🔰 کانال #مهارت_های_طلبگی
🔰 کانالی جهت بیان مهارت های مورد نیاز طلاب
🔰 در این کانال با مهارت های مختلفی که طلبه عصر انقلاب به آن ها نیاز دارد آشنا می شویم
✅ مهارت هایی مثل مهارت تفکر، مهارت خلاقیت، مهارت مطالعه و تمرکز، مهارت محاسبه خمس، مهارت اجرای خطبه عقد ، مهارت بیان احکام و تفسیر و ....
•┈┈••••✾🔆
🔰 با ما همراه باشید 👇
مهارتهای طلبگی | عضو شوید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 زمان رفت و برگشت برای #اربعین، جزو عمر حساب نمیشه ...
مهارتهای طلبگی | عضو شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین ثمره خون شهدا...
میرویم تا راه کربلا باز شود ان شاء الله
کرامت شهید مدافع حرم خانم زینب کبری (سلام الله علیها)
محمدحسین مرادی که سال 1360 در تهران به دنیا آمد و آبان 1392 در چند متری حرم حضرت زینب کبری (ع) هدف گلوله ی تکفیری ها قرار گرفت و چند روز بعد به شهادت رسید.
او خاطرات عجیبی دارد از جمله اینکه؛ مادرش نقل می کند: سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال 1366 به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است!
آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست. چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند. برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود!
روایتهای سردار حاجحسین کاجی درباره کشف و تفحص پیکر شهدا که در کتاب «خاطرات ماندگار» منتشر شده است
سردار حاجحسین کاجی میگوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم. داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیتنامه نوشته بود. من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم.
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازه من پیدا میشود و زمانی که جنازه من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند و...
بعد از خواندن وصیتنامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است.
هدایت شده از قرآن بخوان و به تلاوت دعوت کن
بعد از زدن رو لینک آنچه می خوانید اولین پست هر مبحثه و اگر به سمت آخر حرکت کنید الباقی پستهای مربوط به هر بحث را پیدا خواهید کرد. مشاوره و پاسخ به پرسشهای شما توسط چند متخصص و دکترای روانشناسی نیز انجام میشه.
👇👇👇👇
چگونه خشم خود را در برابر فرزندانمان مدیریت کنیم
https://eitaa.com/tamym_ir/2773
فواید گریه کودکان
https://eitaa.com/tamym_ir/117
درمان کودکان خجالتی
https://eitaa.com/tamym_ir/356
آموزش دوست یابی به کودکان
https://eitaa.com/tamym_ir/1155
درمان لوسی کودکان
https://eitaa.com/tamym_ir/322
درمان مکیدن انگشت توسط کودکان
https://eitaa.com/tamym_ir/1161
اصول تشویق و تنبیه کودکان
https://eitaa.com/tamym_ir/1520
آنچه قبل از ازدواج باید بدانیم
https://eitaa.com/tamym_ir/787
چرا باید ازدواج کنیم
https://eitaa.com/tamym_ir/792
نتیجه محبت میان اعضای خانواده
https://eitaa.com/tamym_ir/805
هدف از ازداج چیست؟
https://eitaa.com/tamym_ir/807
چگونه از نوجوان انتقاد کنیم
https://eitaa.com/tamym_ir/810
ملاکهای انتخاب همسر چیست؟
https://eitaa.com/tamym_ir/811
اهمیت دوره نوجوانی در امر تربیت
https://eitaa.com/tamym_ir/825
🌸و صدها برنامه تربیتی مفید در زندگی و خانواده در کانال تمیم🌸
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/990969911C10b444bccc
🙏لطفا با نشر این پست در تربیت بهتر جامعه و شیرینتر شدن زندگیها و گرمتر شدن کانون خانواده شریک شوید🙏
💠در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت.
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری
فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود :
رستمعلی جان، امروز پدر شدی،
وای ببخشید من هول شدم، سلام
عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟😞😭
از جهاد اومده بودن دنبالت، می خوان اخراجت کنن،
خندم گرفته بود.
مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟ گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی
مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگیمون نمیده،
همون بهتر که اخراجت کنن.
عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده😭
شادی روحش #صلوات
#شهید_رستمعلی_آقاباباپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا شهدای ما اینقدر با برکت هستند؟؟
جواب معلوم است . ولایت
پیراهن خون آلودم را
با من دفن کنید!
مقاممعظمرهبری:
"اين شهيد مظلوم،
بي سر و صدا و در نهايت اخلاص
در مجلس فعّاليت ميكردند
و حقيقتاً به جاي چهار نفر در
كميسيون كار مي كردند
و از آنجا كه ما در جبهه حضور داشتيم
وظايف بنده و شهيد چمران را هم ايشان انجام مي داد.
بعد از شهادت ايشان
كميسيون دفاع حقيقتاً بي پدر شد
و امور كارها از آن شور و حال به سرعت به كاستي گراييد."
شهید والامقام غلامحسین حقانی
قرار بود مقام معظم رهبری برای بازدید و دیدار تشریف بیاورند. پدر، چهار پنج روزی درگیر تدارکات دیدار بود. صبح میرفت و شب میآمد. من هم با بسیجیها رفته بودم برای کمک. ظهر که شد، رفتم همان قسمتی که پدر مشغول بود. برایم چای آوردند. میخواستم بروم که دفتردار پدر گفت: دارند ناهار میآورند، کجا میروی؟ پدر صدایش را شنید. گفت: بگذار برود. ناهار برای کارکنان است. فرجالله بسیجی است و همان چای بسش بود!
شهید نورعلی شوشتری
برگرفته از کتاب نورعلی | نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 لاتی که از همه مدعیان شهادت جلو زد!!!
میشود در یک شب ره صد ساله را طی کرد
#شهید_سید_مسعود_رشیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان پیامبر(ص) و جوان مشروب فروش
رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد
@Radar_enghelabe
🗓 سهشنبه ٢٨ شهریور ماه ١۴٠٢
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
🔸صورتش پر از خاک بود.خیلی از بچهها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی میکرد. همه، حواسشان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت.
***
🔹هنوز خوابم نبرده بود. به عقربههای ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟! گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود.
🔸میگفت: «عملیات گره خورده و اگر ادامه بدهیم، بهضرر ماست!»
🔹اول با امام قدسسره تماس گرفته بود. ایشان فرموده بودند: «تلفن بزنید به آقای بهجت، بگویید دعا کنند.» به آقا گفتیم؛ گفتند: «بگویید دعا کردهام!»
***
🔸با حیرت به میدان نبرد خیره شده بود، باورش نمیشد!
🔹دشمن داشت از چیزی فرار میکرد...
📚 این بهشت، آن بهشت، ص٣۴
💫کانال آیت الله بهجت⇩⇩⇩
🆔 @bahjat_arefan
#خاطره_نگاری
✅ روضه دو نفری ( از خاطرات شهید اسلامی نسب )
🔹من و شهید عبدالحمید اکرمی تازه به مقر شهید دست بالا در شیراز برای کارهای عقیدتی آمده بودیم. از اقبال خوبی که داشتیم در چادر فرمانده ساکن شدیم. دیری نپایید که زهد و تواضع و رفتار نیک فرمانده( یعنی سردار محمد اسلامی نسب) ما را مجذوب شخصیت وی ساخت. انگار نه انگار که فرمانده است، خاکی و خودمانی بود در عین حال دوست داشتنی.
🔹هنوز چند روز بیشتر از حضورمان در مقر نمیگذشت که متوجه شدیم سردار اسلامی نسب و شهید باقری ـ آن دو یار همدل ـ هر روز عصر از چادر فاصله میگیرند و تا چند ساعت برنمیگردند. حس کنجکاوی تحریکم کرد که از کارشان باخبر شوم.
