eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.5هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠بعد از شهادتش یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد :💯 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 🔸از عملیاتشون که اول محرم شروع شده بود.  روز دوم ظاهرا  نزدیک مصطفی خمپاره میزنن 💥و خاک شدیدی بلند میشه؛ 🥺 🔸راوی در اون حالت گفت: " سیدابراهیم شهید شد.😔 🔸مصطفی با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت:⁦✌️⁩ 🔸الان وقتم نیست✋ تاسوعا وقتمه.👌 🔸عزیزم این نقدی بود که همیشه می گفتی:😔 🧕 مامان.... این رو نقدی از خدا برام بگیر 🙏💔 و من همیشه از خدا⁦☝️⁩ عاقبت بخیر شدنت رو می خواستم. 😊 🔸دورت بگردم حالا نوبتی که باشه نوبت شماست.😭🌷 1400/9/10 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 ✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨ #شهید_محمدحسین_محمدخانی https://www.instagram.com/p/CW78-DPo4p0/?utm_medium=share_sheet
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :🌷🌷🌷 الشّهید لایجد الم القتل الّا کما یجد احدکم مسّ القرصه.👌 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :🌷🌷 شهید درد کشته شدن را احساس نمی کند، 😔💯مگر در حدّی که یکی از شما پوست دست خود را بین دو انگشت فشار دهد.😊😊😊 کنز المعال، ج4، ص398، حدیث11103 🌹🌹🌹🌹🌹 1400/9/13 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 #حضرت_رقیه #هیئت https://www.instagram.com/p/CXDLLH9Ftm7/?utm_medium=share_sheet
قال امیر المومنین علیه السلام :🌷🌷🌷 انّ الله کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کلّ آتیه منیّته کما کتب الله له فطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته. حضرت امام علی علیه السلام فرمود :🌷🌷🌷 خداوند برای گروهی کشته شدن🥰 و برای گروهی دیگر مرگ🥺 را مقرّر نموده و هر کدام به اجل معین خود انسان که او مقدّر کرده است ... می رسند، 😔💯👌 پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و کشتگان راه اطاعت او.😊⁦✌️⁩ نهج السعاده، ج2، ص107 🔸گفت عشق به شهادت،🌷 گُلی هست که در دل هر کَس نمی‌روید⁦☝️⁩ و شهادت غنچه‌ای🌹 که به روی هر کَس نمیخنده😏 و این گریه‌ها🙏😭 و اشک‌ها آبی بود پای این گلها،‌💐💐💐 که غنچه‌هاش ....خوشگل می‌خندیدند.😊😊😊 🌹🌹🌹🌹🌹 1400/9/13 @shahid_rahman_medadian @shahid__mostafa_sadrzadeh1 #بهبهان https://www.instagram.com/p/CXDreXroqi1/?utm_medium=share_sheet
بسم‌الله الرحمن الرحیم (... قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ ... ... بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [که بنابر روایات بسیار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند] را نمی خواهم...)شوری/۲۳ جگر هایمان آتش نمی گرفت از: (كَلَّا ۖ بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ نه چنان است. شما يتيم را گرامى نمى‌داريد،)فجر/۱۷ به ماه آسمون🌙 می گفت: شمع شبستون منی🕯️ یاد عمو بخیر که تو مثل عمو جون منی❤️ آخه تو از تو آسمون ببین بابای من کجاست؟! بهش بگو که دخترت، ساکن تو خرابه هاست💔! 🌹🌹🌹🌹🌹 1400/9/17 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 #حضرت_رقیه #بسیج https://www.instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh1/p/CXNwl3zonLW/?utm_medium=share_sheet
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی☘️🌿🌱 آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.🌷🌷🌷 شهید کسی است که🌹🌹🌹 در میدان جنگ و😔 در خدمت امام یا نائب او ...💐💯 کشته شود و هرکس در زمان...💛  امام زمان (عج) در حفظ اسلام🥺 کشته شود، 🌷🌷🌷 یقیناً به او ملحق خواهد شد،🌹🌹🌹 🔸 شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی.⁦✌️⁩👌 🔸شهیدان از نفس افتادند😔 تا ما از نفس نیفتیم،✋ قامت راست کردند🚶 تا ما قامت خم نکنیم، 👌به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم⁦✌️⁩🌷🌷🌷🌷😔🥺 🌹🌹🌹🌹🌹 1400/9/13 @shahid_rahman_medadian @shahid__mostafa_sadrzadeh1 #حضرت_رقیه #هیئت https://www.instagram.com/p/CXOEs-PIqW1/?utm_medium=share_sheet
وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یضِلَّ أَعْمالَهُمْ* سَیهْدِیهِمْ وَ یصْلِحُ بالَهُمْ* وَ یدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ  و کسانی که در راه خدا کشته شده اند، هرگز کارهایشان را ضایع نمی کند. به زودی آنان را راه می نماید و حالشان را نیکو می گرداند. و در بهشتی که برای آنان وصف کرده، آنان را درمی آورد. 🔸آیه ی ۲ سوره ی محمدصلی الله علیه وآله و سلم... زندگی زیباست .. اما شهادت آزآن زیبا تر است . سلامت تن زیباست اما پرنده‌ی عشق تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند ... ومگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق.... آسان تر بریده شوند؟ ای شهید ... ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود نشسته ای ... دستی برآر و... ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این... منجلاب بیرون کش! 🌹🌹🌹🌹🌹 1400/9/25 @shahid_rahman_medadian @shahid__mostafa_sadrzadeh1 #حضرت_رقیه https://www.instagram.com/p/CXiNyFrI-6-/?utm_medium=share_sheet
⚘﷽⚘  جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ دیشب از ستاره ای خواستم که بنشیند پای حرف هایم تا از محبوبم برایش بگویم.... برایش از شماگفتم از بار ها مهربانی ای که در حقم کرده اید،  از الطافتان  از اینکه  همیشه حواستان هست به من  از اینکه به وجود شما ثابت مانده است  و او گفت.... أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟ کجاست آن وجود مقدسی که سبب اتصال بین زمین و آسمان است!؟  و من هم  با چشمان بارانی ادامه دادم:  أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ کجاست جلوه خدا،که دوستان به سویش روى آورند!؟  و  بعد آسمان و زمین با ما هم نوا شدند که: "أین صاحبنا!؟ " "کجاست صاحب ما؟ " @shahid_rahman_medadian 1400/10/9 https://www.instagram.com/p/CYGK5shqCfG/?utm_medium=share_sheet
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
📘 کتابی برگرفته شده از سخنرانی‌‌های استاد رائفی‌پور با موضوع: ✅ اثبات هجوم به خانه وحی 📅 فروردین ۹۱ 📍مشهد مقدس
زمانی که در عرش ندا سردادند: حیّ علی خیر العمل (بشتابید به سوی بهترین عمل) تو و یارانت شتافتید از پی حسین(ع)و یارانش و پس از نماز، چه عملی خیر تر از فدایی راه ناموس آل‌الله شدن؟! قربانی شدن برای خواهر حسین(ع) بها می خواهد آری (بهشت را به بها دهند نه به بهانه) بهایش،شباهت به حسین(ع) است... باید همچون حسین(ع)،از شیرخوارت بگذری تفاوتش این است: او تقدیم می کند و تو تنهایش می گذاری تا ظهور. آری (بهشت را به بها دهند نه به بهانه) . . . اگر برای چند لحظه از هیاهوی این شهر شلوغ رها شوی به گوش هایت فرصت شنیدن بدهی و دل به آوای اذان بسپاری صوت اذان مؤذن بهشت علی‌اکبر(ع) از ملکوت می رسد رسول‌خدا(ص) قامت می‌بندند ائمه، پیامبران،صدیقان و شهدا صف می بندند و ملائک. مصطفی‌جان صفای صورت و تبسم نقش بسته بر لبانت، در نماز بهشت عجب،دیدن دارد سیدابراهیم،برادر 💚 در قنوت این نماز عشق زمینی ها فراموش ات نشود. https://www.instagram.com/tv/CYmCAIfhPZl/?utm_medium=share_sheet
دوستای گلم سلام🙏 عباداتتون قبول درگاه حق ان شاءالله🙏🌱 @abalfazleeaam دوستان خوبم این ختم یکی از مجرب ترین ختم های ازدواج هست 👈میتونید نیت کنید برای ازدواج خودتون حتی برای ازدواج خواهر،برادر،دوست و آشنا و...بخونید 👈اول از همه نیت کنید برای یک ازدواج خوب،سرشار از آرامش و نیکبختی،نه صرفاً فقط ازدواج @abalfazleeaam 👈روزى يك مرتبه سوره طه رو بخونید به مدت ۲۱ روز نكته:اگر روزی صد مرتبه هم در طول ختم استغفار کنید عالیه 👈از این ختم خیلی ها نتیجه دیدند هم خانم ها هم آقایون میتونند بخونند حتی مادرانی که سن فرزندانشون کم هست برای خوشبختی و عاقبت بخیری فرزندشون در سالهای آینده و قرار گرفتن انسانی شریف و مومن بر سر راه فرزندشون میتونند این ختم و انجام دهند چون هر کسی ممکنه ازدواج کنه اما آرامش و خوشبختی ملاک زندگی باشه بسیار عالیه🙏🌱 حالا به نیت خوشبختی و عاقبت بخیری تمام جوانانمون همگی یک صلوات کامنت بذارید🙏🌱 لايك پست یادتون نره🙏❤ پست و ذخیره کنید و برای دوست و آشنا بفرستید😍 استوری کنید شاید یکی این مشکل و داشت به برکت وجود شما مشکلش حل شد❤❤ https://www.instagram.com/p/CcPQbO2ImTm/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
