eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
8هزار ویدیو
87 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهـادت ... اجر کسانی است که در زندگی خود مدام در حال درگیری با و زمانی ڪه نفس سرڪش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد_اڪبر، را روزی آنان خواهد کرد امیر مبارزه با نفس: شهیدابراهیم‌هادی سلام بر پهلوان بی مزار ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
37.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷برنامه پخش مستند شهید حاج احمد کاظمی ( سرباز چهل و شش ساله ) از امروز، هر روز 🔺حوالی ساعت 16:30 شبکه یک 🔺حوالی ساعت 18:00 شبکه افق 🔷از هجدهم 🔺هر روز حوالی ساعت 20:00 شبکه مستند ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین و جدیدترین ویژه حادثه تروریستی کرمان منتشر شد نماهنگ خط مقاومت 🎙 با صدای علیرضا آزاد 👤شاعر محمدتقی عارفیان ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉 آیین رونمایی از کتاب تازه‌ترین اثر انتشارات انقلاب اسلامی 📝 خاطرات حضور حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) در دوران تبعید به ایرانشهر به قلم رحیم مخدومی 📅 یکشنبه ۱۷ دی ماه ساعت ۹ ♦️ دانشگاه ولایت، سالن همایش‌های شهید سلیمانی @KhameneiBook
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
⊱━═╯قسمت سیزدهم:یادت باشد ❤️ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 با شنیدن اسم ((آقای سیاهکالی ))ب
قسمت چهاردهم:یادت باشد ❤️ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 به جواب منفی زیاد فکر نمی کردم،چون چیزی هم نبود که بخواهم در ذهنم بسازم.گاهی هم که به آن فکر می کردم با خودم می گفتم:شاید هم جواب آزمایش منفی باشه؟اون موقع چی؟خب معلومه دیگه؟همه چی طبق قراری که گذاشتیم همون جا تموم می شه و هر کدوم میریم سراغ زندگی خودمون.به هیچ کس هم حرفی نمی زنیم.ما که نمی تونیم نتیجه منفی آزمایش به این مهمی رو ندیده بگیریم.به اینجا که می رسیدم رشته ی چیزهایی که در خیالم بافته بودم،پاره میشد .دوست داشتم از افکار حمید هم باخبر می شدم.این دو روز خیلی کند و سخت گذشت. به ساعت نگاه کردم.دوست داشتم به گردن عقربه های ساعت طناب بیندازم و این ساعت ها زودتر بگذرد و از این بلا تکلیفی دربیاییم. به سراغ کیفم رفتم و برگه آزمایشگاه را نگاه کردم.می خواستم ببینم باید چه ساعتی برای گرفتن جواب جواب آزمایش بروم.داشتم برنامه ریزی می کردم که عمه زنگ زد.بعد از یک احوال پرسی گرم خبر داد حمید از مأموریت برگشته است و می خواهد که با هم برای گرفتن آزمایش برویم. هر بار دونفری می خواستیم جایی برویم اصلا راحت نبودم و خجالت می کشیدم .نمی دانستم چطور باید سر صحبت را باز کنم. حمید به دنبالم آمد و رفتیم آزمایشگاه تا نتیجه را بگیریم ‌.استرس نتیجه را از هم پنهان می کردیم،ولی ته چشم های هر دوی ما اضطراب خاصی موج می زد.نتیجه را که گرفت به من نشان داد. گفتم((بعداََ باید یه ناهار مهمون کنین تا من براتون نتیجه آزمایش رو بگم.))حمید گفت:شما دعا کن مشکلی نباشه،به جای یه ناهار،دَه تا ناهار میدم. از برگه ای که داده بودند متوجه شدم مشکلی نیست،ولی به حمید گفتم:(برای اطمینان باید نوبت بگیریم،دوباره بریم مطب و نتیجه رو به دکتر نشون بدیم. اونوقت نتیجه نهایی مشخص میشه(.از همان جا حمید با مطب تماس گرفت و برای غروب همان روز نوبت رزرو کرد.از آزمایشگاه که خارج شدیم خیابان خیام را تا سبزه میدان نیم ساعتی پیاده آمدیم.