🔹روز بعد به اتفاق اکرمی سراغشان رفتیم. پشت تل کوچکی از خاک زمزمه هایی شنیدیم. متوجه شدیم شهید باقری رو به قبله نشسته و روضه میخواند و شهید اسلامی نسب در سجده است. شور و حال خاصی داشتند و هر دو به شدت اشک میریختند. لحظاتی بعد شهید باقری به سجده رفت و شهید اسلامی شروع به مداحی کرد. الحمدللّه هر دو مداح اهل بیت بودند و مصیبت حضرت زهرا(س) میخواندند برای من سؤالی پیش آمد که آخر چرا دو نفری؟ من روضه دونفری ندیده بودم.
⬛️ مجموعه فرهنگی تبلیغی ثاقب
سایت|ایتا|آپارات|اینستاگرام|تلگرام
📡 با ما همراه باشید
🆔 @msagheb
آقا حامد سالها تو هیئت فاطمیه(سلام الله) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد
یکی از چرخ های مخصوص
حمل باندها رو برای خودش
برمیداشت و وظیفه حمل
اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم
این کار رو انجام می داد.
وقتی عاشورا می شد برای هیئت
چهار هزار تا نهار میدادیم
که حامد منتظر میشد همه
کمکم برن، تا کار شستن
دیگها رو شروع کنه.
با گریه و حال عجیبی شروع
به کار می کرد،
بهش میگفتن آقا حامد
شما افسری و همه میشناسنتون
بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت:
"اینجا یه جایی هست که
اگه سردارم باشی باید
شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت:
"شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم
شستن دیگهاست و من از این دیگها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد...
شهید والامقام حامد جوانی
روز خواستگاری شرط کرد که اگر جنگ شود من میروم، منم گفتم اگر نروی مشکل دارم نه با رفتنت. ملاک انتخاب همسر هر دوی ما ایمان بود و تقوا. در قنوت هایم از خدا درخواست میکردم اللهم الرزقنا زوجا صالحا. این دعایی بود که مادرم به من یاد داده بود. همان روز اول از شهادت برایم گفت و دل مرا لرزاند و در پاسخ اشک ها و دل بی قرارم با شوخی میگفت: بادمجان بم افت نداره. ولی فهمیدم که مرد من مرد جهاد و جنگه.
بعد از عقد نمیدانم از کدام شب ولی هر شب با هم برای زیارت قبور شهدای گمنام می رفتیم و باز هم از جبهه و شهادت گفت. صوت های شهیدآوینی را روشن میکرد و هر دو گوش میدادیم و با این کارها دل مرا بی قرارتر می کرد. به اسم شهیدگمنام علاقه داشت و به خاطر علاقه ی محمد به این اسم، برای من هم زیبا شده بود. تلگرام و واتساپ را بر روی کامپیوتر حوزه نصب کرده بود و اسم خودش رو محمد گمنام گذاشته بود و فقط کارهای فرهنگی میکرد.
یادم است وقتی برای زیارت میرفتیم قسمتی مربعی مانند کنار قبرهای شهدای گمنام بود که ان قسمت را برای من تمیز میکرد و من انجا می نشستم و به کلمه ی قرمز شهید گمنامی که بر روی قبرها حک شده بود زل میزدم، سرم را که بلند میکردم میدیدم که محمد همین طور به من خیره شده و لبخند میزند. میگفتم چه شده؟چرا به من خیره شدی؟میگفت نمیتوانم به خانمم نگاه کنم؟یادم است یکبار به این اسم زیبای شهید گمنام بر روی قبرها نگاه میکردم و در ذهن خودم شهادت محمد را تصور میکردم و این که یک روز بخواهم به کنار قبرش بروم ، در این مواقع دستانش را می گرفتم و اشک هایم جاری میشد و دلم بی قرار. هیچ گاه فکر نمیکردم این تصور به همین زودی به واقعیت بپیوندد...
راوی :همسرشهید
شهید طلبه محمد مسرور
گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
-اخوی دیر اومدی!
-برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
-عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد.
گونی روگذاشت زمین .. همه شناختنش!
سردار شهید محمود کاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فراموشتان نمیکنیم