#به_سبک_شهدا🌹
🔅شهید حاج ابراهیم🔅
♦️ خوب که به چشمانش نگاه کنی میبینی
خیلی حرف دارد...
حرف هایی از جنس خدا
از جنس مردانگی
از جنس شهادت
خوبتر که نگاه کنی شرمنده می شوی؛ از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده و تو از آن غافل بودهای...🥀
نگاه شهدا به ماست؛
پس گناه نکنیم...💔
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
2.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خندهیِاولصبحاتچہشیریناست
آدمدلـشنمۍآیدازتـــوچشمبردارد :)♥
🕊🍃
میگــفت؛مـنقیــافـمخــوبــ نیـست...
اگہشھــیدبشمکسےبرامپــوستــࢪنمۍزنه
مافࢪاموشــتنمیکنیم،
توامفراموشموننڪن💔
•شھیـدهادےذوالفقـاࢪی•
#استوریشهدایی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#شهیدانه
از منطقه #عملیاتی که برمی گشتیم،
یک نفر نظرمان را جلب کرد.
او #فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد و در داخل سطلی که در دست داشت می ریخت.
تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک #تانک_عراقی را نادیده می گرفتند و #اسلحه_های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا #فشنگ ها را جمع می کند؟
جلوتر رفتیم، #شهید_حسن_باقری بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت: #حیف است اینها روی زمین بماند، باید #علیه صاحبانش بکار گرفته شود .
#شهید_حسن_باقری♥️🕊
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
اسفند ، ماهِ فرماندهان شهید است:
ماهِ حمید باکری که روز ششم اسفند در جزیره مجنون زیر آتشی بی امان به شهادت رسید و برادرش مهدی اجازه نداد تنها جنازه او را بازگردانند و پیکر مبارکش همانجا کنار پل شحیطاط ماند.
ماهِ حسین خرازی که روز هشتم اسفند پس از ۴۵ روز جنگ سخت کربلای۵ در عملیات تکمیلی ، پس از هفت سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین کنار نهر جاسم به شهادت رسید.
ماهِ محمدابراهیم همت ، که روز هفدهم اسفند در میانه عملیات پر از زخم و خون خیبر در سهراهیِ مرگ به شهادت رسید و سرش رفت، اما قولش نرفت.
ماهِ حاجی ابراهیم جعفر زاده که روز ۲۳ اسفند سال ۶۳ در کنار رودخانه دجله و شمال الصخره، نیروهای تیپ ۱۸ الغدیر یزد را فرماندهی کرد و ترکشِ خمپاره ، سر این فرمانده دلیر و نجیب را شکافت و به شهادت رساند.
و سر آخر اسفند ، ماهِ مهدی باکری است . که در غروب غمانگیز ۲۵ اسفند وقتی در شرق رودخانه دجله با یارانِ اندکش محاصره شده بود ، ایستاد و جنگید و در جواب اصرار رفیقش احمد کاظمی برای بازگشتن گفت: «اینجا جای خوبی شده ، اگر بیایی تا همیشه با همیم». و بعد تیرِ مستقیم به پیشانیاش خورد و متعاقب آن قایقی که جنازه او را باز میگرداند با آرپیجی منفجر شد و تکههای پیکرش در خروش آب دجله رو به سوی مقصدی نامعلوم رفتند... «آقامهدی» همانطور که دوست میداشت بینشان ماند ، اما شناسنامه سرزمینِ ما شد....
شهداء شرمنده ایم....
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید در کلام سید علی ، حاج قاسم و حاج احمد
#کلام_فرمانده_قلبها
#سردار_دلها
📚 سـہ دقیقـہ در قیامت
2⃣2⃣ قسمت بیست ودوم
☺️ طخوشحال سوار موتور جواد شدم.
رفتیم تا به یک تپه رسیدیم.
به من گفت پیاده شو زود باش.
