eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
19.9هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
[ کاری کن ای شهید بعضی وقت ها نمیدانم؛ در گرد و غبار این دنیا چه کنم.💔🕊 مرا جدا کن از زمین، دستم را بگیر... میخواهم در دنیای تو آرام بگیرم... :)🌱🌥 ] ♥️📿 @rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎐 | 🏷 در قنوت نماز هایش می‌خواند : اللّٰهم اَخرِج حُب دُنیا مِن قَلبی...! نمی‌خواست ذره ای از دنیا در قلبش باشد..؛ شهید شد..!((:💔
ازشناسایی آمد و خوابید . . .🥀 بچه‌ها چون میدونستن خسته اس، بیدارش نکردن بیدار که شد با ناراحتی گفت: "مگر نگفتم نمازشب بیدارم کنید؟!" آهی کشید وگفت: "افسوس‌که آخرین نماز شبم قضا شد.."😔 فردایش مهدی شهید شد🕊 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﴾﷽﴿ ۱ 🌷 ღویدانه ↩️ 🌺ایمان و تقوای نوید زبانزد بود. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. دائم الوضو بود و اهل نماز شب. بیشتر اوقات نماز شب و صبحش را به هم وصل می‌کرد. 💐حرم امام‌رضا علیه‌السلام را هم خیلی دوست داشت. بیش از ۱۲ بار در سال به مشهد می‌رفت. روز عرفه و اربعین هم راهی کربلا می‌شد. از کارهای مورد علاقه نوید 🌷 بود. آن‌ها را می‌خواند و در دفتری برای خودش مطالبی را یادداشت می‌کرد. گاهی وقتی وارد اتاقش می‌شدم دفترش را برمی‌گرداند. می‌گفتم نویدجان، تو که می‌دانی تا من عینک نزنم نمی‌توانم از این فاصله چیزی بخوانم. او هم می‌گفت نه جمع نکردم و دوباره دفترش را مثل قبل قرار می‌داد. من فکر می‌کردم این کارها را برای جذب نیرو در سپاه انجام می‌دهد اما بعدها دیدم نه، برای خودش مطالبی را یادداشت می‌کرد. 👌 ╔═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری جدید از شهید آرمان علی وردی🌹 با مداحی دلنشین سیدرضانریمانی🎧
⭕️به حرف آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند،گوش ندهید. 📚صحیفه نور ، جلد ۹ ، صفحه ۲۵۳
: پدرم در ۴ اسفند ماه ۱۳۵۵ در شهر مشهد چشم به جهان گشود. او فرزند دوم در خانواده ای هشت نفره است. پدرم تحصیلات خود را تا پایان دیپلم تجربی کسب کرد و پس از آن برای پس انداز و چرخاندن زندگی اش در مغازه پدربزرگم که در شغل تأسیسات مکانیک ساختمان بودند، فعالیت می کرد. ایشان همزمان با ادامه دادن شغل پدربزرگم در فعالیت های فرهنگی و بسیج نقش داشتند. خیلی وقت ها از گشت های بسیج برایمان با ذوق و شوق تعریف می کرد،چرا که پدرم بسیار آدم هیجانی و نترسی بود. او در سال۱۳۷۸ با مادرم ازدواج کرد. واسطه آشنایی آنها زن عموی بزرگ من بود، که با مادرم دوست بودند . در تیر ماه ۱۳۸۰ من به دنیا آمدم . اسم من را پدرم از بین چند اسم نفیسه انتخاب کرد. علی برادرم در اسفند ماه۱۳۸۲ به دنیا آمد. در این میان باید بگویم پدرم بسیار آدم خوش سفری بود و ما هر سال یک سفر به کربلا و یک سفر تفریحی داشتیم. به دلیل اینکه پدرم زیاد کربلا رفته بود و راهِ کربلا به دستش آمده بود، فامیل و دوست و آشنا را هر سال با خود به کربلا میبردیم. پدرم در سال ۱۳۹۳ اولین سفر خود را به سوریه آغاز کرد. او خیلی زود توانست با نام جهادی ابوعلی با رزمندگان تیپ فاطمیون قرین شود به طوری که بسیاری از دوستان او هم اطلاع نداشتند که پدرم افغانی نیست و از مشهد خود را به این قافله رسانده است، همچنین او یکی از بهترین دوستان شهید مصطفی صدرزاده و شهید مهدی صابری قبل از شهادتشان بود و شهادت این عزیزان خودش دلیل بیشتر شدن شوق پدرم به شهادت بود.  رشادت های پدر عزیزم در درگیری های تل قرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خان‌طومان به عنوان جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون نام او را به کلمه ای رعب آفرین برای تکفیری ها تبدیل کرده بود. در نهایت پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و مصادف با روز عرفه در به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به دوستان شهیدش پیوست🕊️🌷 به روایت فرزند شهید @rafiq_shahidam96