🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_صد_و_بیست_و_نهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
نگاهی به ساعت توی اتاقم انداختم ساعت سه بود .
پس هنوز فرصت داشتم ...
یکی دیگه از فایل های استاد پناهیان رو آوردم و دوباره شروع کردم به گوش کردن .
[ قبل از اینکه انسان عمل انجام بده شیطان در گوش آدم زمزمه شومی داره ، می خواد ارزش عمل رو پیش ما پایین بیاره .
می خوای بری نماز جماعت تو حرم شرکت کنی.
قبل از اینکه بری شیطان میاد چی کار میکنه ؟
میگه : اوو حالا نمی خواد همین جا نماز بخون ، مگه چه فرقی داره ؟!
بابا خیلی فرق داره جماعت ، مکان مقدس ، یک سلامی هم آدم میده زیارت هم داره .
شیطان هی میاد ارزشش رو میاره پایین ! ]
تند تند مطالب رو نوشتم و رفتم سراغ فایل صوتی بعدی اما اون از استاد پناهیان نبود .
زیرش نوشته بود [ نماز سکوی پرواز _ استاد شجاعی ]
سریع یه کاغذ دیگه ای آوردم و همراه با استاد شروع کردم به نوشتن ...
[ عبادت بکنید خدا رو تا اینکه به یقین برسید ، یقین !
آرامش ، قدرت ، شادی ، نشاط ، اینا همه از طریق عبادت به دست میاد .
وقتی مومن نشاطش دائمیه یعنی هیچ وقت تو عمرش غصه نمی خوره . ]
[ چقدر پدرا هستند که خودشون نماز می خونند ولی اصلا دوست ندارند بچه هاشون مذهبی باشند ، میگن شما آزاد باشید غصه نخورید ! ]
[ بعضی ها میگن یعنی چی ؟!
یعنی برای همین نوار گوش کردن من و برای همین حجاب رعایت نکردن و یا دو رکعت نماز نخوندن منو میخوان ببرن جهنم ؟!
عجب خدای عقده ای !
عجب خدای خشنی !
این من رو می خواد ببره جهنم ؟!
این اصلا هیچیو نفمیده !
نمی فهمه جهنم یعنی وقتی تو این کار رو انجام نمیدی خودت با جهنم سنخیت پیدا می کنی نه اینکه اون بخواد تو رو ببره جهنم . ]
با تیکه به تیکه صحبت هاشون موهای بدنم سیخ میشد و احساس پوچی بیشتری می کردم .
دوباره به ساعت نگاهی کردم تقریبا ساعت چهار بود .
هول کردم و سریع لپ تاپ رو خاموش کردم .
در اتاق رو باز کردم و بدون سر و صدا پایین رفتم ، خداروشکر هنوز کاوه خواب بود .
لپ تاپ رو ، روی میز گذاشتم و رفتم آشپزخونه تا وسایل صبحانه رو آماده کنم .
اونم ساعت چهار صبح .
کاوه گفته بود صبح خروس خون باید بره بیرون کار مهمی داره .
خودمم باید یه سر به دانشگاه میزدم .
برای همین خیلی سریع وسایل صبحانه رو ، روی میز چیدم .
ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c