#معرفی_شهدا🍁
شباهتهای زیادی بین من و امین موج می زد. هر دو فروردینی هر دو رزمی کار، اما من گمان می کردم چون او یک فرد نظامی و ورزشکار رزمی هست یک فرد خشک و البته از ارتباط با خانمها هم چیزی نمی داند، اما امین در بین صحبت هایش گفت: زندگی شخصی و زناشویی و رابطهام با همسرم برایم خیلی مهم است! مطالعات زیادی هم در این زمینه داشتهام و مقالاتی هم نوشتهام. خواستگاری تا جشن نامزدی من و امین فقط 14 روز طول کشید، چون امین یک انسان وارسته و از همه نظر عالی بود و من در برابرش هیچ مخالفتی نتوانستم بکنم. روز آخر سال 92 ولادت حضرت زینب (سلامالله علیها) پیوند من و امین بسته شد و قرارمان را گذاشتیم که لحظه لحظه برای هم خوشبختی خلق کنیم.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍁🍁
نماهنگ ویژه عید فطر
اجرای گروه گلدسته های حرم🍁
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
دیشب تتلو تو کنسترش اومده کلی فحش داده تو اهنگاش و ۵۸میلیارد تومن به جیب زده
تصور من از افرادی که میرن کنسرت تتلو رو توی تصویر بالا گذاشتم🚶🏻♂😐
ʳᵉⁱⁱʰᵃⁿᵉᵉʰ
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شتر در خواب بیند پنبه دانه😂✌️🏻
ʳᵉⁱⁱʰᵃⁿᵉᵉʰ
#معرفی_شهدا🍁
حلقههای ازدواجمان را داده بود دو حرف روی آن حک شودZ&A، اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد و به حالت شکسته. خیلی از این کارش خوشم آمد و خوشحال شدم که چقدر اهل ظرافت است. برای خرید لباس هایمان هم هر کدام برای دیگری انتخاب می کرد و حتی این رفتار به شکل یک عادت برایمان شده بود. لباس عقد را که می خواستیم تهیه کنیم با دقت تمام لباس ها را بررسی می کرد و به خانم مزون دار گفت: چین ها باید بر روی یکدیگر قرار بگیرد و اصلا لباس خوب دوخته نشده. برای عروسی که رفتیم لباس را تحویل بگیریم خانم مزون دار گفت: لباس آماده نشده چون شما آقا داماد خیلی حساس هستند من گل های لباس را نچسبانده ام تا پیش چشم خودشان این کار را انجام بدهم. امین گفت: اجازه بدهید خودم گل ها را وصل می کنم و ما هشت ساعت تمام در حال چسباندن گلهای لباس عروس بودیم. حتی نگینهای کوچک وسط گل ها را هم خودش با دقت و حوصله فراوان چسباند. در مراسم عروسی کیف کوچک من را نگه داشته بود. عادتش بود که این کار را بکند می گفت: سنگین است. در مراسم عروسی تمام مدت کیف من دستش بود. فیلمبردار عصبانی و ناراحت گفت: مثلا شما داماد هستی، لطفا کیف خانمتان را به خودش بدهید. گفت: کیفش سنگین است. فیلمبردار با عصبانیت و چشم غره گفت: این کیف که دیگر سنگینی ندارد...
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
یک مرتبه بعد از ازدواجمان گفتم: تو که اینقدر خوش تیپ و خوش لباس هستی چرا روز خواستگاری با آن لباس ساده آمده بودی؟ گفت: می خواستم من را به خاطر خودم انتخاب کنی نه تیپ و یا لباسهایم.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
جشن ازدواج برادرم بود. امین قرار بود به ماموریت برود، اما زمانش را نمی دانستم. تاریخ عروسی و رفتن امین یک روز شد. با گله و ناراحتی به امین گفتم: امین، تو که میدانی همه زندگیم هستی... خندید و گفت: میدانم. مگر قرار است شهید شوم. گفتم: خودت میدانی و خدا که در دلت چه میگذرد، اما میدانم آنجا جایی نیست که کسی برود و به چیز دیگری فکر کند. سر شوخی را باز کرد گفت: مگر میشود من جایی بروم و خانمام را تنها بگذارم؟
باز هم نگفت که قرار است به سوریه برود. اول گفت می خواهم به مأموریت اصفهان بروم. مأموریتی که 10 روز و شاید هم 15 روز طول میکشد. بغض کردم. گفتم: تو هیچ وقت 10 روز مرا تنها نگذاشتهای. خودت هم میدانی حتی در سفرهای استانی 4-3 روزهات من چه حالی پیدا میکنم. شبها خواب ندارم و دائماً با تو تماس میگیرم... گفت: ببین بقیه خانمها چقدر راحت همسرشان را وقت سفر بدرقه میکنند و میگویند به سلامت. گفتم: نمیدانم آنها چه میکنند، شاید همسرشان برایشان مهم نباشد... گفت: مگر میشود؟ گفتم: من نمیدانم شاید اصلاً آنها دوست دارند همسرشان شهید شود... سریع گفت: تو دوست نداری شوهرت شهید شود؟
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#تکست 🦋
آرزو میکنم
مدام تو زندگیت بگی
خدایاشکرت، چقدر حالم خوبه^^🙌🏻💛
صبح بخیرⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
✨🌸✨
دنيا دست به دست مى گردد؛ پس، به آرامى تمام در طلب روزى، بهره خود را از آن بطلب تا آن كه نوبت تو فرا رسد.
«الدُّنيا دُوَلٌ، فَاطلُب حَظَّكَ مِنها بِأَجمَلِ الطَّلَبِ حَتّى تَأتِيَكَ دَولَتُكَ»
[ #امام_علی علیه السلام ]
📚 غررالحكم حدیث۱۹۳۱
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