منبع رفیق شهید من🍁
🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 ❓❓❓ سریعترین اژدر دنیا❗️ یک موشک سطح به دریا و زیرآبی یا اژدر دارای پیشرانه راکتی ِ و
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
تنها کشور سازنده سریع ترین اژدر دنیا ایرانه
✌🏻✌🏻✌🏻😎😎🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
❪ حـٰاجاَحمدِمٺۅسلـیـٰاںْمیـگُفـٺ :
بَـراۍچیـزۍکـھاِعـٺِـقـٰاددارید ؛ ایسټادگــےڪُنید ؛
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🥀شهیدانه
✨-میگفت:
شهدانجواهایِمارومیشنوند..
اشكهاییکهدرخلوتبهیادشانمیریزیم
میبینند؛
چنانسریعدستگیریمیکنندکه
مبهوتمیمانی!
اگرواقعابهآنهادلبسپاریباچشمدل
عنایتشانرامیبینی..
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
☘بخوانيد ، بدن رابه لرزه درمياوردوتجلي عظمت ذات سبحان است .
☘خداوند ميفرمايند:
ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و صورتت را پوشاندم تا اینکه از رحم متنفر نگردي
صورتت را به سمت پشت مادرت قرار دادم تا بوي غذا و معده تو را نيازارد.
برایت متکا در سمت راست و چپ قرار دادم که در راست کبد و در سمت چپ طحال ميباشد تا بيارامي.
☘بر تو در شکم مادر نشست و برخواست را آموزش دادم.
آیا کسی غیر از من را تواناي چنین کاری هست؟؟
وقتی مدت حمل به پایان رسيد و مراحل آفرينشت تکمیل گرديد.
☘بر فرشته مامور بر ارحام امر کردم که تو را از رحم خارج و با نرمش بالهایش به دنيا وارد کند.
دندانی که چیزی را ريز کند نداشتي.
دستی که بگيرد و قبض کند نداشتي.
☘قدم و گامي برای سعی و رفتن نداشتي!!
از دو رگ نازک(پستانها)در سينه مادرت طعامي بصورت شيرخالص که در زمستان گرم و در تابستان سرد باشد برايت غذا قرار دادم
مهر و محبتت بر قلب پدر و مادرت قرار دادم تا تو را سير نميکردند خود سير نميشدند.
☘و تا تو را نمي آسودند خود استراحت نمیکردند.
اما وقتی پشتت قوت گرفت و بازوانت پرتوان شد به مبارزه من قیام نمودی در خلوت نافرمانی من کردی و از من حيا ننمودي.
اما باز هم و با همين صورت: اگر بخواني مرا اجابتت کنم.
☘و اگر از من بخواهی و سؤالم کنی بدهمت و برآورده کنم.
☘اگر بسويم بازآیی ميپذيرمت.🍀🍀🍀
شگفتا از تو اي فرزند آدم هنگامیکه متولد شدي در گوشت اذان گفتند بدون نماز؛ و هنگام مرگت نماز بر تو اقامه شد بدون اذان.
شگفتا بر تو اي فرزندآدم هنگام تولد ندانستي چه کسی تو را از شکم مادر خارج گردانيد و هنگام مرگ ندانستی چه کسی تو را بر قبر وارد نمود!
☘شگفتا اي ابن آدم هنگام تولد غسل و نظافت شدی و هنگام مرگ نيز غسلت دادند و نظافتت کردند!
شگفتا از تو اي فرزندآدم هنگام تولد بر شادي و مسرت اطرافيانت آگاه نبودی و هنگام مرگ برسوگ و شیون و گریه واندوهشان!
☘عجبا از تو اي فرزندآدم در شکم مادر در مکان تنگ و تاریک بودی و بعد از مرگ دوباره در مکان تنگ و تاریک قرار ميگيري
عجبا اي فرزندآدم وقت تولد با پارچه پیچانده شدی تا به پوشانندت و وقت مرگ باز با پارچه می پيچانندت تا پوشانده شوی .
☘شگفتا بر تو اي فرزندآدم وقتی متولد ميگردي و بزرگ میشوی ازمدارکت و مهارتهايت مردم جویا ميشوند و وقتي بمیری ملائکه از کردار و اعمال صالحت خواهند پرسيد
☘پس برای آخرتت چه مهيا و آماده کرده اي؟؟،
☘بجاست که از صمیم قلب بگوئیم:
🍀اشهدان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم واشهدان امیر مومنان علی ولی الله علیه السلام وابنامعصومین حجج الله 🍀
مطمئن هستم امکان ندارد کسی این پیام رابخواند و
به دیگران نفرستد.
سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
#حرف_قشنگ🌱
دلتڪونیازخونهتڪونیواجبتره...
دلتوبتڪون:
ازحرفا،ازڪینهها،ازبغضا،ازآدما...((:
#دلتڪونی🌱
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
رجب بست است
شعبان صحن است
رمضان حرم است
و شبقدر، ضریح است..
#استادحائریشیرازی فرمودن!
🍂🍁
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
وصیتنامه ی شهید مهدی بختیاری
در سن هجده سالگی🌹
برادرانم یا خواهرانم
آرزوی شهادت داشتن به والله کافی نیست؛
زیرا برای رسیدن به آن باید خود را به آب و آتش زد
باید لایق شهادت شد
باید غرور، کِبر ،ریا ،عصیان و همه ازمیان برود تا شهادت نصیبمان شود؛ به امید آن روز
اللهم الرزقنا توفیق شهادته
.میخواهم گمنام شوم ؛
زیرا به حضرت زهرا مادران شهدای گمنام را بعضی وقتها میبینم که چه میکشند و چه میکنند.
