#شهیدانھ 🕊
چه رازےست در گمنامۍ ...!
آنان کہ دلدادھ حضرت فاطمهالزهراۜ شدند
و مثل مادر غریبانه پر کشیدند و تا قیامت
بۍمزار خواهند ماند .
شھداےگمنام مھمانان ویژهے
• حضرت فاطمةالزهراۜ هستند .🌱
#السَّلامٌعلیْڪیٰافٰاطِمةالزَھرٰاسلامٌاللهعلیھٰا
.
•
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ🖤🥀ــــــــــــــــــ
وای اگر فاطمیه، مَحرَم مولا نَشَوم
راضی از کار دلم حضرت زهرا نشود
ای جگر گوشه ی زهرای مدینه برگرد
تا به کی قبر گُلِ گمشده پیدا نشود
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
#تذکر #فاطمیه 🏴فاطمیه؛نقطه اوج فرج خواهی🌤 🔸 لازمه که هر شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام، 🏴 قبل از
*🔸پویش ختم همگانی حدیث کسا به نیت تعجیل فرج*
🔹میخواهیم همدل با هم، چهل روز حدیث کسا بخوانیم *به نیت تعجیل فرج.*
☘️ یقینا از برکت دعا برای فرج، به حاجتهای شخصی ما هم نظر خواهد شد.
⬅️ از چهارشنبه ۲۴ آذر تا ولادت حضرت مادر به مدت چهل روز
🔅لطفا اطلاع رسانی فرمایید🔅
#حدیث_کساء
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #نهم
فردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود.
هفته تا #عقد وقت داشتیم و باید خرید هایمان را می کردیم.
یک دست لباس خریدیم و ساعت و #حلقه.
ایوب شش تا #النگو برایم انتخاب کرده بود. آنقدر #اصرارکردم که به دو تا راضی شد.
تا ظهر از جمع شش نفره مان فقط من و ایوب ماندیم.
پرسید:
_ گرسنه نیستی؟؟
سرم را تکان دادم.
گفت:
_ من هم خیلی گرسنه ام.
به چلو کبابی توی خیابان اشاره کرد.
دو پرس، چلوکباب گرفت با مخلفات.
گفت:
_بفرما
بسم الله گفت و خودش شروع کرد.
سرش را پایین انداخته بود، انگار توی #خانه اش باشد.
چنگال را فرو کردم توی گوجه، گلویم گرفته بود، حس، می کردم صد تا چشم نگاهم می کند.
از این سخت تر، روبرویم #اولین مرد #نامحرمی، نشسته بود که باهاش هم سفره می شدم؛ مردی ک توی بی تکلفی کسی به پایش نمی رسید.
آب گوجه در آمده بود، اما هنوز نمی توانستم غذا بخورم.
ایوب پرسید
_ نمیخوری؟؟
توی ظرفش چیزی نمانده بود.
سرم را انداختم بالا
_ مگر گرسنه نبودی؟؟
+ آره ولی نمیتونم.
ظرفم را برداشت..
_حیف است حاج خانم،پولش را دادیم.
از حرفش خوشم نیامد.
او که چند ساعت پیش سر #خریدن النگو با من چانه می زد، حالا چرا حرفی می زد که بوی خساست می داد.
از چلو کبابی که بیرون آمدیم #اذان گفته بودند.
ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین #مسجد را می گرفت.
گفت:
_ اگر #مسجد را پیدا نکنم، همین جا می ایستم به #نماز
اطراف را نگاه کردم
_اینجا؟؟ وسط پیاده رو؟؟
سرش را تکان داد
گفتم:
_زشت است مردم تماشایمان می کنند.
نگاهم کرد
_ این #خانمها بدون اینکه خجالت بکشند با این سر و وضع می آیند بیرون، آن وقت تو از اینکه #دستورخدا را انجام بدهی #خجالت میکشی؟؟
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #دهم
آقاجون این رفت و آمد های ایوب را دوست نداشت. می گفت:
_ #نامحرمید و #گناه دارد.
اما ایوب از رفت و آمدش کم نکرد. برای، من هم سخت بود.
یک روز با ایوب رفتیم خانه ی #روحانی محلمان.
همان جلوی در گفتم:
_حاج آقا می شود بین ما صیغه #محرمیت بخوانید؟؟
او را می شناختیم.... او هم ما و آقاجون را می شناخت.
همان جا محرم شدیم.
یک جعبه شیرینی ناپلئونی خریدیم و برگشتیم خانه.
مامان از دیدن صورت گل انداخته من و جعبه شیرینی تعجب کرد.
- خبری شده؟؟
نخ دور جعبه را باز کردم و گرفتم جلوی مامان... گفتم:
_مامان!....ما......رفتیم....موقتا محرم شدیم.
دست مامان تو هوا خشک شد.
من_ فکر کردم برادر بلندی که می خواهد #مدام اینجا باشد، خب درست نیست، هم شما #ناراحت می شوید، هم من #معذبم.
مامان گفت:
_آقا جونت را چه کار می کنی؟
یک شیرینی دادم دست مامان
_شما اقاجون را خوب می شناسی، خودت می دانی چطور به او بگویی.
بی اجازه شان محرم نشده بودیم.اما بی خبر بود و جا داشت که حسابی دلخور شوند.
نتیجه صحبت های مامان و توجیه کردن کار ما برای آقاجون...
این شد که اقاجون ما را تنبیه کرد.... با قهر کردنش
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
-
لباس خاکے هایـۍ کھ
نور خـوردند و نور آشامیدند..
شهیـدان ؛
قلبمان را بھ نور قلبتان نورانے کنید :)
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#شهیدانھ🕊
چه رازی ست در گمنامی ...!
آنان که دلداده حضرت فاطمةالزهرا(س) شدند
و مثل مادر غریبانه پر کشیدند و تا قیامت
بی مزار خواهند ماند .
#شهدای_گمنام مهمانان ویژه
حضرت فاطمةالزهرا(س) هستند🌱
#السَّلامٌعلیْڪیٰافٰاطِمةالزَھرٰاس
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِحَقِشهدا🖤🌹
#باشهـــداتــاظهــــور🌹💫
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
پویانفر|khodaaa112@enc_16243240125896622282927.mp3
زمان:
حجم:
2.88M
آقای من...
بطلب با یک نگاه😇
بنده ی شرمنده را😔
#کربلایی_محمدحسین_پویانفر
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#استوری
ای سبکبالان شاهد🌷شما در پرواز عاشقانه اتان ، چه آسمانی شدید!🌷
و ما بیچارگان در مرداب آرزوهای خاکی ! چه زمینگیر!!!😭
#شهید_ابراهیم_هادی
#شبتون_شهدایی 🌷
#التماس_دعا 🤲