💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#ترچمه_صفحه82
و زنان شوهردار [نیز بر شما حرام است] مگر زنانی که مالک آنها شدهاید [این] حکم خدا بر شماست و آنچه غیر این باشد برای شما حلال است که با صرف اموال خویش طلب کنید [ولی] پاکدامنانه، نه زشتکارانه و زنانی را که متعه کردهاید، مهرشان را به عنوان فریضه الهی به آنها بپردازید و در آنچه پس از تعیین مهر بر آن توافق کردید گناهی بر شما نیست، همانا خدا دانا و حکیم است
25 - و هر که از شما توان مالی ندارد که با زنان آزاد مؤمن ازدواج کند، از کنیزان با ایمان که در اختیار دارید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است، همه از یکدیگرید پس آنها را با اجازهی کسانشان به همسری خود در آورید و مهرشان را به شیوهای نیکو بدهید به شرط آن که پاکدامن باشند نه زناکار و نه رفیقگیر پس چون شوهردار گردیدند، اگر مرتکب فحشا شوند مجازاتشان نصف زنان آزاد است این [ازدواج] برای کسی از شماست که از مبتلا شدن به فحشا بیم دارد و صبر کردن برای شما بهتر است، و خدا آمرزندهی مهربان است
26 - خدا میخواهد [حکم خویش را] برای شما بیان کند و راه و رسم پیشینیان را به شما ارائه دهد و بر شما ببخشاید، و خدا دانای حکیم است
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداحافظی مدافعان حرم با "حاج قاسم"
▫️ویدئویی تاثرانگیز از خداحافظی مدافعان حرم با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
*صلی الله وعلیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام*
*مژده مژده*
❤️🌹❤️🌹❤️
*اعزام فوری کرببلا*
*هر هفته*
*اولین کاروان درایران بادوشب جمعه کربلاونجف*
*10روزه* .
*و8روزه*
*باارزانترین نرخ محاسبه قیمت هابادلار 31هزارت میباشد*
*جهت ثبت نام حضوری*
⤵️⤵️⤵️⤵️
*دوشنبه ها حسنیه حضرت معصومه سلام الله روبه روی مسجد دانشگاه*
*خانم مهرجویان شماره تماس* *۰۹۰۳۷۴۴۵۰۲۶*
❤️❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam
@sadrzadeh1
•|💌|•
#تـلنگر
یـه روزی ما نبودیم مولامون امام حـسین ع رو به قتـلگاه بردن و شهید کردند 🥀😭
ولی الان هستیم و آقامون امام زمان ارواحنا فدا غریب و آواره و تنهاست...😔😭
بچه شیعه های حضرت زهرا سلام الله علیها به خودمون بلرزیم
به غیرتمون بر بخوره...😓
چجوری جواب مادر رو خواهیم داد
ما نبودیم و آقامون غریب بود
اما الان هستیم آقامون غریبه . . .😭💔
*شرمنده ایم که مدام شرمنده ایم..*.😭😔...
به خودمان بیاییم تا بیاید...
او منتظر آمدن ماست😭...
*اللهم عجل لولیک الفرج الساعه 💚🤲
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #دوم این را به اقاجون هم
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سوم
پرسیدم:
_چی؟؟؟؟
_ قضیه برای من کاملا روشن است. من فکر می کنم تو همان همسر مورد نظر من هستی،فقط مانده چهره ات...!
نفس توی سینه ام حبس شد...
انگار توی بدنم اتش روشن کرده باشند.
ادامه داد:
_تو حتما قیافه من را دیده ای،اما من...
پریدم وسط،حرفش:
_از در که وارد شدید شاید یک لحظه شما را دیده باشم اما نه انطور ک شما فکر می کنید.
_باشد به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم.
دست و پایم را گم کرده بودم.
تنم خیس عرق بود. و قلبم تند تر از همیشه میزد...
حق که داشت.
ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم.
_ اگر رویت نمی شود ،کاری که میگویم بکن،؛ چشم هایت را ببیند و رو کن به من...
خیره به دیوار مانده بودم...
دست هایم را به هم فشردم.انگشت هایم یخ کرده بودند.
چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم .
چند ثانیه ای گذشت.گفت:
_خب کافی است
دعای کمیل مان باید زودتر تمام می شد.
با شهیده و زهرا برگشتیم خانه.
خانواده ایوب، تبریز زندگی می کردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش «اقای مدنی» می آیند خانه ی ما.
از سر شب یک بند #باران میبارید. مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه #خواستگاری_رسمی باشد.
زنگ در را زدند...
اقا جون در راباز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود. سلام کرد و آمد تو
سر تا پایش خیس شده بود. از اورکتش آب می چکید.
آقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین امده بودند.
مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید این اتاق لباسهایتان را عوض کنید...
ایوب دنبال مامان رفت اتاق آقاجون.