چون هنوز به هیچ کس حتی به فامیل نزدیک حرفی نزده بودیم تا جواب آزمایش ژنتیک قطعی بشود،کمی اضطراب این را داشتم که نکند یک آشنایی ما را با هم ببیند.قدم زنان از جلوی مغازه ها یکی یکی رد می شدیم که حمید گفت:((آبمیوه بخوریم؟))گفتم:((نه،میل ندارم.))چند قدم جلوتر گفت:از وقت ناهار گذشته،بریم یه چیزی بخوریم؟گفتم:من اشتها برای غذا ندارم.از پیشنهادهای جورواجورش مشخص بود دنبال بهانه است تا بیشتر با هم باشیم،ولی دست خودم نبود. هنوز نمی توانستم با حمید خودمانی رفتار کنم.از اینکه تمامی پیشنهادهایش به در بسته خورد کلافه شده بود.سوار تاکسی هم که بودیم،زیاد صحبت نکردم.آفتاب تندی می زد.انگار نه انگار که تابستان تمام شده است.عینک دودی زده بودم. یکی از مژه های حمید روی پیراهنش افتاده بود .مژه را به دستش گرفت،به من نشان داد و گفت:نگاه کن،از بس با من حرف نمی زنی و منو حرص میدی،مژه هام داره می ریزه.! ناخودآگاه خنده ام گرفت.ولی به خاطر همان خنده وقتی به خانه رسیدم کلی گریه کردم ؛چرا باید به حرف یک نامحرم لبخند می زدم؟مادرم گریه من را که دید،گفت:(دخترم!این که گریه نداره.تو دیگه رسماََ می خوای زن حمید بشی،اشکالی نداره.حرف های مادرم در اوج مهربانی آرامم کرد،ولی ته دلم آشوب بود.هم می خواستم بیشتر با حمید باشم،بیشتر بشناسمش،بیشتر صحبت کنیم .هم اینکه خجالت می کشیدم .این نوع ارتباط برای من تازگی داشت.
سلام و عرض ادب خوب هستید الحمدلله دوستان داریم بی زحمت دوازده تاصلوات بفرست و برای دوازده نفرهم بفرس قطع نشه برای گشایش کارهمه شروع کردیم برای گشایش کارخودتم دعا کن وبفرست🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاجزانه تقاضا دارم نشر دهید به برکت امیر مومنان کشورمان سیراب گردد آمین یا علی ابن ابیطالب اغثنی کلام نورانی امیر در نهج البلاغه
قرائت دعای فرج ب نیابت از شهید ابراهیم هادی........ التماس دعای فرج ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم🌸 ‌ هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم ‌عهد میکنم با شما، هر روز که می گذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم... ‌ السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - zamine - salgarde haj ghasem 1402 - rasouli.mp3
6.34M
🍃باید رفت 🍃باید دنبال پرچمت تا ابد رفت 🎙 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃حضرت امام على عليه السلام : 🌹اَلعَدلُ أَفضَلُ مِنَ الشَّجاعَةِ لأَنَّ النّاسَ لَوِ استَعمَلُوا العَدلَ عُموما فى جَميعِهِم لاَستَغنَوا عَنِ الشَّجاعَةِ؛ عدالت بهتر از شجاعت است زيرا اگر مردم همگى عدالت را درباره همه بكار گيرند از شجاعت بى نياز مى شوند. 📙شرح نهج البلاغه ج۲٠، ص۳۳۳، ح۸۱۶ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
⭕️بازداشت ۲۳ تروریست داعشی طی ۳ ماه اخیر در کرمان دادستان کرمان: 🔹در دو سه ماه گذشته تعداد زیادی که قصد عملیات انتحاری داشتند، از جمله ۲۳ عنصر داعشی آماده عملیات انتحاری بازداشت شدند. 🔹هر کدام از ۱۶ بمبی که امسال در کرمان کشف شد، قدرت انفجارشان از جلیقه‌های منفجر شده در این حادثه بیشتر بود. 🔹تمام منطقه گلزار شهدا شب قبل از سالگرد به وسیله وسایل الکترونیکی و سگ‌های یابنده مواد منفجره و دوربین‌های حرارتی چک شد. 🔹بمب اول در سطل زباله نبوده هر دو انفجار عملیات انتحاری بود و تروریست‌ نتوانسته بودند مواد منفجره جاسازی بکنند. 🔹تاکنون ۳۲ نفر در رابطه با جنایت تروریستی ۱۳ دی بازداشت شده و در حال بازجویی هستند. ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس درس در نبود شهید سبحان علیزاده شهید حادثه تروریستی کرمان ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
