eitaa logo
🇮🇷🇵🇸رفیق شهیدم 🇵🇸🇮🇷
667 دنبال‌کننده
682 عکس
297 ویدیو
0 فایل
✨به نام تنها شایسته پرستش✨ به جمع دوستانه شهدا خوش آمدید🌷 برای اطلاع از هدف کانال به این پیام رجوع کنید.👇 https://eitaa.com/rafigh_shaidam/7 ارسال موضوعات در مورد شهدا👇 @saa110110 اشتراک گذاری مطلب با لینک عضویت✅
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌پروا در راه جهاد فی‌سبیل‌الله حاج قاسم صد بار در معرض شهادت قرار گرفته بود؛ این بار اوّل نبود، ولی در راه خدا، در راه انجام وظیفه، در راه جهاد فی‌سبیل‌الله پروا نداشت؛ از هیچ چیز پروا نداشت؛ نه از دشمن پروا داشت، نه از حرف این و آن پروا داشت، نه از تحمّل زحمت پروا داشت. بیست‌وچهار ساعت فرض کنید در فلان کشور گذرانده، نوزده ساعت کار کرده! با این، با آن، بنشین، مجاب کن، استدلال کن، حرف بزن. چرا؟ برای اینکه او را به یک نتیجه‌ی مطلوب برساند؛ برای خودش که کار نمی‌کرد، برای [تحقّق] آنها کار می‌کرد؛ حاج قاسم این جوری بود؛ خوب زندگی کرد؛ خدا رحمتش کند؛ خوب زندگی کرد. بیانات رهبر انقلاب در منزل سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ۱۳۹۸/۱۰/۱۳
خدا رو شکر خبرهایی جدی از آتش بس در میان است این آتش بس یعنی قبول واقعیت شکست اسرائیل در تهاجم به غزه
⭕️پارسال می‌گفتند سال بعد دیگه ایشون وجود نداره و امریکا و اسرائیل ایران را آزاد می‌کنند 💪 امسال نشستن دارن چایی لیوانی میل می‌کنند و موشک‌های جدیدشون را آزمایش می‌کنند! اسرائیل هم ۴۰ روزه مثه خر تو گل گیر کرده که چجور بتوانم سر مار رو لااقل یکم لمس کنم😂
نتیجه مقاومت ، عزت فلسطینی ها... مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است ... و در نهایت پیروزی کنونی و نهایی ان شاء الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آزادی نوجوان فلسطینی که از کودکی در اسارت بوده و بعد از چند سال حبس امروز آزاد و به آغوش خانواده و مادرش بازگشت😍 ✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇 @BDON_SANSOR
اندکی تامل؛.... آیا میدانستیدشهید محمد جواد تند گویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی ها بسر برد!؟ طوری که فقط به اندازه ای جا داشت که میتونست بشینه وحتی نمیتونست دراز بکشد..و نمیدونست الانش چه ساعتی وچه موقع از روز وشب وماه وساله؟ !! الان بهاره یا پاییز ؟ الان روزه یاشب؟ وهر روز بلا استثناء با شکنجه شروع میشده.... اونم چه شکنجه ای!؟ که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه میچرخیده... واین آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی امان شد! تنها مونسش کتاب قرآنی بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده وتمام سربازهای عراقی که نگهبان این بودن باشنیدن صوت قرآنش شیفته اش شدند. وبعد از شهادتش کتابها در وصفش نوشتند؟! اینها رو ما راحت مینویسیم وخیلی سر سری میخونیم وراحت از کنارشون رد میشیم. اما لحظه ای فکر نمیکنیم دوازده سال به والله خیلی زیاده... دوازده سال... ۱۴۴ ماه! یک بچه رو چقدر زحمت میکشیم تا دوازده سال بشه؟ حالا فکر کنیم دوازده سال نتونی یک لحظه دراز بکشی ونفهمی روزه یاشب؟.. جهت شادی روح همه شهدا صلوات
یک قطعه صنعتی برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی؛ این یعنی تحریم. مگر می‌شد با این تحریم‌ها کار کرد. مصطفی آن قدر از آن قطعه وارد کرد که تا مدت‌ها کار سازمان را راه می‌انداخت. همه می‌گفتند هر کسی غیر از مصطفی می‌خواست آن را تأمین کند، در آن زمان یک‌صدمِ این هم نمی‌توانست وارد کند. قطعه را داد به چند تا از بچه‌های قدیمی که می‌شناخت‌شان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود. ریسکش بالا بود، ولی می‌خواست نتیجه بگیرد. زمان می‌برد، اما مصطفی صبور بود، می‌گفت: وقتی می‌تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟ مدام پیگیری می‌کرد و همه‌جوره هوای‌شان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد. طول کشید، اما دست آخر بچه‌ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه... ولی خدا رو شکر راهش ادامه دارد شهید والامقام مصطفی احمدی روشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 تا انتها ببینید تا اسرائیل کثیف رو بهتر بشناسید میگوید ما قانونی داریم به نام "چمن زنی" بر اساس ان هر چند سال یک بار باید حمله کنیم به غزه و عده ای را بکشیم... این صحبت های دکتر نورمن فینکلشتاین، یهودی منتقد صهیونیسم، در مورد اصطلاح چمن زنی (mowing the lawn) است....
شهیدانه و حسینی زیستن... بسیار زیبا حتما بخوانید ... حاج آقای ‍ قرائتی فرمود: بزرگواری تعریف میکرد ... پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست ( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید ) بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد  راز گریستن خودش را برای من  اینگونه تعریف کرد : در جوانی چند روز مانده به ازدواجم  گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان  پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت  الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! بالاخره  پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده  زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد : آنروز بعد از خرید طلا  چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی آقا  امام حسین  علیه السلام  است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز  پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که  زنم نفهمید و خرج جهیزیه زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده  دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء  بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته  هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده و یک حسینی حسینی راستین بوده است  ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
نخستین عامل شهادت او حیا بود، وقتی که مجبور بود کار اداری انجام دهد در حد ضرورت با نامحرم صحبت می‌کردند. در فضای مجازی خیلی ورود نمی‌کرد و فقط کارهای مرتبط با شهدا را در آن فضا انجام می‌داد . ادب و اخلاقشان خیلی بالا بود. اوج عصبانیتش سکوت بود، مظلوم بود. مادرم همیشه می‌گفتند که من آدم‌های زیادی را دیده‌ام، همه آنها چند صفت خوب دارند و در بقیه موارد مشکل دارند. محمد جامع صفات خوب است. ببینید یک جوان ۲۸ ساله چقدر روی خودش کار کرده بود که هم حیایش و هم اخلاقش هم تواضع و ادبش به این مرحله رسیده بود. او حتی یک شب هم نماز شبش ترک نمی‌شد، دوساعت در سجده‌گریه می‌کرد و خسته نمی‌شد... و جمله معروفی دارند که شهادت جان کندن نیست دل کندن است. شهید والامقام محمد مسرور
زمان بمباران‌های ایران توسط صدام، شب‌ها با چادر می‌خوابید! گفتم : این چه کاریِه دخترم !!؟ می‌گفت: باید آماده باشیم اگه از زیرآوار بیرون‌مان آوردند، حجاب‌مان کامل باشد.. شهیده گلدسته محمدیان
🔻 دوستان از وضعیت میدان پرسیده بودند تصویر سمت راست نقشه غرب آسیا است آن قسمت نارنجی که نشان دادم فلسطین اشغالی است؛ روی آن قسمت نارنجی دایره ای را با رنگ آبی مشخص کشیده ام که میشود نقشه ی سمت چپ. در نقشه ی سمتِ چپ یک مربع مشکی را مشخص کرده ام، انجا، رژیم صهیونیستی آنجا 60 روز است که با کمک آمریکا و فرانسه و انگلیس و سربازان چند ملیتی درگیر جنگ است. با چنین خفن های مخوفی طرفیم .....
