طرف داشت غیبت میکرد، بهش گفت: شونه هاتو دیدی؟!
گفت: مگه چی شده؟!
گفت: یه کوله باری از گناهانِ اون بنده خدا رو شونه های توعه...!!
شهید محمد رضا دهقان امیری🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸 "مداحی برای خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)" با صدای دل انگیز "شهید ابراهیم هادی" 🌸🍃
🌷یادش با ذکر #صلوات
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
گفتم: بابک من به خاطر خانواده ام نمیتونم بیام دفاع از حرم!
گفت: توی #کربلا هم دقیقا همین بحث بود، یکی گفت خانواده ام...
یکی گفت کارم...
یکی گفت زندگیم...
این طوری شد که امامحسین علیه السلام تنها موند...
شهید بابک نوری🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
عاشق حضرت زهرا س بود
روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند.
یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد میگفت باهات کار دارم.
حالا دو تا هیئت رفته. هم مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده.
اما آخر شب میگفت بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم.😢
میگفت هرچی برای مادر گریه کنیم کمه.
خط خوبی هم داشت.
همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت را با خط خوش می نوشت.
وزیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا س بود.
شادی روحش صلوات
#فاطمیه
#حاج_عمار
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#لعن_الله_قاتلیک_یافاطمه
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
شنبه های اُم البنینی
نجف اشرف
روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به روایت ۷۵ روز
صبحانه ی اُم البنین
#السلام_علیک_یا_ام_البنین
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#حضرت_ام_البنین
#ام_العباس
#مادر_باب_الحوائج
#مادر_سردار_ڪربلا🌷
#مادر_حضرت_عباس
#یا_باب_الحوائج💚
#ام_البنين
#شنبه_های_ام_البنینی
#نجف_العشق❤
https://www.instagram.com/tv/CXoMxYLob4d/?utm_medium=share_sheet
شهید ابراهیم هادی هر کاری انجام میداد فقط و فقط برای رضای خدا بود و دوست نداشت کسی از آن خبر داشته باشد.
مدتی بود که ابراهیم در مقر اندرزگو نمی خوابید و برای خواب به آشپز خانه میرفت.
بعد فهمیدم بچه های آشپزخانه همگی اهل نماز شب اند برای همین ابراهیم به آنجا میرفت چون اگر داخل مقر نماز میخواند همه خبر دار میشند.
آگاه باش عالم هستی ز بهر توست
غیر از خدا هر آنچه خواهی شکست توست
🌷هدیه به روح پاکش #صلوات
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🌹مرد آسمانی🌹
🌹🌹محاسنش سفید ، عینکش ته استکانی و قدش در حال خمیدن بود.با این حال حاضر به دست کشیدن از جبهه نبود.
شب عملیات والفجر مقدماتی از مرادحاصل خواستند که به هیچ عنوان قبل از شکسته شدن خط،وارد خط نشود،اما او به قدری اصرار و التماس کرد که فرمانده ی گردان به احترام ریش سفیدش اجازه داد همراه ستون ، وارد خط شود.
وارد خط که شدیم ، خود را در فاصله ی بیست متری دشمن دیدیم.فاصله ای که پوشیده از انواع مین و سیم خاردار بود.بدون هیچ گونه سنگر و پناهگاهی . در همین حین پای یکی از بچه ها به تله ی مین برخورد کرد و دشمن متوجه ی حضور ما شد. در یک آن ، بچه ها را زمین گیر کردند.نیرو ها یکی یکی پرپر می شدند.هیچ راه خلاصی وجود نداشت.همه روی زمین دراز کشیده بودند.
در آن لحظات سخت که چیزی نمانده بود بچه ها ناامید شوند.عراقی ها به هلهله و شادی افتاده بودند،ناگهان صدایی بلند شد:آر پی جی زن اون رو بزن.اون رو بزن.این جا بود که همه متوجه ی لهجه ی شیرین مرادحاصل شدیم.روی زانو بلند شده بود و تکبیر می گفت.نیروها وقتی او را در آن حالت دیدند،روحیه گرفتند.همه بلند شدند و تکبیرگویان،روی سر دشمن آتش ریختند و ما توانستیم در آن مقطع پیروز شویم و مرادحاصل پس از افتخاری که آفرید به افتخاری ابدی رسید.
شهید مرادحاصل معارف وند مرد آسمانی زمین ، با قلبی سرشار از عشق و معرفت ، پیروزمندانه و سرافراز به آسمانیان پیوست.🌹🌹
راوی:سیدحمید سبحانی
ولادت:14آذر1310
شهادت:20بهمن1361
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
خدایا منو برگردون
به روزایی که با کوچکترین گناه دلم میگرفت💔
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #چهاردهم دوس
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #پانزدهم
خانه ی پدری ایوب بودیم که برای اولین بار از حال رفتنش را دیدم....
ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود.
نگاهش می کردم، منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود...
تکان نمی خورد.... ترسیدم.
صورتم را جلوی دهانش گرفتم.
گرمایی احساس نکردم.
کیفم را تکان دادم، آیینه کوچکی بیرون افتاد.
جلوی دهانش گرفتم، آیینه بخار نکرد.
برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا همه زندگیم شده است،
مرد من،.. تکیه گاهم.،..
از دستش داده ام.
بعدها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض #موج_گرفتگی است.
دیگر #تلاش_من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد.
حس می کردم حتی #درودیوار هم مرا #تشویق می کنند و می گویند:
"عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، خیر است"
یکبار مصرف غذا می خوردیم،...
صدای خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می شد حمله عصبی سراغش بیاید.
موج که می گرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر می کردم.
آنها می آمدند و دست و پای ایوب را می گرفتند.
#رعشه می افتاد به بدنش.
بلند می کرد و محکم می کوبیدش به زمین.
#دستم را می کردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد.
#عضلاتش طوری سفت می شد که حتی مرد ها هم نمی توانستند #انگشت_هایش را از هم باز کنند.
لرزشش که تمام می شد، شل و بی حال روی زمین می افتاد.
انگشت های خونینم را از بین دندانهایش بیرون می آوردم.
نگاه می کردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها آرام می گرفت
مردِ من آرام می گرفت.
مامان و آقاجون می گفتند:
"با این حال و روزی ک ایوب دارد، نباید خانه ی مستقل بگیرید، پیش خودمان بمانید."
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند