هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش کار روز تولد حضرت زهرا سلام الله علیها🌷
کنار مزار يا بود #شهیدابراهیمهادی به یادتان بودن خادمین 🌸
ممنونم از شما عزیزانی که در این کار خدا پسندانه شریک بودید 🌹
نذرتان قبول#التماس_دعا
#شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
توی اردوگاه تکریت، مسئول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم.
یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی ها و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت!
کاظم آقای #ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!
✅تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. او واجباتش را انجام می داد و به روحانیون و سادات احترام می گذاشت. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی.
✅یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت بیا اینجا کارت دارم... از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.
وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم، گفت: کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود، اما ...
دیشب خواب #حضرت_زینب سلام الله علیها رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.
صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه سیدی را اذیت می کنی؟ از دست تو راضی نیستم.
کاظم رفتارش کاملا با ما تغییر کرد. زمانی که رژیم صدام از بین رفت، کاظم راهی ایران شد، از ستاد امور آزادگان آدرس اسرای اردوگاه خودش را گرفت و تک تک سراغ آنها رفت و از آنها حلالیت طلبید.
💐کاظم عبدالامیر مذحج، چند سال بعد در راه دفاع از حرم حضرت زینب در زینبیه دمشق به قافله شهدا پیوست.
📙برگرفته از کتاب تا شهادت. اثر گروه شهید هادی.
#پیام_شهدا
بگذارید بعد از مرگم بدانند، همانطور که اساتید بزرگمان میگفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را، محبوبم را دیدار کردم. اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را مینویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت.
بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان میباشد. از یاد او غافل نگردید.
💬شهید مصطفی ابراهیمی مجد
قرائت دعای فرج ب نیابت از
شهید ابراهیم هادی........
التماس دعای فرج
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
🌹#کتاب_تنها_زیر_باران🌹
کتاب «تنها؛ زیر باران»؛ روایتی از زندگی سردار شهید مهدی زینالدین، فرمانده لشکر 17 امام علی بن ابی طالب(ع).
نویسنده کتاب :#مهدی_قربانی
#قسمت_پنجاهم
🌹به روایت مجیدآئینه؛ مسئول واحد ادوات لشکر۱۷ علی بن ابی طالب (علیه السلام)همرزمِ سردارِشهیدآقامهدی زین الدین 🌹
🌹نثار روح مطهر سردارشهیدمهدی زین الدین صلوات🌹
کانال رسمی سردار شهید مهدی زینالدین
#فرمانده_قلب_ها
https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 ساعت ده صبح تازه مشغول مرور درسهایم شده بودم که حمید پیامداد
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 پاتوق اصلی ما(بقعه چهار انبیأ )بود؛مقبره چهار پیامبر و یک امامزاده که مرکز شهر قزوین دفن شده اند.آن قدر رفته بودیم که کفشدار آنجا ما را می شناخت.کفش هایمان را یک جا می گذاشت.شماره هم نمی داد.حمید به خاطر میخچه ای که مدت ها قبل عمل کرده بود.همیشه کفش طبی می پوشید .زیارت که کردیم،ترک موتور سوار شدم و گفتم:(بزن بریم به سرعت برق و باد!).معمولا روی موتور از خودمان پذیرایی می کردیم؛مخصوصا پفک!چندتایی هم به حمید دادن.پفک ها را که خورد گفت:فرزانه!من با این همه ریش،اگه یکی ببینه این طوری روی موتور پفک می خوریم و ریش و سبیل ها همه پفکی شده،آبروی ما رفته ها!گفتم با همه باش و با هبچکس نباش.خوش باش حمید .از این پفک ها بعدا گیرت نمیاد.مسیر همیشگی را از خیابان سپه تا گلزار شهدا آمدیم.محوطه گلزار فروشگاه محصولات فرهنگی زده بودند.به پیشنهاد حمید سری به آنجا زدیم.جذاب ترین جای فروشگاه برای حمید قسمت فروش کتاب بود.من هم به سراغ تابلوهای تزئینی رفتم.حمید کتابی که جدید چاپ شده بود را برداشت و از فروشنده پرسید؛(شما این کتاب را خوندی؟می دونی موضوعش چیه؟فروشنده گفت؛از ظاهرش برمیاد که درباره اثبات قیامت باشه.مقدمه کتاب رو بخونید،مشخص میشه. حمید جواب داد:چون من هزینه ای بابت کتاب ندادم،حق ندارم حتی مقدمه رو بخونم.کتاب رو وقتی می تونم بخونم که خریده باشم،والا حتی یک صفحه هم مشکل شرعی داره.شاید نویسنده یا ناشر کتاب راضی نباشه. خیلی خوب احساس کردم که فروشنده بیشتر از من از این همه دقت نظر حمید تعجب کرد! به حمید گفتم:برای خونه خودمون تابلو بخریم؟نگاهی به تابلو ها انداخت و گفت:پیشنهاد خوبیه.باید از الآن که فرصتمون بیشتره به فکر باشیم. همه تابلوها را بالا و پایین کردیم و نهایتاََ یک تابلوی تماشایی از تصویر امام خامنه ای که در حال خنده بود برداشتیم. حمید موقع حساب کردن پول تابلو،در حالی که نگاهش به ویترین قسمت انگشترها بود پرسید:(انگشتر دُرّ نجف دارید؟)فروشنده جواب داد:سفارش دادیم،احتمالا برامون بیارن.از فروشگاه که بیرون آمدیم،دستش را جلوی چشم من بالا آورد و گفت:این انگشتر رو می بینی خانوم؟دُرّ نجفه.همیشه همراهمه.شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن روز قیامت حسرت نمی خورن.باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم.یه رکاب بخرم که تو هم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی. دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری. نیم ساعتی تا نماز مغرب زمان داشتیم.به قبور شهدا که رسیدیم،حمید چند قدمی جلوتر از من قدم برمی داشت.تنها جایی که دوست نداشت شانه به شانه هم راه برویم مزار شهدا بود.می گفت:(ممکنه همسر شهیدی حتی اگر پیر هم شده باشه ما رو ببینه و یاد شهیدشون و روزایی که با هم بودن بیفته و دل تنگ بشه.بهتره رعایت کنیم و کمی با فاصله راه بریم.اول رفتیم قطعه یک،ردیف یک،سر مزار شهید((براتعلی سیاهکالی))که از اقوام دور حمید بود.از آنجا هم قدم زنان به قطعه هفت ردیف دهم آمدیم؛وعده گاه همیشگی حمید سر مزار شهید((حسن حسین پور)).این شهید رفیق و هم دوره ای حمید بود؛از شهدای عملیات پژاک که سال نود شهید شده بود.حمید در عالم رفاقت خیلی روی این شهید حساب باز می کرد.سر مزارش که رسیدیم،گفت:فاتحه که خوندی،برو سر مزار بقیه شهدا،من با حسن حرف دارم!کمی که فاصله گرفتم،شروع کرد به درد دل کردن.مهم ترین حرفش هم همین بود:(پس کی منو می بری پیش خودت! صدای اذان که بلند شد،خودم را وسط حسینیه امامزاده حسین پیدا کردم. خیلی خوشحال بودم از این که ارتباطم با حمید روز به روز بهتر می شد.سری قبل که امامزاده آمدم،سر اینکه نمی توانستم با حمید راحت باشم کلی گریه کردم.حالا برخلاف روزهای اول که نمی دانستم از چه چیزی باید حرف بزنیم،هر چقدر می گفتیم تمام نمی شد.کاکل مان حسابی به هم گره خورده بود و به هم وابسته شده بودیم#کتاب_یادت_باشد #قسمت_سی_ششم #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها کانال فرهنگی انقلابی پرستوےگمنام کمیل ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾ @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حسن باقری به مناسبت سالروز شهادت ایشان...
#شهید_حسن_باقری
#جان_فدا
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
🖼آنچه درباره ی پدیده ی شوم حجاب استایل باید بدانید...
آیا درست است حجابی که آمده برای جلوگیری از خودنمایی و دیدهشدن زنان در جامعه، خود وسیلهای برای جلبتوجه قرار بگیرد و از آن برای دیدهشدن استفاده شود؟ آیا این کار تبلیغ حجاب است یا تحریف حجاب؟
#شبیخون_فرهنگی #حجاب_استایل #غیرت_علوی #حجاب_فاطمی #تقوای_مجازی #حجاب
السلام علی آل یاسین💚❄️
صبحت بخیر پناه مستضعفین💚❄️😔✋
در کعبهی دل شمس و قمر پیدا نیست
از هـــــجر شما این دل ما شیدا نیست
عــمریست که از دوریتان میخوانیم
بی مـهـدی فـــاطـمـه جهان زیبا نیست
با یه ترک گناه دل آقا امام زمانت را شاد کن 🤲
تعجیل درظهور وسلامتی وآرامش قلب نازنین مولایمان آقا امام زمان عليهالسلام دلتو نورانی کن با۱۴صلوات❄️
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❄️
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
#عاشقان_امام_زمان
#ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
@rafiq_shahidam
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
2_1152921504614610113.mp3
3.29M
🤲 مناجات با خدا: با سنگ هر گناه پرم را شکستهام...
🎙 حاج مهدی رسولی
#عاشقان_امام_زمان
#رفیق_شهیدم
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#پرستوی_گمنام
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
@rafiq_shahidam
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