📣 ١٧دی درگذشت جهان‌پهلوان تختی؛ ماجرای تغییر نام ورزشگاه مشهد به‌نام «غلامرضا تختی» توسط آیت‌الله خامنه‌ای 🔹استادیوم تختی مشهد قبل از انقلاب «سعدآباد» نام داشت. هم‌زمان با اوج‌گیری مبارزات انقلابی، اقشار مختلف مردم مشهد به‌خصوص فرهنگیان این شهر در تاریخ ۱۳۵۷/۸/۱۶ اجتماعی بزرگ در این استادیوم برگزار کردند. 🔹سخنران این برنامه آیت‌الله خامنه‌ای بودند که در بخشی از سخنان‌شان نام این استادیوم محل تجمع را به نام مرحوم «غلام‌رضا تختی» تغییر دادند. بعد از این سخنان، مردم با تکبیر و صلوات، این نام‌گذاری را تأیید می‌کنند و نام این ورزشگاه از آن پس تغییر می‌کند. 🔹پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR این بخش از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در این تجمع بزرگ بیان شده بود، به‌مناسبت سالروز درگذشت جهان‌پهلوان غلام‌رضا تختی منتشر می‌کند.👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جزئیات تازه از اهدای اعضای بدن برادرزاده معاون رئیس‌جمهور / دعای همسر «فاطمه دهقان» در آخرین لحظات 🔹خبرها حاکیست فاطمه دهقان مجروح حادثه تروریستی کرمان که قرار است به علت مرگ مغزی اعضای بدنش اهدا شود، برادرزاده معاون حقوقی رییس جمهور است. 🔹براساس اعلام برخی منابع پزشکی قرار است به غیر از کبد و کلیه‌ها، قلب این مجروح حادثه تروریستی اهل خراسان رضوی نیز فردا اهدا و عمل پیوند انجام شود. 🔹دهقان که مادرش نیز جزو شهدای این حادثه بوده و پیکر او امروز در مشهد تشییع شد به همراه خانواده برای زیارت مزار سردار دلها به کرمان سفر کرده بود. 🔹دختر ۲ساله خانم دهقان نیز مجروح و بستری است که امروز شنبه از آی سی یو به بخش منتقل شد. ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
‏«وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ» یه جا خدا میگه: یادت نره برای چیزای که الان داری یه روزی دعا کردی و آرزوشو داشتی..✨
اونایی کہ حس شهادت دارن بی‌ دلیل نیستا! خدا یہ گوشہ از سرنوشتتون براتون شهادتتَ رو نوشته ولی... اون دیگه با توعه که چجوری بهش برسی یا ڪِی بهش برسی..! :) 📸¦← 🥀¦← 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ 🦋¦→ @rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸صبح امروز ورود پیکر شهید حاج عادل رضایی به مهدیه صاحب الزمان(عج) ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ فرهنگی_مجازی_هادی_دلها مصطفی_باصفا ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عجّل فرجهم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته همانطور که مؤمنين و مؤمنات مستحضر هستند، اخیرا به علت کمی بارندگی همه ما در معرض تبعات سهمگین کم آبی و بی آبی قرار گرفته ایم که در همه شئونات زندگی تأثیر خواهد داشت. هر چند درد غیبت امام زمان صلوات اللَّه علیه از همه دردها بر همه ما سهمگین تر است، اما با توجه به توصیه اهل بیت علیهم السلام به دعا کردن؛ جامع ترین و بهترین دعا برای طلب باران که می توان در کلیه مکتوبات روائی و حتی غیر روائی اهل اسلام و بلکه همه ادیان پیدا نمود، می باشد. لذا از کلیه کسانی که این پیام به آنها می رسد، خواهش و تمنا و درخواست می شود که از همین