شهیدان به راستی زنده‌اند
🔴 از هوش مصنوعی بخواید بی‌غیرتی و بیشرفیِ سران‌ بعضی از کشور‌های عربی رو نشون بده، این طرح رو نشون میده! این حکام بی غیرت و پست و این اسلام بی عرضه و حقیری که اختیار کردند میراث اسلام سقیفه و انحراف از اسلام ناب محمدی است.. در مقابل ببینید چه کسانی دارند برای مردم مظلوم غزه خون میدهند قضاوت با شما
🌹کرامتی عجیب و شنیده نشده درباره "شهید مصطفی ردانی پور"🌹 حاج محمدرضا توسلی کجانی ساکن اصفهان نقل می کند: ١٣ آذر سال ٩٥ قرار بود عازم کربلا بشویم. عصر روز ١٢ آذر رفتم گلستان شهدا که هم سر مزار برادر خانمم، "شهید عبدالرسول توسلی" بروم و هم بقیه ی شهدا، تا از شهدا برای این سفر اجازه بگیرم چون این شهدا بودند که راه کربلا را باز کردند. چون هوا خیلی سرد بود و نزدیک غروب بود شاید بیش از پنج نفر در گلستان شهدا نبودند. اول رفتم سر خاک عبدالرسول و بعد هم شهید حاج حسین خرازی که با شهید ردانی پور و شهید کاظمی کنار هم هستند. آنجا دیدم جوانی که تقریبا بیست و چهار پنج سالش بود توی این هوای سرد داشت قبر شهدا را می شست. سلام کردم، بلند شد و دست داد و احوال پرسی کرد. بعد نشست قبر شهید خرازی و شهید کاظمی را هم شست و بلند شد و دستم را گرفت و گفت: شما فردا صبح میری کربلا! تعجب کردم. با خودم گفتم من که به او چیزی نگفتم. کمی فکر کردم بعد گفتم: بله! از جیبش سه تا تسبیح بیرون آورد و گفت: رفتی کربلا این یکی را به نیت مادر ردانی پور بینداز توی ضریح امام حسین، این یکی را هم به نیت خودم بینداز، و یک تسبیح سبز هم داد -که الان پیشم هست- گفت این هم مال خودت. پرسیدم: تو از کجا فهمیدی من می خواهم بروم کربلا؟ تا پرسیدم فوراً دوید و رفت. قضیه گذشت و رفتیم کربلا و به همان نیت تسبیح ها را انداختم داخل ضریح. خواستم مال خودم را هم بیندازم بعد گفتم این یکی را که داده به خودم، خوب است پیشم بماند. توی حرم امام حسین موقع نماز مغرب رفتم کنار یک روحانی سید -که معلوم بود خیلی با شخصیت و مؤمن است- نشستم و سلام و احوال پرسی کردم و جریان آن جوان را برایش تعریف کردم. وقتی جریان را گفتم گفت: مگه نمی دونی؟ گفتم: نه! چی رو؟ گفت: از کجا آمدی؟ گفتم: از اصفهان. دوباره  گفت: مگه  نمی دونی این خود شهید ردانی پوره. گفتم: نه! ردانی پور که روحانیه. گفت: چرا! این اتفاق تا حالا برای چند نفر افتاده. *** فرزند آقای توسلی می گوید: آن شب وقتی بابا آمد خانه دیدم بوی عطر عجیبی در خانه پیچیده که آدم را مست می کند مدتی توی خانه گشتم تا ببینم بوی عطر از کجاست تا اینکه فهمیدم از باباست. گفتم: کی بهت عطر داده؟ گفت: هیچکس! گفتم: بوی عطر عجیبی میدی. یک بوی خاص. تا این را گفتم یاد تسبیح ها افتاد و ماجرا را تعریف کرد. کربلا هم که رفتیم توی کاروان ماجرای بابا و آن جوان را برای خانم های کاروان تعریف کردم خیلی ها گفتند این خود شهید ردانی پور هست و این اتفاق تا حالا برای چند نفر  پیش  آمده.
یک عمر در این کوچه نشستیم و نوشتیم ای شهر مگر یک زن غم دیده زدن داشت؟💔 @mahdipouraskari
إن تنصر الله ینصرکم... 🔰🔰🔰🔰🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اسرائیل بازنده جنگ غزه است و ایران قطعا برنده این منازعه خواهد بود! اعتراف شبکه صهیونیستی اینترنشنال: 🔹اسرائیل در غزه گیر افتاده است، پیروز نشده و پیروز هم نخواهد شد. 🔹در سطح بین‌المللی تمام نگاه‌های منفی از جمهوری اسلامی برداشته شده و متوجه اسرائیل شده است. اکنون محبوبیت حماس بالاتر رفته است. ✅ کانال : @saeedism
ایران بخاطر خدا در مقابل استکبار حاکم بر جهان ایستاد و حالا خدا دارد جبران میکند... تمام هزینه امپراطوری رسانه‌ای که کردند دارد نابود می‌شود‌ خدا رو شکر...