کامنت یاحسین "ع" بزارید🥺❤ پیج حضرت ابوالفضل علیه السلام و به دوستانتون معرفی کنید ⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️ @abalfazleeaam _____________________________ #چادر #امام_حسین https://www.instagram.com/p/CeHmOkPo3xc/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
⚜️بسم الله الرحمن الرحیم⚜️ انگار همان تاسوعا که نذرش کرد فکر همه جایش را کرده بود حرف رفتن ... بستن ساک... راهی شدن ... و... 💐💐💐💐 انگار همان روز که مصطفایش را نذر عموعباس کرد .. به ام وهب اقتدا کرده بود... 💐💐💐💐 جدید ترین مصاحبه مادر شهید صدر زاده ماه رمضان امسال در کربلای معلی @shahid__mostafa_sadrzadeh1 @shahid__mostafa_sadrzadeh2 # برادر_شهیدم ♥️🕊 🌷 https://www.instagram.com/p/CehDLRIopAj/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
⚜️بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم⚜️ ترجمه زیارتنامه شهدا: سلام بر شما اى اوليای خدا و دوستانش سلام بر شما اى برگزيدگان خدا و دوستدارانش سلام برشما اى ياوران دين خدا سلام بر شما اى ياران رسول خدا سلام بر شما اى ياران اميرمؤمنان سلام بر شما اى ياران‏ فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام بر شما اى ياران حضرت ابا محمّد حسن بن على سلام بر شما اى ياران حضرت اباعبدالله‏ پدر و مادرم به فداى شما به راستى پاكيزه شديد و پاكيزه گشت آن زمينى كه شما در آن مدفون شديد و به رستگارى‏ بزرگى رسيديد پس اى كاش من هم با شما بودم كه با شما رستگار گردم. ۹۴ https://www.instagram.com/p/ChVBZifoRa1/?igshid=MDJmNzVkMjY=
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. 🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، را با يك يا چند آيه شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ، معمولاً يك سوره ، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از ، درس ايمان و اخلاق را در كنار به جوانها مي آموخت. 🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. 🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب در يك دور ، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد. 🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. 🔸برگشتم و را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭ 🔸بارها ميديدم ، با بچه هائي که نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. 🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. 🔸دوستي با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . 🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين . 🔸ياد حديث به افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.» 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت‌ هفدهم : ایام انقلاب ✔️راوی : امير ربيعي 🔸ابراهيم از دوران کودکي و ارادت خاصي به امام خميني داشت. هر چه بزرگتر ميشد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه برميگشتيم. 🔸از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. شروع کرد براي ما از امام خميني تعريف کردن. بعد هم با صداي بلند فرياد زد: «درود بر خميني » ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم. 🔸دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. 🔸دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشينها را ميگيرند و مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! 🔸به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... 🔸مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آ نها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آ نها هم خبري نداشتند. خيلي نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. 🔸يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويدم دم در، باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و هميشگي پشتِ در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟ نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست. سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم. 