اکنون تا زمان و بارش باران کافی، به طور مداوم با دعای نوزدهم صحیفه سجادیه به درگاه الهی دعا کنند تا إن شاءاللَّه مورد رحمت و مغفرت الهی واقع شویم. بخاطر اینکه متن طولانی می شده ترجمه نوشته نشده ولی شما بخاطر فهم وبهره هرچه بیشتر حتما به ترجمه در دسترس آن مراجعه کنید. ✅اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْرَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَيْثَ، وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِغَيْثِكَ الْمُغْدِقِ، مِنَ الْسَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِكَ الْمُونِقِ فِي جَمِيعِ الآفَاقِ، وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِكَ بِإينَاعِ الثَّمَرَةِ، وَ أَحْيِ بِلَادَكَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ، وَ أَشْهِدْ مَلائِكَتَكَ الْكِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْيٍ مِنْكَ نَافِعٍ دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ وَابِلٍ سَرِيعٍ عَاجِلٍ، تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَ تَرُدُّ بهِ مَا قَدْ فَاتَ، وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ، وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِي الأقْوَاتِ، سَحَاباً مُتَرَاكِماً هَنِيئاً مَرِيئاً طَبَقاً مُجَلْجَلًا غَيْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ، وَ لا خُلَّبٍ بَرْقُهُ. أللَّهُمَّ اسْقِنَا غَيْثاً مُغيثَاً مَرِيعاً مُمْرِعاً عَرِيْضَاً وَاسِعاً غَزِيراً، تَرُدُّ بِهِ النَّهِيضَ، وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِيضَ. أللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْياً تُسِيلُ مِنْهُ الظِّرابَ، وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ، وَ تُفَجِّرُ بِهِ الأنْهَارَ، وَ تُنْبِتُ بِهِ الأشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ بِهِ الأسْعَارَ فِي جَمِيعِ الأمْصَارِ، وَ تَنْعَشُ بِهِ البَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ، وَ تُكْمِلُ لَنَا بِهِ طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ، وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ، وَ تَزِيدُنَا بِهِ قُوَّةً إلَى قُوَّتِنَا أللَّهُمَّ لا تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَيْنَا سَمُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَيْنَا حُسُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَيْنَا رُجُوماً، وَ لا تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَيْنَا اُجَاجاً. أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَكَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ، إنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْرَ ✅ خواندن دعای فوق دقیقه وقت می برد. إن شاءالله که اهمیت این موضوع را درک کنیم و حداقل روزی یکبار خصوصا در اوقات استجابت دعا این دو دقیقه وقت را صرف این دعای مهم نماییم و این متن را به دیگران هم برسانیم تا نتایج بهتر و سریعتری به دست آوریم. إن شاءالله ✅ پیشنهاد می شود این مطلب در کانالها و گروه ها نشر داده شود تا افراد بیشتری دعا کنند. إن شاءاللَّه
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
قسمت چهاردهم:یادت باشد ❤️ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 به جواب منفی زیاد فکر نمی کردم،چون
