همین دوستان درگیر دعوایی بد می شوند😡🤬 دعوایی که منجر به جدایی دو دوست می شود 💔🖤
قسمتی از رمان:👇👇
کیان: بابا من دختر عمو رو دوست ندارم اون مثل خواهرم می مونه👫
زهرا: خدایا کیان خیلی برام مهم... ایندش از همه چی برام مهم تر🤲🤲🥺
مهراد: با اینکه هوا سرد بود برای من مثل باد بهاری بود🌸😞
کیان: چطور پا بزارم روی دل مهراد❤️🚶♀👣
سمانه : من به شما علاقه ای ندارم 💔🖤
مهراد: دیگه نمی خوام تو رو ببینم پاتو از زندگیم بگک بیرون 😡🤬
کیان : مهراد مراقب باش
مهررررررررررررادددددد😨😱😨😱😰
مهراد: واییییییییییی نه😱😨😰
کیوان: میدونم با گفتم این حقیقت تخم کینه رو تو سینه هر سه شما می کارم🤭😔
کنجکاو شدی نه خب بیا کانال زیر ادامه رمان بخون زرنگی همه رو می خوای تو بنر بخونی بیا کانال زیر پشیمون نمیشی 👇👇👇👇@farar_az_eshgh_novel
هدایت شده از ضامن اهو
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
لیست موضوعی کانال 🍁
بیو مذهبی🍁
تلنگر مذهبی🍁
عکس مذهبی🍁
کلیپ مذهبی🍁
پروفایل مذهبی🍁
استوری مذهبی🍁
معرفی شهدا🍁
طنز های جبهه🍁
خاطرات شهدا🍁
فلسفه رفیق شهید 🍁
گام های رفاقت با شهدا 🍁
پیمان نامه(عهد با رفیق شهید )🍁
در👇🏻👇🏻👇🏻
کانال رفیق_شهید_من🍁
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/joinchat/3789160611C4bde8c3ab1
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهادت اتفاقی نیست
سعادتی است که نصیب هرکس نمی شود
باید شهیدانه زندگی کرد تا شهیدانه بمیری…
💔
یه سر بزن😉
https://eitaa.com/joinchat/3789160611C4bde8c3ab1
دیگه چی بگم عضو بشی؟؟؟؟😅
هدایت شده از ضامن اهو
+سلام زهرا😞
-سلام فاطی
-چرا ناراحتی؟
+آخه دنبال یه کانال میگردم که درباره گاندو باشه ازشون ادیت بزاره
-اینکه ناراحتی نداره من یک کانال خوب میشناسم که درباره گاندو تازه ازشون هم ادیت میزاره
+تروخدا لینکش رو بده
-نچ
+چرا آخه
-به یه شرطی
+چه شرطی؟
-به مهسا نده خز میشه
+باشه نمیدم
-بیا اینم لینکش
https://eitaa.com/joinchat/3473997960C2e4e22a6f0
+وای مرسی رفتم توش کلی
#ادیت
#قسمتی_از_سریال
#پروفایل
#کیلیپ_های_طنز
#کیلیپ_درمورد_ایران
میزاره
هدایت شده از ضامن اهو
#قسمتی_از_رمان_
از خواب بیدار میشود،نگاه گیجش را بین اتاق می دهد.صدای نگران کسی او را به خود می آورد.
...:خوبی؟😢
_: آره خوبم.بخواب.
افکارش در ذهنش نقش می بندد.
*داری نابود میشی.به خدا حالت مثل قبل نیست*
*میفهمی چی میگم دخترمو پیدا کردم*
*این سفر اولین سفری که رفتم*
برای اینکه این حرف ها را هضم کند هوا و اکسیژن میخواهد.
به بالکن میرود و نفسش را بیرون میدهد.با دستی که روی شانه اش حس میکند ،
برمیگردد و لبخندی که دلگرمش کند میزند و اورا به آغوشش میکشد.احساسی که در خواب دیده بود را میبیند.
*
همقدم به سمت خانه حرکت میکنند و در راهی که میخواهد برود صدای بوق ماشین اورا به خود می آورد و با شدت پرت میشود به سمت گارد کنار خیابان.
با دیدن صحنه ی روبه رویش با بغض به سمتش میرود و سرش را در آغوش میگیرد،با تمام توان خود صدایش میکند:مرضیهههه😱
#دختره_برای_نجات_جون_عشقش_جون_خودشو_به_خطر_میندازه😨
رمانی از ژانر
اکشن😵
غمگین😭
طنز🤣
و
#رمانی_که_رو_دستش_توایتا_پیدا_نکردی😉
#تو_اینستا_روبیکا_ایتا_چنل_وپیج_داره😍
#رمانی_متفاوت_ازجنس_غریبگی_دردنیا🌈🌏
#ظرفیت_محدود🤭
(زود عضو شو تا لینک پاک نشده.🤗🤫)
لینک کانال
@paeez_eshg
هدایت شده از ضامن اهو
صورت خانم هادوی متفکر🧐 شد: نامهها؟ کدوم نامهها؟📩؟
سارا داشت شاخ😳 درمیآورد: یعنی شما نامهها را ننوشتید؟
خانم هادوی سؤالی نگاهش کرد: کدوم نامهها سارا جان؟😶
من و من کرد: همون نامههای… نامههای روز دختر دیگه.
ابروهای خانم هادوی بالا 😯رفت: نامههای روز دختر؟ کسی برات نامه مینویسه؟
سارا فقط دنبال یک دیوار میگشت که سرش را بکوبد🤯 توی آن. خانم هادوی هم بیخبر بود. پس او اینجا چهکار میکرد؟ چرا صدایش کرده بود دفتر مشاوره؟
همین سؤالها را هم پرسید. خانم هادوی که حالا حسابی جذب موضوع نامهها شده بود، مختصر جواب داد: وظیفه منه که حواسم به احوال همه بچهها باشه. اگه کسی پرخاشگری میکنه، اگه گوشهگیر شده… چند وقتی بود میدیدمت که زنگهای تفریح پشت باغچه🌾 مینشینی و با بچهها نیستی. خواستم باهم صحبت کنیم که مطمئن باشم مشکلی برات پیش نیومده.
- آخه دقیقاً همینالان؟
«چی؟» تعجب خانم هادوی باعث شد بفهمد فکرش را بلند به زبان آورده. سعی کرد ذهنش را جمعوجور کند: هیچی. منظورم اینه که… من واقعاً مشکلی ندارم. با بچهها هم رابطهام خوبه. فقط تنهایی و خلوت حالمو بهتر میکنه. هر جا هستم باید یه فضای سبزی🌱، گلی، گلدونی💐، باغچهای باشه که اونجا فکر کنم.
https://eitaa.com/joinchat/1250230422Cb601f97802
ماجرای #صورتی_خاکستری📓 رو تا حالا خوندین؟
تموم شده☝️🏻