خدایا میخوام در این دنیا هیچکس مرا نشناسد...🕊
پ.ن: دست خط شهید
🍂🍁
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
#طنز_جبهه🤣
#طنز😅
محمدرضا داخل سنگر ⛺️ شد. دور تا دور سنگر رو نگاه کرد و گفت: «آخرش نفهمیدم کجا بخوابم؟! هر جا می خوابم مشکلی برام پیش میاد.😑
یکی لگدم میکنه ☹️. یکی روم میفته. یکی...» 😫
از آخر سنگر داد زدم: «بیا این جا. این گوشهٔ سنگر. یه طرفِت من و یه طرفتم دیوار سنگره. کسی کاری به کارِت نداره. منم که آزارم به کسی نمی رسه».😁
کمی نگاهم کرد و گفت: «عجب گفتی! گوشه ای امن و امان 👏🏻. تو هم که آدم آروم و بی شرّ و شوری هستی»😊
و بعد پتوهاشو آورد، انداخت آخرِ سنگر.
😴 خوابید و چفیه اش رو کشید رو سرش.
منم خوابیدم و خوابم برد.🤭
خواب دیدم با یه عراقی 👾 دعوام شده. عراقی زد تو صورتم.😑 منم عصبانی شدم. دستمو بردم بالا و داد زدم: یا ابوالفضلِ علی!
و بعد با مشت، محکم کوبیدم تو شکمش.👊🏻
همین که مشتو زدم، کسی داد زد: یا حسین!
از صداش پریدم بالا. 😰
محمدرضا بود.
هاج و واج و گیج و منگ، دورِ سنگر رو نگاه می کرد و می گفت: «کی بود؟! چی شد؟!» 😧
مجید و صالح که از خنده ریسه رفته بودند، گفتند: 🤦🏻♂️«نترس کسی نبود؛ فقط این آقای آروم و بی شر و شور، با مشت کوبید تو شکمت».😂😂😂😂
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
#طنز_جبهه
ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای " یا من ارجوه لکل خیر " را میخواندیم . 😄
حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیح نبودند ، توضیح می داد که وقتی به عبارت " یا ذوالجلال والاکرام " رسیدید ، که در ادامه آن جمله " حرّم شیبتی علی النار " می آید ، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید .🙄
هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یکی از بچه های تخس بسیحی از انتهای مجلس برخاست و گفت : اگر کسی محاسن نداشت چه کار کند ؟!😅
برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت : محاسن بغل دستی اش را بگیرد . چاره ای نیست ، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد !😂
شادی روحشون صلوات
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
#تـلنگرانه♥️✨
هــر مــوقع خــواستی دربــاره
ديـگران قـــضاوت ڪنی آروم
تو دلت بــگو:
مگه من خودم كی هستم؟!!
قضـــاوتممــنوع⛔️
🍁🍂
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
❣️❣️❣️
❣️❣️
❣️
#طنز_جبهه🚶🏻♂️
#ادامه💔
- وقتی ترکش به پام خورد مرا بردند عقب و تو یک سنگر کمی
پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند. تو همین
هیس و بیس یک سرباز موجی را آوردند انداختند تو سنگر.
سرباز چند دقیقهای با چشمان خونگرفته بر و بر نگاهم کرد.
راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماستهایم را کیسه
کرده بودم. سرباز یهو بلند شد و نعره زد: «عراقی پست فطرت
میکشمت!» چشمتان روز بد نبیند، حمله کرد بهم و تا جان
داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم
فراموش نمیکنم. حالا من هر چه نعره میزدم و کمک
میخواستم کسی نمیآمد. سربازه آن قدر زد تا خودش
خسته شد و افتاد گوشهای و از حال رفت. من فقط گریه
میکردم و از خدا میخواستم که به من رحم کند و او را هر چه
زودتر شفا بدهد. بس که خندیده بودیم داشتیم از حال
میرفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تختهایشان دست و پا
میزدند و کِرکِر میکردند. عزیز نالهکنان گفت: «کوفت و زهر
مار هرهر کنان؟ خنده دار ِ؟ تازه بعدش را بگویم. یک ساعت
بعد به جای آمبولانس یک وانت آوردند و من و سرباز موجی را
انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز؛ یک گله گوسفند نذر
کردم که او دوباره قاطی نکند. تا رسیدیم به بیمارستان اهواز
دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش بیمارستان
بودند و شعار میدادند و صلوات میفرستادند. سرباز موجی
نعره زد: «مردم این مزدور عراقیه. دوستان مرا کشته!» و باز
افتاد به جانم. این دفعه چند تا قلچماق دیگر هم آمدند کمکش
و دیگر جای سالم در بدنم نماند. یک لحظه گریه کنان فریاد
زدم: «بابا من ایرانی ام، رحم کنید.» یک پیرمرد با لهجۀ عربی
گفت: «آی بیپدر، ایرانی هم بلدی، جوانها این منافق را
بیشتر بزنید!» دیگر لَشَم را نجات دادند و اینجا آوردند. حالا هم
که حال و روز مرا میبینید.» پرستار آمد تو و با اخم و تَخم
گفت: «چه خبره؟ آمدهاید عیادت یا هِرهِر کردن. ملاقات تمامه.
برید بیرون!» خواستیم با عزیز خداحافظی کنیم که ناگهان یک
نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد: «عراقی مزدور،
میکشمت!» عزیز ضجه زد: «یا امام حسین. بچهها خودشه.
جان مادرتان مرا از اینجا نجات بدهید»
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man