اگر از چیزی یا کسی ناراحت میشدم سعی میکردم ناراحتیام را جلوی بچههایم بروز ندهم. اما حمیدرضا که بزرگتر شد، برایم حکم مخزن اسرار را داشت، انگار جایمان با هم عوض شده بود؛ من برای او درددل میکردم و او راهنماییام میکرد، هر وقت ناراحتی برایم پیش میآمد بدون اینکه اسم فردی را که از دستش ناراحت شدهام بیاورم با او درددل میکردم، حمیدرضا به حرفهایم گوش میداد و میگفت: اگر از هر کسی ناراحت هستی برایش 2رکعت نماز بخوان و از خدا بخواه تا متوجه اشتباهش بشود و به راه راست هدایت شود.»
«حمیدرضا خیلی اهل درددل کردن نبود اما هر وقت از کسی ناراحت میشد، به من میگفت: برایم دعا کن تا بتوانم این ناراحتی را از دلم بیرون کنم یا اگر مشکلی داشت به من میگفت مادر! تو سیدی و دعاهایت ردخور ندارد برایم روضه پنجتن نذر کن تا مشکلم برطرف شود.»
از زبان مادر
#شهید_حمید_اسدالهی
@rafigheshahidm
دیگر کافی است ؛
هرچه به انتظارش نشستهایم
باید در انتظار قائم آل محمّدﷺ
لبیک بگوئیم و رهسپار شویم
همچون شهیدان ....
#اربعین مقدمه ی ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@rafigheshahidm
📖تلاوت روزانه قرآن کریم
⚜صفحه 212 سوره یونس⚜
هدیه به ارواح مطهر شهدا صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@rafigheshahidm