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 نزدیکی های غروب همان روز حمید دنبالم آمد تا با هم به مطب دکتر برویم.یکی،دو نفر بیشتر منتظر نوبت نبودند.پول ویزیت دکتر را که پرداخت کرد،روی صندلی کنار من نشست.از تکان دادن های مداوم پایش متوجه استرسش می شدم.چند دقیقه ای منتظر ماندیم. وقتی نوبتمان شد،داخل اتاق رفتیم. خانم دکتر نتیجه آزمایش را با دقت نگاه کرد.بررسی هایش چند دقیقه ای طول کشید .بعد همان طور که عینکش را از روی چشم برمی داشت،لبخندی زد و گفت:باید مژدگونی بدین!تبریک میگم،هیچ مشکلی نیست.شما می توانید ازدواج کنید. تا دکتر این را گفت،حمید چشم هایش را بست و نفس راحتی کشید.خیالش راحت شد.تنها دلیلی که می توانست مانع این وصلت بشود جواب آزمایش ژنتیک بود که آن هم شکر خدا به خیر گذشت. حمید گفت:ممنون خانم دکتر.البته همون جا توی آزمایشگاه فرزانه خانم نتیجه رو فهمیدن،ولی گفتیم بیاریم پیش شما خیالمون راحت بشه.خانم دکتر گفت:خب فرزانه جان تا یه مدت دیگه همکار ما میشه،باید هم سر بیاره از این چیزها.امیدوارم خوشبخت بشید و زندگی خوبی داشته باشید. حمید در پوستش نمی گنجید،ولی کنار خانم دکتر نمی توانست احساسش را ابراز کند.از خوشحالی چندین بار از خانم دکتر تشکر کرد و با لبی خندان از مطب بیرون آمدیم. چشم های حمید عجیب می خندید،به من گفت:خدا رو شکر،دیگه تموم شد،راحت شدیم.چند لحظه ای ایستادم و به حمید گفتم :نه،هنوز تموم نشده!فکر کنم یه آزمایش دیگه هم باید بدیم.کلاس ضمن عقد هم باید بریم.برای عقد لازمه. حمید که سر از پا نمی شناخت گفت:نه بابا،لازم نیست!همین جواب آزمایش رو بدیم کافیه.زودتر بریم که باید شیرینی بگیریم و به خانواده ها این خبر خوش رو بدیم.حتما اونها هم از شنیدنش خوشحال میشن.شانه هایم را بالا انداختم و گفتم:نمی دونم،شاید هم من اشتباه می کنم و شما اطلاعاتتون دقیق تره‌.! قدیم ها که کوچک بودم،یکسره خانه عمه بودم و با دخترعمه ها بازی می کردم. بعد که بزرگ تر شدم و به سن تکلیف رسیدم،خجالت می کشیدم و کمتر می رفتم.حمید هم خیلی کم به خانه ما می آمد. از وقتی که بحث وصلت ما جدی شد،رفت و آمدها بیشتر شده بود.آن روز هم قرار بود حمید با پدرومادرش برای صحبت های نهایی به خانه ما بیایند. مشغول شستن میوه ها بودم که پدرم به آشپزخانه آمد و پرسید :دخترم ،اگه بحث مهریه شد،چی بگیم؟نظرت چیه؟روی این که سرم را بلند کنم و با پدرم مفصل درباره این چیزها صحبت کنم،نداشتم. گفتم:هرچی شما صلاح بدونید بابا.پدرم خندید و گفت:مهریه حق خودته،ما هیچ نظری نداریم.دختر باید تعیین کننده مهریه باشه. کمی مکث کردم و گفتم:پونصد تا چطوره؟شما که خودتون می دونید مهریه فامیلای مامان همه بالای پونصد سکه اس.پدرم یک نارنگی برداشت و گفت:هرچی نظر تو باشه،ولی به نظرم زیاده.میوه ها را داخل سبد ریختم و مشغول خشک کردن آن ها شدم.گفتم:پس میگیم سیصد تا،ولی دیگه چونه نزن!پدرم خندید و گفت:مهریه رو کی داده،کی گرفته.جلوی خنده ام رو به زور گرفتم.نگاه های پدرم نگاه غریبی بود،انگار باورش نمی شد با فرزانه کوچکی که همیشه بهانه آغوش پدرش را می گرفت و دوست داشت ساعت ها با او هم بازی شود،صحبت از مهریه و عروسی می کند. ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
از‌هرچیزتعریف‌کردند بگوکارخداست،مال‌خداست... نکندخدارابپوشانی‌وآن‌رابه‌خودت نسبت‌دهی،که‌ظلمی‌بزرگ‌ترازاین‌نیست...! -حاج‌اسماعیل‌دولابی🌱 ♥️¦← 🎙¦← 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ 🦋¦→