🔸رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشي خيلي نترس بود. حرفهائي روي منبر ميزد که خيليها جرأت گفتنش را نداشتند. 🔸حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد: «مردي از مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند » خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت. 🔸ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند. جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند. 🔸ابراهيم خيلي شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد. خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم و مجروح شدند. 🔸ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت. با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامي هها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد. شهید 🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال . با موتور به همان جلسه رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. 🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را کرده اند و... 🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... 🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به باز ميگردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال . با موتور به همان جلسه رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. 🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را کرده اند و... 🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... 🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به باز ميگردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
سلام دوستان عزیز به خاطر نزدیک شدن از امشب کتاب صوتی " علی از زبان علی علیه السلام" تقدیم شما میشود(در کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم )⬇️ زندگی و زمانه امیرالمومنین علیه سلام از زبان خودش اثر حجت الاسلام محمد محمدیان تولید ایران صدا با صدای علیرضا_تابان ⤵️⤵️⤵️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ⤴️⤴️⤴️ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
چہ زیباست✨ روزۍڪہ دست در دست یاࢪ بہ سوے حرم راه میروۍ...:)♥🕊
. . 🌹﷽🌹 أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ«۷۴مائده» آیا به سوی خدا بازنمی‌گردند، و از او طلب آمرزش نمی‌کنند؟ (در حالی که) خداوند آمرزنده مهربان است.🌿 +تا‌خدا‌هست،ناامیدی‌چرا؟؟ ✅بسیار مهم ....بسیار مهم👇👇👇 این یک فتواست از رهبر ی👌 دوستان بزرگوار این پست یک سخنرانی معمولی و یک توصیه نیست و باید ان شالله جدی بگیریم👌 🔴مراقب باشیم این روزها که برای همه سختی هست😔 موجب شادی دشمن نشویم🥰 1402/11/22 پیج اینستاگرام شهید رحمان مدادیان و دنبال کنید و به دوستانتون معرفی کنید👇👇 @shahidmedadian https://www.instagram.com/tv/C3MhHRYtWWi/?igsh=NjZiM2M3MzIxNA==
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹❁﷽❁🌹 🔸️امام سجاد (علیه السلام): منتظران ظهور امام مهدى عليه السلام برترين اهل هر زمان اند. 💌 شهید مصطفی صدرزاده در یادداشتی به دوستان بسیجی خود می‌نویسد: 🔸 چه می‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد.🥰😭 🔸فکرش را بکن ... راه می‌روی و راوی می‌گوید: اینجا قتلگاه شهید رسول خلیلی است، یا اینجا را که می‌بینی همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭😭 🔸یا مثلا اینجا همان جایی است که شهید حیدری نماز جماعت می‌خواند،😔 🔸 شهید بیضایی بالای همین صخره نیروها را رصد میکرد و کمین خورد، 🔸شهید شهریاری را که می‌شناسید... همین‌جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی می‌کرد، 🔸یا شهید مرادی آخرین لحظات زندگیش را اینجا در خون خودش غلتیده بود... 🔸 یا شهید حامد جوانی اینجا عباس‌وار پرکشید.🥺 🔸خدا بیامرزد شهید اسکندری را همین‌جا سرش بالای نیزه رفت و شهید جهاد مغنیه در این دشت با یارانش پر کشید. عجب حال و هوایی می‌شود کاروان راهیان نور مدافعین حرم، عجب حال و هوایی...�🙂💔🥀 تولید محتوا خادمین رسانه داداش مصطفی صدرزاده 1402/12/5 @shahid_mostafa_sadrzadeh2