از همرزمان شهید تعریف می‌کند: " یک‌روز شهید کاظم عاملو از درون می‌لرزید و به خود می‌پیچید، عرق از سر و رویش قطره قطره می‌چکید. چندبار صدایش زدم، حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی‌شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی‌شد. توی خواب صحبت می‌کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می‌گه.» همرزم شهید در ادامه می‌گوید: " حرف‌هایش به هذیان نمی‌خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب‌های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می‌نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی‌اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم." یکی از دوستان شهید کاظم عاملو می‌گوید: " صورتش خيس شده بود. صدای گريه‌اش حسينيه را پر کرده بود. هميشه ديرتر از همه‌ بچه‌ها از حسينيه بيرون می‌آمد. می‌دانستيم قنوت و سجده‌های طولانی دارد، اما اين بار فرق می‌کرد. انگار در حال و هوای دیگری بود و هيچ کدام از ما را نمی‌ديد. در مسير هم که بايد پياده تا منطقه‌ گردش می‌رفتيم، ذکر می‌گفت و گريه می‌کرد. نزديکی‌های خط مستقر شديم. خمپاره‌ای نزديک سنگر ما به زمين خورد. ترکشش پايم را زخمی کرد. پس از چند روز، روی تخت بيمارستان فهميدم همان خمپاره کاظم را از جمعمان برده است." شهیدکاظم عاملو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم باعرض سلام واحترام،ان شاالله که این ویدئورا ازدست نمی دهید! به افراد و گروهها نیز ارسال می نماییدکه زکات علم نشر آن است. خداوند حافظ وناصرتان باشد به برکت صلوات برمحمدوآل محمد وعجل فرجهم.
طی آن چند روزی که داخل کانال کمیل درگیر محاصره و نبرد با دشمن بودیم؛ خاطره رزم و رشادت سید جعفر طاهری هرگز از صفحه ذهن من پاک نمی‌شود. گویی خدا به او یک نیروی خارق العاده و تمـام ناشدنی داده بود. هرگز ندیدم بخوابد. از سر صبح که حملات دشمن شروع میشد، مدام می‌دوید به این طرف کانال و آرپی‌جی میزد. می‌دوید به آنطرف و با دوشکا شلیک می‌کرد. دوباره می‌دوید به سویی دیگر و اسلحه دیگری برمی‌داشت و می‌جنگید. تا شب کارش همین بود. نمیدانم چرا خسته نمی‌شد؟! با لبهایی ترک خورده از عطش و شکم گرسنه، واقعاً یک تنه با آنها می‌جنگید. یعنی نبرد این یک نفر یکطرف و درگیری بقیه‌ی ما با دشمن هم یکطرف... شب هنگام از کانال خارج می‌شد و به سمت دشمن میرفت تا از سـربازان کشـته شده‌ی بعثی مهمات به دست بیاورد. تصویر فوق، آخرین قابی است که از لب‌های خشکیده و چهره خسته اما مقاوم سیدجعفر طاهری ساعاتی قبل از شهادت در کانال آسمانی کمیل ثبت و ضبط شد. شادی روحش صلوات
حضرت ام البنین سلام الله علیها با فصاحت و بلاغتی که داشت در مقام افشاگری از ظلم و تعدی بنی امیه برآمد و با اشعار جانسوز و بلیغ و عزارداری های مستمر مردم را متوجه ظلم و بی لیاقتی حکام وقت می نمود لذا آن بانو را با عسل زهرآگین مسموم و به شهادت رساندند چنانکه مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب زنان نابغه و جناب عبدالعظیم بحرانی در کتاب ام البنین نگاشته اند که بنی امیه همسر امیرالمومنین صلوات الله علیه، ام البنین سلام الله علیها را مسموم و به قتل رساندند. 📚وقایع الشیعه، ص ۸۵، وقایع سیزدهم جمادی الثانی
آقای تحلیلگر ✍️ برای رزمنده ی فلسطینی که در لحظه ی آخر سجده کرد و آسمانی شد 🔗 دریافت توییت http://zil.ink/mr.tahlilgar @mrtahlilgar1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین لحظات یک رزمنده فلسطینی که قبل از شهادت به سجده می رود
ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک باد🌱