بعد داد زد: سید یحیی، بیا
سید یحیی خودش رو رسوند و سوار شد من به جواد گفتم: اینجا کجاست خط کجاست نیروها کجان؟
🍃جواد گفت: این آر پی جی را بگیر و برو بالای تپه آنجا بچه ها تو را توجیه میکنند.
رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت.
منطقه خیلی آروم بود.
😳 تعجب کردم، از چند نفری پرسیدم: باید چیکار کنیم خط دشمن کجاست❓
🌺گفتند:بشین اینجا خط پدافندی است فقط باید مراقب حرکات دشمن باشیم..
تازه فهمیدم که جواد محمدی چیکار کرده!
روز بعد که عملیات تمام شد جواد رو دیدم گفتم: خدا بگم چیکارت بکنه برای چی منو بردی پشت خط⁉️
😊 لبخند زد و گفت: فعلاً نباید شهید بشی.باید برای مردم بگی چه خبر هست.
مردم معاد رو فراموش کردند.
به همین خاطر جایی بردمت که دور باشی.
خلاصه سجاد مرادی و سید یحیی براتی اولین شهدا بودند..
مدتی بعد مرتضی زاده، شاه سنایی و عبدالمهدی هم...
...
•┈┈••✾•✨♥️✨•✾••┈┈•
@rafiq_shahidam96
🦋🦋🦋
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🍀در طی مدت کوتاهی تمام رفقای ما پر کشیدند رفتند، درست همانطور که قبلاً دیده بودم.
جواد هم بعدها به آنها ملحق شد.
بچه های اصفهان رو به ایران منتقل کردند.
من هم با دست خالی میان مدافعان حرم برگشته باحسرتی که هنوز اعماق وجودم را آزار میداد..😔
🍃 مدتی حال و روز من خیلی خراب بود بارها تا نزدیکی شهادت میرفتم اما شهید نمیشدم...😔
به من گفته بودند هر نگاه حرام حداقل ۶ ماه شهادت آن را برای آنها که عاشق شهادت هستند عقب میاندازد...
🍂روزی که عازم سوریه بودم این پرواز با پرواز آنتالیا همزمان بود.
دختران جوان با لباسهایی بسیار زننده در مقابلم قرار گرفتند و من ناخواسته به آنها نگاهم افتاد.
بلند شدم و جای خود را تغییر دادم. هرچی میخواستم حواس خودم رو پرت کنم نمی شد،
اما دوستان من در جایی قرار گرفتند که هیچ نامحرمی در کنارشان نباشد.
🌼 دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند... هر چه بود ایمان و اعتقاد من آزمایش شد.
گویی شیطان و یارانش آمده بودند تا به من ثابت کنند هنوز آماده نیستی.
با اینکه در مقابل عشوههای آنها هیچ حرف و عکسالعملی نداشته ام متاسفانه در این آزمون قبول نشدم.
💥در میان دوستانی که با هم در سوریه بودیم چند نفر دیگر را میشناختم ان ها را نیز جزو شهدا دیده بودم میدانستم که آنها نیز شهید خواهند شد..
یکی از آنها علی خادم بود پسر ساده و دوست داشتنی سپاه، آرام بود و بااخلاص...
🍃 همیشه جایی مینشست تا نگاهش آلوده به نگاه حرام نشود.
در جریان شهادت رفقای ما علی مجروح شد با من به ایران برگشت و با خودم فکر کردم که علی به زودی شهید میشود اما چگونه ❓
🌿یکی از رفقای ما که او هم در جمع شهدا دیده بودم اسماعیل کرمی بود در ایران بود.
حتی در جمع مدافعان حرم هم حضور نداشت اما من او را در جمع شهدا دیده بودم...
شهدایی که بدون حساب و کتاب راهی بهشت می شدند..!
ادامه دارد...
•┈┈••✾•✨♥️✨•✾••┈┈•
@rafiq_shahidam96
🦋🦋🦋
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c