مامان لباسهای خیسش را گرفت و آورد جلوی بخاری پهن کرد.
چند دقیقه بعد ایوب '' پیژامه و پیراهن'' اقاجون به تن آمد بیرون
و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد.
فهمیده بودم این آدم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها درجلسه خواستگاری همانقدر راحت و آرام است که با کت و شلوار...
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهارم
حرف ها شروع شد...
ایوب خودش را معرفی کرد. کمی از آنچه برای من گفته بود به آقاجون هم گفت.
گفت از هر راهی #جبهه رفته است. بسیج، جهاد و #هلال_احمر. حالا هم توی #جهاد کار می کند.
صحبت های مردانه که تمام شد،..
#آقاجون به مامان نگاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی #راضی است.
تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان می داد دست هایش بود.
جانبازهایی که آقاجون و مامان دیده بودند، یا روی ویلچر بودند یا دست و پایشان قطع شده بود.
از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با آنها خیلی سخت است اما از ظاهر ایوب نه
#مامانم بالبخند من را نگاه کرد، او هم #پسندیده بود.
سرم را پایین انداختم... مادر بزرگم در گوشم گفت؛
_تو که نمیخواهی جواب رد بدهی؟؟خوشگل نیست که هست،.. جوان نیست که هست،.. آن انگشتش هم که توی راه #خمینی جانتان این طور شده... توکه دوست داری.
توی دهانش نمیگشت اسم امام را درست بگوید...
هیچ کس نمیدانست من قبلا #بله را گفته ام. سرم را آوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از چشم هایم معلوم بود.
وقتی مهمانها رفتند...
هنوز لباس های ایوب خیس بود. و او با همان لباس های راحتی گوشه ی اتاق نشسته بود.
گفت:
_مامان! شما فکر کنید من آن پسرتان هستم که بیست و سه سال پیش گمش کرده بودید.حالا پیدا شدم. اجازه می دهید تا لباسهایم خشک بشود اینجا بمانم؟؟
لپ های مامان گل انداخت و خندید.
ته دلش غنج میرفت برای اینجور آدمها...
آقا جون به من اخم کرد.
ازچشم من می دید که ایوب نیامده شده عضوی از خانواده ی ما !
چند باری رفت و آمد و به من چشم غره رفت.
کتش را برداشت و در گوش مامان گفت:
آخر خواستگار تا این موقع شب خانه مردم می ماند؟؟
در را به هم زد و رفت.
صدای استارت ماشین که آمد دلمان آرام شد.
می دانستیم چرخی می زند و اعصابش که ارام شد برمی گردد خانه.
مامان لباس های ایوب را جلوی بخاری جا به جا کرد.
اینها هنوز خشک نشده اند، شهلا بیا شام را پهن کنیم.
بعد از شام ایوب پرسید:
_الان در خوابگاه جهاد بسته است ،من شب کجا بروم؟؟
مامان لبخندی زد و گفت؛
_خب همین جا بمان. پسرم،فردا صبح هم لباس هایت خشک شده اند، در جهاد هم باز شده است.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#مَـنِمَــنْ🎐
همیشهحواستباشهبهکیاعتمادمیکنی..!
حتیدندوناتهمهرچندوقتیهبار،
زبونتروگازمیگیرن..!🤞
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
شش چيز را براى من ضمانت كنيد تا من بهشت را براى شما ضمانت كنم، راستى در گفتار، وفاى به عهد، بر گرداندن امانت، پاكدامنى، چشم بستن از گناه و نگه داشتن دست (از غير حلال).✨
کاش ؛
خدا ما را هم
چون خرمشهر
آزاد میکرد ، آزاد از نفس ...😞
#فاتحان_خرمشهر
#دفاع_مقدس 🌹
#تباهیات . .
فرقۍمنتظرواقعۍ!
باآدمعادۍاینکہۍِمنتظرهمیشہبہفکرامامزمانشِ
ولۍاونادمعادیِبہفڪر
ڪاراۍدنیوۍودلبستنبہاون🚶🏽♂!
فرقمیڪنہکدومباشۍ . .
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار امروز پرستاران و خانواده شهدای سلامت. ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
خدا ڪند ڪہ ڪسے حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش ڪسے رها نشود
خدا ڪند ڪہ نیفتد ڪسی ز چشم نگار
بہ نزد یار چو ما پسٺ و بے بها نشود
جواب نالہ ے ما را نمےدهد "دلبر"
خدا ڪند ڪہ ڪسےتحبس الدعا نشود
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر همه ی دنیای من✨
اگر لباست به میخی گیر کند،
به عقب بر می گردی
و آن را آزاد میکنی...
اکنون این میخ، گناهان است
که به قلبت نشسته
چه میشود اگر
دو قدم به عقب برگردی
و خود را رها سازی؟؟
هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم.